نور هل اتي


گيرم که آفتاب جهان ذره پرور است

اين بس مرا که سايه ي مهر تو برسر است

دولت به کام و محنت گردون حرام باد

تا ساغرت بگردش و تامي به ساغر است

اي دل چرا به غير خدا تکيه مي کني؟

اميد ما و لطف خدا از که کمتر است؟

بهر دو نان خجالت دونان چه مي کشي؟

اي دل صبور باش که روزي مقدّر است

خاطر ز گفتگوي مکرّر شود ملول

الاّ حديث دوست که قند مکرّر است

فرخنده نامه اي که موشّح به نام اوست

زيبنده آن صحيفه که او زيب دفتر است

نامي که با خدا و پيمبر ز فرط قدس

زيب اذان و زينت محراب و منبر است

پشت فلک خميده که با ماه و آفتاب

در حال سجده روي به درگاه حيدر است

شمس ضحي، امام هدي، نور هل اتي

چشم خدا و نفس نفيس پيمبر است

در آيه ي مباهله اين مهر و ماه را

جانها يکي و جلوه ي جان از دو پيکر است

وجهي چنان جميل که از شدّت جمال

وجه خدا و جلوه ي الله اکبر است

نازم به دست او که يکي ناز شست او

از جاي کندن در سنگين خيبر است

با اشک چشم، ابر کرم بر سر يتيم

با برق تيغ، صاعقه اي بر ستمگر است

جز راه او بسوي خداوند راه نيست

يعني که شهر علم نبي را علي، در است

بر تارک زمان و مکان تاج افتخار

در آسمان فضل: درخشنده اختر است

قبرش درون ديده ي آدم که چشم او

در خاک هم بنور جمالش منوّر است

آوازش از وراي زمانها رسد بگوش

تصويرش از فراز افق ها مصوّر است

کمتر ز ذرهّ ايم و فزون تر ز آفتاب

ما را که خاک پاي علي بر سر افسر است

وصف علي ز عقل و قياس و خيال و وهم

وز هرچه گفته اند و شنيديم برتر است

شد عرض ما تمام و حديث تو ناتمام

حاجت به مجلس دگر و وقت ديگر است

طبع لطيف و شعر «رياضي» به لطف و شهد

شاخ نبات خواجه ي شيراز و شکّر است1

1- مباهله: اشاره به قضيه مباهله با نصاراي نجران است که پيامبر اکرم(ص) و اهل بيت براي مباهله در محلي حضور يافتند و نصاراي نجران از انجام آن منصرف شدند: مباهله تفريق و طلب مرگ يکديگر است.

محمدعلي رياضي يزدي