مولود كعبه
مظلوم و غريب حرم يار على است
از بيت خدا عازم ديدار على است
مولود حريم ازلى در دل كعبه
در خانهى حق كشتهى خونبار على است
در كوفه ى غربت، شده دلتنگ مدينه
مقتول غم هجر رخ يار على است
با لشگرى از بى كسى و محنت و اندوه
تنها و غريبانه علمدار على است
چون هاله ى همرنگ شفق بر رخ مهتاب
با چهره ى خود ماه شب تار على است
خون از غم او ديده محراب بگريد
در بى كسى عشق گرفتار على است
با شوق و تمناى وصالش همه ى عمر
شب تا به سحر عاشق بيدار على است
در خانه ى حق آمد و در خانه ى حق رفت
معشوق خدا، عاشق دادار على است
آن كس كه خضاب رخش از خون سرش شد
بر رفتن اين گونه خريدار على است
عمرى به دل چاه، غم و غصه ى دل گفت
با قلب پر از شعله شرر بار على است
در كوفه ولى خون جگر از داغ مدينه
در ياد جفاى در و ديوار على است
گر چه شده در كوفه پر از خون سر اما
مقتول غم كوچه و مسمار على است