رباعيات
تادرتن خسته ام بود تاب وتوان
جزنام على مرانيايد به زبان
از آتش دوزخم نباشدباكى
چون مهر على بود مرا در دلوجان
***
در سيزده رجب على اعلا
در خانه ى كعبه شد چو نورى پيدا
جز ذات خداوندومحمد«آيت»!
نشناخت كسى قدر على را به خدا
***
در بحر عشق گوهر رخشانم آرزوست
يعنى ولاى آن شه مردانم آرزوست
در اقتدا به حجت والاى حق على
همچون صفاى ميثم تمارم آرزوست
***
آنكه پيداهست و ناپيدا، على است
هم على و عالى و اعلى،على است
چون على در صلب عالم دم بزد
قصد حق از »علّم الاسما«على است
***
روزى كه خدا اراده ى خلقت كرد
توحيد نمودو جلوه در وحدت كرد
آيينه صفت به حكم رودر رويى
در خانه ى خويش باعلى خلوت كرد
***
در وادى عشق يكه تاز است على
روشنگر راه اهل راز است على
بى حب على عباتى نيست قبول
چون روح دعا و هم نماز است على