كمال حضور


در اُحُد مير حيدر کرّار

يافت زخمي قوي در آن پيکار

ماند پيکان تير در پايش

اقتضا کرد آنزمان رايش

که برون آرد از قدم پيکان

که همان بود مَرو را درمان

زود مرد جرايحي چو بديد

گفت بايد به تيغ باز بريد

بسته ي زخم را کليد آيد

هيچ طاقت نداشت با دم گاز

گفت بگذار تا بوقت نماز

چون شد اندر نماز، حجّامش

ببريد آن لطيف اندامش

جمله پيکان ازو برون آورد

و او شده بيخبر ز ناله و درد

چون برون آمد از نماز علي

آن مر او را خداي خوانده ولي

گفت کمتر شد آن اَلم چون است

و ز چه جاي نماز پر خون است

گفت با او جمال عصر، حسين

آن بر اولاد مصطفي شده زين

گفت چون در نماز رفتي تو

برِ ايزد فراز رفتي تو

کرد پيکان برون ز تو حجّام

باز نا داده از نماز سلام

گفت حيدر به خالق الاکبر

که مرا زين اَلم نبود خبر

حکيم سنائي غزنوي