يادگار كوفه


كوفه شهر بى كسى ‏هاى على ست

يادگار قلب شيداى على است

كوفه شهر غربت ديرين عشق

شهر رنج و درد و غم‏هاى على است

كوفه شهر جمله نامردان پست

چون مدينه عقده در ناى على است

كوفه يعنى استخوان در بين زخم

آشنايش خصم و اعداى على است

كوفه يعنى درد يعنى بى كسى

غربت، اين گونه سوداى على است

كوفه يعنى زمزمه در حلق چاه

آن چه هر شب كار و نجواى على است

كوفه يعنى ضربه ‏ى خنجر ز پشت

گشته هر لحظه مهياى على است

كوفه يعنى جهل و نادانى خلق

اين همه درد غم افزاى على است

كوفه يعنى نخل تنهايى و اشك

دشت و نخلستان چو سيناى على است

كوفه يعنى غرق در محراب خون

قتل سرخ اين گونه فتواى على است

كوفه يعنى يك عروج در سجود

كيست در عالم كه همتاى على است

كوفه يعنى ماندن و درد فراق

داغ زهرا، يار تنهاى على است

كوفه پرواز از على تا فاطمه

او كه در جنت پذيراى على است