سرچشمه ي رحمت الهي


دارم دِلَكي كه بنده‌ي كوي علي است

روي دل او هميشه بر سوي علي است

هر چند هزار رو سياهي دارد

مي‌نازد از اينكه منقبت گوي علي است

من شيفته‌ي علي شدم شيدا نيز

پنهان همه جا گفته‌ام و پيدا نيز

اين پايه مرا بس است و بالاتر ازين

امروز طلب نمي‌كنم فردا نيز

***

«نظمي» به ولايتت تمامي خوش باش

خوش باش قبول خاص و عامي خوش باش

گر شاهي هفت كشور از تست مناز

ور بر در ِ مرتضي غلامي خوش باش

***

تا حبّ علي و آل او يافته‌ايم

كام دل خويش مو به مو يافته‌ايم

وز دوستي علي و اولاد علي است

در هر دو جهان گر آبرو يافته‌ايم

***

از دين نبي شكفته جان و دل من

با مهر علي سرشته آب و گل من

گر مهر علي به جان نمي‌ورزيدم

در دست چه بود از جهان حاصل من

***

«نظمي» نفسي مباش بي ياد علي

گوش دل خويش پركن از ناد علي

در هر دو جهان اگر سعادت طلبي

دامان علي بگير و اولاد علي

***

سر دفتر عالم معاني است علي

وابسته‌ي اسرار نهاني است علي

نه اهل زمين كه آسماني است علي

في الجمله بهشت جاوداني است علي

***

شايسته‌ترين مرد خدا بود علي

در شأن نزول هل اتي بود علي

هرگز به علي خدا نمي‌بايد گفت

يك آينه‌ي خدا نما بود علي

***

بنيان كـَن ِ منكر و مناهي است علي

رونق ده دين و دين پناهي است علي

در دامنش آويز كه در هر دو جهان

سرچشمه‌ي رحمت الهي است علي

***

آن گفت به قرب حق مباهي است علي

وين گفت كه سايه‌‌‌ي الهي است علي

از «نظمي» ناتمام پرسيدم گفت

چون رحمت حق نامتناهي است علي

نظمي تبريزي