اي نام بلندت آشناي دل ما


ميدان بلاغت است ديوان علي

کس چون بنهد قدم به ميدان علي

هر نکته که بوي عشق مي آيد از آن

يا زان محمد است يا زان علي

***

خواهم نظري که جز خدا نشناسد

جز دست خدا گره گشا نشناسد

جز عشق علي و يازده فرزندش

راهي به ديار آشنا نشناسد

***

اي دل به علي نگر خدا را بشناس

وز روي علي رمز ولا را بشناس

خواهي که مقام عشق را بشناسي

برخيز و علي مرتضي را بشناس

***

گفتم ز چه کعبه را به عالم شرف است

وان خانه مطاف اهل دل صف به صف است

گفتا که گهر مايه ي ارج صدف است

اين عاصمه زادگاه مير نجف است

***

اي آمده در کعبه ز مادر به وجود

وي رفته به مسجد ز جهان وقت سجود

از آمدن و رفتن تو دانستم

سرمايه ي زندگي قيام است و ُقعود

***

تا بر لب خويش نام حيدر داريم

کي بيم ز دشمن ستمگر داريم

از مهر علي و يازده فرزندش

ما، گِردِ ديار خويش سنگر داريم

***

با ياد علي به موج آتش زده ايم

از نجد زبانه تا مراکش زده ايم

در مکتب او چو قامت افراخته ايم

سيلي به حراميان سرکش زده ايم

***

اي تيغ کجت قبله نماي دل ما

سرپنجه ي تو گره گشاي دل ما

تو شير حقي، دست حقي، مرد حقي

اي نام بلندت آشناي دل ما

***

با نام علي به پهنه رو آورديم

بر خصم شکستِ سو بسو آورديم

هر چند که قطره قطره خون بخشيديم

صهباي ظفر سبو سبو آورديم

حميد سبزواري