كارگزاران اميرالمؤ منين (ع )


كارگزاران حضرت را به هفت دسته تقسيم نموده و در اينجا نام افرادى كه در اين جلد نقل نيامده نقل مى كنيم تا مجموع اسامى در يك جلد براى استفاده بيشتر جمع باشد.
الف : استانداران و فرمانداران
نام پنجاه وهفت تن در بخش اول ذكر شده و در لابلاى كتاب نيز اسم هفت نفر ديگر آمده است :
1- ثابت ابن قيس ، كارگزار مداين .
2- عبدالرحمن ابن اءبزى ، كارگزار خراسان .
3- شنسب ابن جرمك ، كارگزار غور.
4- ابن هرمه كارگزار سوق الاهواز.
5، 6، 7- ابوعريف ارجهى ، مرة بن شراحيل همدانى و قرظة بن ارطات ، كارگزاران قزوين بنابراين مجموع اسامى استانداران و فرمانداران حضرت به شصت وچهار نفر مى رسيد به اضافه تعدادى كه عنوان كارگزاران را داشتند.
ب - كارگزاران بيت المال
1- على ابن ابى رافع .
2- ابو رافع بنابر قولى .
3- وهب بن عبداللّه ، ابو جحيفه .
ج - گردآوران صدقات (ماليات )
1- مخنف ابن سليم ، كارگزار صدقات بكر بن وائل .
2- مصعب بن يزيد انصارى ، كارگزار صدقات مداين .
3- عبداللّه ابن زمعه .
4- قرظة ابن كعب ، كارگزار صدقات عين التمر.
5- مسيب ابن نجبه ، كارگزار صدقات كوفه .
6- عبداللّه ابن ابى كرب ، اءبولينه ، كارگزار صدقات بنى مره و عكراش .
7- مردى از ثقيف ، كارگزار صدقات عكبرا.
د- بازرسان
1- مالك ابن كعب .
2- سعد.
ه : قضات
1- شريح ، قاضى كوفه .
2- ابو اسود دئلى قاضى بصره .
3- رفاعة بن شداد، قاضى اهواز.
و: كاتبان و دبيران
1- عبيداللّه بن ابى رافع .
2- على بن ابى رافع .
3- سعيدبن نمران .
4- عبداللّه بن جعفر.
5- عبداللّه بن عبداللّه بن مسعود
6- عبداللّه بن حسن
7- سماك بن حرب
8- ابوثروان .
ز: حاجبان و دربانان
سلمان فارسى قبل از خلافت ، قنبر، ميثم تمّار، سعد، نصر، غزوان ، ثبيت ، ميمون ، احمر.
طبق آنچه ذكر شد مجموع كارگزاران حضرت به نود و يك تن مى رسد، بدون احتساب افرادى كه داراى دو سمت بودند.
علاوه بر شرح حال كارگزاران اشاره اى به نيروهاى اطلاعاتى و نمايندگان اعزامى حضرت و بحثى درباره ((شرطه الخميس )) نيروى نظامى و انتظامى ويژه حضرت خواهيم داشت . شرح مختصرى از دوران زندگانى ايشان قبل از خلافت و نقل فضائل و مناقب و سيره ايشان ، در جلد سوم نقل خواهد شد در خطبه اين جلد به قسمتى از فضائل حضرت اشاره شده است .
بحث پيرامون استانداران و فرمانداران در دو جلد است :
جلد اول : داراى دو بخش است ؛ بخش اول آن شامل مباحث مقدماتى است : درباره علل قيام مردم عليه عثمان و چگونگى انتخاب اميرالمؤ منين (ع ) توسط مردم . و ذكر نام كارگزاران مناطق مختلف در دوران حكومت حضرت و نقل تعدادى از بخشنامه هاى اميرالمؤ منين به كارگزارانش و اشاره اى به شيوه انتخاب كارگزاران .
بخش دوم از جلد اول كه مشتمل بر 14 فصل است ، در شرح حال كارگزاران مى باشد.
نامهائى كه به عنوان كارگزاران از آنها ياد شده برگرفته از منابع معتبر تاريخى است . و براى اينكه تحقيق جامع و كامل باشد نام تمام كسانى را كه در كتب تاريخى ، ذكرى از آنها شده نقل كردم ؛ گرچه ممكن است شواهد كافى بر گزينش آنان از طرف اميرالمؤ منين و يا تاءييد آنها ارائه نشده باشد اما اين امكان وجود دارد كه بعدا به مدارك و شواهدى دست يابم .
افرادى مانند ابواسود دئلى كه در برخى از منابع از وى به عنوان كارگزار بصره ياد شده و در اكثر منابع به عنوان قاضى آن شهر، شرح حالش را در ضمن قضاوت نقل مى كنم . اسامى برخى كارگزاران كه در منابع اوليه ذكر نشده در لابلاى فصلها خواهد آمد.
شرح حال كارگزاران طبق مناطق مختلف فصل بندى شده و به ترتيب زمان انتصاب آنان نقل شده است تا پيوند حوادث و مسائل سياسى آن منطقه روشن شود و هم علل عزل و نصبها مشخص گردد. و در مواردى كه يك تن در مناطق مختلف در دوران اميرالمؤ منين به كار مشغول بوده ؛ حوادث و مسائل هر منطقه در فصل مناسب با آن ذكر شده و فقط در يك مورد به شرح حال مفصل آن كارگزار پرداخته ام ، مانند: قيس بن سعد كه هم در كارگزاران آذربايجان از وى ياد شده و هم شرح حال مفصلش در كارگزاران مصر آمده است . از آنجا كه برخى مناطق محل ماءموريت كارگزاران ناماءنوس و برخى وجود خارجى ندارد؛ در ابتداء به تشريح و توضيح درباره آن مناطق پرداخته ، سپس شرح زندگانى آنان را آورده ام . و براى اينكه تمام كارگزاران مناطق معين و مشخص شود و حوادث سياسى دوران حكومت حضرت روشن گردد. شرح زندگانى معاويه را به عنوان امير شام ذكر نمودم .
جلد دوّم كتاب كه ادامه بخش دوّم جلد اوّل است دو فصل است فصل اوّل شامل شرح حال كارگزاران مصر كه عبارتند از محمد بن ابى حذيفه ، قيس بن سعد بن عباده ، محمد بن ابى بكر و مالك اشتر و فصل دوم آن درباره كارگزاران بصره شامل : عثمان بن حنيف و عبدالله بن عبّاس .
جلد سوم : شامل بقيه كارگزاران مى شود.
علاوه بر آنچه ذكر شد نكاتى را بطور اختصار يادآور مى شوم :
1- در شرح حال زندگانى كارگزاران سعى بر آن بوده كه مواضع سياسى آنان قبل از امارت و در دوران خلافت حضرت و بعد از آن مشخص ‍ گردد. البته آنان كه شهرت داشته اند به قسمتى از تاريخشان اكتفا شده و افرادى كه شهرت نداشته و يا مجهول بوده اند تمام آنچه درباره آنان يافته ، نقل كردم ، برخى نيز نام آنان در كتب تاريخى و يا رجالى به عنوان كارگزار ذكر شده و وضعيّت روشنى ندارد.
2- سخنان و نامه هاى امام ، كه مربوط به كارگزار خاصّى و يا در ارتباط با حوادث مربوط به وى بوده است ، در جاى مناسب ، با ترجمه متن عربى ذكر شده است و در مواردى به ترجمه اكتفاء شده ، كه متن آن در نهج البلاغه بوده است .
عهدنامه اى را كه حضرت بنابه درخواست محمّد بن ابى بكر به وى نوشته است و به عنوان دستورالعمل از آن سود مى برند با توجه به آنچه در نهج البلاغه ، تحف العقول و الغارت و ساير متون نقل شده است ، به صورت يك عهدنامه مفصل و كامل در آمده و تسلسل مطالب آن با توجّه به قرائن موجود در اين كتب تعيين شده است .
با توجّه به اين كه سخنان ، نامه ها، در ارتباط با مسائل و حوادث سياسى است ، كوشش شده كه مخاطب و زمينه سخنان و نامه ها مشخص ‍ گردد.
3- به مناسبت به بخشهاى ديگرى از حوادث دوران حكومت اميرالمؤ منين (ع ) پرداخته شده . بر اين اساس جريان جنگ جمل را در شرح حال عثمان بن حنيف و عبداللّه بن عبّاس و جنگ نهروان را ترجمه عبداللّه بن خباب ارت و... و جريان صفين و مقدّمات آن را در بخش اوّل و در شرح زندگانى جرير بن عبداللّه بجلى ، مالك اشتر، اشعت بن قيس ، عبداللّه بن عباس ، ابوموسى اشعرى و... نقل كردم .
شرح تجاوزات و غارتگريهاى معاويه به سرزمينهاى تحت سيطره على (ع ) ضمن شرح حال كارگزاران مختلف آمده است .
1- يورش نعمان بن بشير به عين التمر، در شرح مالك بن كعب ارحبى .
2- يورش سفيان بن عوف غامدى به انبار، در فصل مربوط به ابوحسان بن حسان بكرى .(10)
3- حمله يزيد بن شجره ، به مكّه در ضمن كارگزاران مكّه .
4- غارتگريهاى بسر بن ارطات ، به مدينه ، مكه و يمن ، در فصلهاى مربوطه به اين مناطق . همچنين توطئه هاى معاويه براى تصرف بصره و تسخير مصر و جمع آورى صدقات از مناطق تحت نفوذ امام على (ع ) در فصلهاى مناسب نقل شده است .
4- اين كتاب چون تحقيق در يك موضوع تاريخى است ، سعى شده جنبه تاريخى حوادث را دنبال كند امّا چون هدف اصلى آن پاسخگوئى به ايراداتى است كه به نظام اسلامى مى شده در مواردى به همگونى بين مسائل دوران انقلاب اسلامى و وقايع دوران خلافت امام على (ع ) اشاره شده و اگر با اين نظر به حوادث تاريخى آن دوره ، پرداخته شود، همگونى در مسائل زيادى به چشم مى خورد كه تحمل مشكلات را آسان و راه حلهائى را به ما نشان مى دهد، بهره ورى بيشتر از اين بعد را به عهده خوانندگان گرامى مى نهيم كه مسلما در موارد متعددى راهگشاست .
5- بحث و بررسى درباره بقيّه كارگزاران حضرت بدين گونه ادامه خواهد يافت (انشاءالله ) كه در آغاز شيوه حضرت درباره آن موضوع ذكر شود، سپس به شرح حال كارگزاران پرداخته مى شود. مثلا بحث درباره كارگزاران بيت المال و صدقات همراه است با بيان ، سيره حضرت در زندگى شخص و روش ايشان در مصرف بيت المال و برخورد با خويشاوندان و همين شيوه نسبت به قضاوت ، مسؤ ولين بازار، دبيران و... مورد توجّه قرار خواهد گرفت .
در آخر از كليه برادرانى كه مرا در ويراستارى و تصحيح كتاب (11) يارى كرده اند كمال تشكّر و امتنان را دارم و اميدوارم كه خداوند به آنان پاداش ‍ خير عنايت كند.
از خوانندگان گرامى انتظار مى رود كه با انتقادات و اطلاعات مفيد خود مرا يارى نموده تا در جلدهاى بعدى مورد استفاده قرار گيرد. از خداوند توفيق خدمت به اسلام و نشر معارف اسلامى را خواستاريم .
مقدّمه :
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
حمد و ستايش خدايى را سزد كه جهان را آفريد و انسان را كرامت بخشيده ، خليفه خود در زمين قرار داد و به خاطر علم و دانشى كه به او آموخت و فضيلتى كه به او داد، فرشتگان را فرمان داد بر او سجده كنند؛ براى هدايت بشر، افرادى را به عنوان پيامبر برگزيد كه بهترين خلق ، برترين پيامبر و نتيجه و ثمره خلقت را به عنوان آخرين فرستاده ؛ يعنى حضرت محمّد (ص )، براى هدايت و ارشاد انسانها تا روز قيامت مبعوث كرد؛ پيامبرى كه نطق و سخن او، جز سخن حق و وحى الهى نبود(12) و قرآن را بر او نازل كرد كه هيچ گونه تحريفى در آن راه ندارد و بيانگر حقايق عالم ، راهنماى بشريّت و معجزه جاودان الهى است .
درود خدا، رسولش و مؤ منان ، بر خاندانى كه پروردگار، ((رجس )) و پليدى را از آنان دور ساخت (13) و به زيور ايثار و اطعام به خاطر خدا آراست ؛(14) دوستى و محبّت آنها را مزد و پاداش رسالت ، بيان كرد(15) و آنان را همرديف قرآن قرار داد(16) و عنوان كشتى نوح به آنها داد كه همراهانشان ، نجات مى يابد و بازماندگان ، غرق و نابود مى شوند.(17) درود و رحمت خداوند به روان پاك اميرالمؤ منين ، على بن ابى طالب ، اسوه تقوا، حق و عدل كه پروردگار او را به عنوان جانشين پيامبر و ادامه دهنده راهش برگزيد؛ او را ((نفس پيامبر))(18) معرّفى كرد و ابلاغ امامت او را ((اكمال دين و اتمام نعمت ))(19) و نااميدى دشمنان دين قرار داد؛ افتخار عنوان ((ولىّ المؤ منين ))(20) و ((اميرالمؤ منين ))(21) را به او اعطا فرمود؛ رسول خدا او را به برادرى خود برگزيد(22) و درباره خلافت و امانت او فرمود: ((من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه ))؛(23) هر كس من مولا و رهبر او هستم ، على (ع ) مولا و رهبر اوست .
پيامبر او را در ((حديث منزلت ))(24)، به عنوان خليفه خود، معرّفى كرد و در ((انذار عشيره ))(25) وى را جانشين پس از خود، قرار داد و در ((ليلة المبيت )) او را در بستر خود جاى داده ، وكيل خود گردانيد؛(26) افتخار اعلام براءت از مشركين را به او بخشيد؛(27) در ((خيبر)) مفتخر به دوستى خدا و رسول گرديد(28) و ضربه شمشير او، برتر از عبادت جنّ و انس ‍ معرّفى شد؛(29) به عنوان ((باب مدينه علم )) رسول خدا شهرت يافت (30) و پيامبر درباره وى چنين دعا فرمود: ((خدايا! دوست بدار كسى كه على را دوست دارد و دشمن بدار آن كس كه با على دشمن است (31))). بنابراين ، دشمنان على (ع )، دشمنان خدا و دوستان على (ع )، دوستان خداوندند. پيامبر همچنين وى را مرز ايمان و نفاق قرار داد و فرمود: ((اى على ! هيچ گاه مؤ من ، تو را دشمن نمى دارد و هيچ گاه منافق ، دوستدار تو نخواهد بود)).(32) پس مخالفان على (ع ) و كينه ورزان به او، جزو اهل نفاقند و منافقين ، در پايين ترين درجات جهّم جاى دارند.