سيماي ولايت


عيد غدير خم شد اي ساده روي دلبر خم خم بيار باده، ندهد کفاف ساغر

طاووس کبريايي با فرّه‎ي خدايي گسترد بر سر خاک امروز باز شهپر

با خاتم رسولان گفت اي خلاصه کون اين است امر يزدان، اين است حکم داور

کز اين زمين که نامش خم غدير گشته بايد که بر نداري گامي هلا فراتر

بر خلق مرتضي را داني امير و مولا بر خلق مرتضي را خواني خديو و سرور

احمد چو ديد فوري است فرمان ايزد پاک کرد از جهاز اشتر فوري به پاي منبر

دست يد الهي را بگرفت بر سر دست تا از خلافت او را بر سر گذارد افسر

فرمود: ايها الناس در راه دين و آيين غير از علي اعلا نبود امام و رهبر

هان اي گروه مردم: شاه و امير و مولا بعد از نبي شما را کس نيست غير حيدر

سلطان انما تاج، داراي لافتي تخت مولاي هر دو عالم، باب شبير و شبّر

داراي دين و دنيا يعني علي اعلا مولاي کلّ عالم يعني وليّ داور

شير خدا، خديوي کاديان مختلف را کرده يکي به گيتي از صارم دو پيکر

شاهي که از ولايش گرديده در زمانه چون گلشن بهشتي آذر به پور آزر

محمدحسين ميرزا اميرالشعراء نادري