آخرين سجده
امشب اى مرثيه، آهنگ مدارا كم كن
چشم هر آينه را باغچه ى شبنم كن
مشرق شعر پر از حسرت ديدار شده ست
به تب غربت خورشيد، گرفتار شده ست
درد پيچيده در آيينه، غمم سرشار ست
عشق در معركه جان داد، دلم بيمار ست
ديگر از دشت نيامد ،سخن راز و نياز
آخرين سجده رقم خورد، در آغوش نماز
بغض تلخى ست كه در حنجرهها خشكيده
زهر در ذائقه ى پنجرهها خشكيده
رنگ آيينه پريده است، زمان غم دارد
چاه غم خوبترين زمزمه را كم دارد