امشب به شهر كوفه غوغايي به پا بود


امشب به شهر كوفه غوغايى به پا بود

شورى به پا از ماتم شير خدا بود

امشب سخن از هر درى مى‏ گفت مولا

از قطعه قطعه پيكرى مى‏ گفت مولا

امشب على با زينبش رازى مگو داشت

گويى سخن از بوسه و زير گلو داشت

امشب حكايت از يزيد و ملك رى بود

صحبت از قرآن خواندن بالاى نى بود

امشب على بوسيد چشم مست عباس

دست حسينش را سپردى دست عباس