سلطان سرير لامكان


شاهي که به اسرار جهان دانا بود

از رتبه به کل ما سوا مولا بود

شب ها به خرابه ها ز روي شفقت

همدم به جذاميان نابينا بود

***

داني ز چه عيد باستان مي خندد

بر روي جهانيان جهان مي خندد

بنشست علي جاي نبي در نوروز

زين مژده زمين و آسمان مي خندد

***

در خم غدير کز خداي ازلي

رفت آن همه تأکيد به تعيين ولي

داني چه نتيجه کشف شد از اسلام

مقصود علي بود و تولاّي علي

***

سلطان سرير لامکان است علي

مولا و امير انس و جان است علي

آگه ز علوم کن فکان شير خدا

ممدوح همه خلق جهان است علي

***

اي سّر خفي نور جلي ادرکني

سّر صمد لم يزلي ادرکني

مولاي فقيران شه مردان الغوث

يا پير دخيل يا علي ادرکني

***

اي شير خدا شاه ولايت مددي

اي بحر ِسخا کان ِعنايت مددي

در وادي بي کفايتي حيرانم

اي صاحب رتبه کفايت مددي

***

يا شاه نجف ببين من حيران را

محروم مران ز درگهت مهمان را

اي شاه تو ميزبان خوان فلکي

اطعام کن اين گداي سرگردان را

***

حقا که علي بود بحق مظهر ذات

زيرا که ز حق ظاهر ازو گشت صفات

چون ذات و صفات عين يکديگر شد

اظهار صفات، ذات را کرد اثبات

***

هر کس زمحبّان شهنشاه ولي است

ز اصحاب يمين به حکم برهان جلي است

باشد علي و يمين مطابق به عدد

اصحاب يمين محقّق احباب علي است

***

در مخزن لايموت و دُر دانه علي است

در کون و مکان امير فرزانه علي است

در کعبه ظهور کرد تا بر همه کس

معلوم شود که صاحب خانه علي است

***

در کعبه و در کنشت موجود علي است

عالم همه طالبنند و مقصود علي است

نيک ار نگري حقيقت اشيا را

ز آئينه کاينات مشهود علي است

***

من ديده به احسان علي دارم و بس

سر در خط فرمان علي دارم و بس

هر کس زده دست خود به دامان کسي

من دست به دامان علي دارم و بس

صغير اصفهاني