6- عبداللّه بن اهتم ، كارگزاران كرمان


بنابر نقل بلاذرى ، حضرت امير (ع ) عبداللّه بن اهتم را كارگزار كرمان قرار داد. (750)
تنها بلاذرى وى را به عنوان كارگزار حضرت معرفى كرده است . وى از قبيله تميم و در بصره ساكن بود.
زمانى كه زيادبن ابيه از طرف معاويه والى بصره شد، در ابتداى ورود به بصره ، خطبه اى بدون ذكر نام خدا و ياد پيامبر ايراد كرد كه به خطبه ((بترا)) معروف شد. بعد از اتمام سخنان زياد، عبداللّه بن اهتم گفته هاى وى را مورد تاءييد قرار داد. از آنجا كه زياد مدتى كارگزار حضرت بود و بعدا به دربار معاويه رفت و مرتكب جنايات زيادى شد، بد نيست كه اينجا خطبه و سخنرانى وى را ذكر كرده ، قسمتى از جنايات او را بيان كنيم .
سخنرانى زياد بن ابيه در بصره و جنايات وى
معاويه زياد را كه در كوفه بود و فكر امارت را در سر داشت ، به امارت بصره برگزيد و وى را روانه آنجا نمود و بصره ، خراسان ، سيستان ، هندوستان ، بحرين و عمّان را به او واگذار نمود. زياد در آخر ماه ربيع الاخر سال چهل وپنج ، در حالى كه فسق و فجور و هرج و مرج در شهر آشكار شده بود، وارد بصره شد.
وى بعد از ورود به بصره بالاى منبر رفت و گفت :
((اما بعد: جهل بى پايان و كورى گمراه كننده و فسق آتش افروز شايع شده كه آتش را براى مرتكبين فسق و فجور خواهد كشيد و اين آتش زبانه كشيده خشك و تر را خواهد سوخت . بى خردان شما مرتكب كارهاى زشت مى شوند. و خردمندان شما آنها را نهى و منع نمى كنند.
زياد بعد از ذكر مشكلات و مفاسد جامعه بصره ، مردم را اين گونه تهديد كرد.
من چنين مقتضى ديدم كه هر چه بايد در آخر كار كيفر داد، در اول كار پيش آرم و عقاب را زودتر نازل كنم اين كار را با نهايت شدت بدون اندكى ضعف و ترديد انجام خواهم داد و در عين حال بدون جبر و عنف خواهد بود. به خدا سوگند من ولىّ هر فردى كه به جرم گناهكار ديگر تحت ولايت او باشد، گرفتار خواهم كرد و هر مقيم بازمانده را به جرم گريختگان تعقيب خواهم نمود. هر تندرست را به گناه مجرم بيمار، مؤ اخذه خواهم كرد به حدى كه اگر گناهكار برادر خود را ببيند، به او بگويد: اى سعد بگريز كه سعيد مرتكب جرم شده ، مگر آنكه راست شويد. بدانيد كه دروغ بر سر منبر، مشهود عموم است . اگر از من يك دروغ بشنويد بگوييد تمرّد و عصيان ما روا و بدون عقاب خواهد بود. هر كه شب بخوابد و چيزى از او ربوده شود، من ضامن مال هستم . مبادا كسى به راهزنى شبانه اقدام كند كه من خون او را خواهم ريخت . من به شما مهلت مى دهم به اندازه سفر يك پيك به شهر كوفه و مراجعت او. مبادا كسى با غرور جاهليت مفاخره كند كه هر كه رجزخوانى كند، زبانش را خواهم بريد. شما بدعتهايى تراشيده ايد كه هرگز نبوده و ما براى هر كار زشتى يك نحو كيفر متناسب با آن وضع كرده ايم كه مجرم را مطابق جرم مجازات خواهيم كرد؛ هر كه كسى را غرق كند، ما مرتكب را در آب مى اندازيم و خفه مى كنيم ؛ هر كه آتشى براى سوختن مردم بيفروزد، ما او را در آتش مى سوزانيم و هر كه به خانه كسى رخنه كند، ما در سينه او رخنه كرده ، قلب وى را بيرون مى كشيم ؛ هر كه نبش قبر كند، ما او را در همان قبر زنده زنده نهان مى كنيم . زبان و دست خود را نگهداريد؛ من هم زبان و دست را از زيان شما خواهم گرفت . هيچ يك از شما مرتكب كارى نشود كه عموم از آن منزجر شوند و هر كارى برخلاف مصلحت عامه بكند، گردن او را خواهم زد... بدانيد كه من از هر چيز كه كوتاهى كنم ، از سه چيز عاجز نخواهم بود: يكى اين است كه از هر صاحب حاجتى رونهان نخواهم كرد، حتى اگر نيمه شب برسد؛ ديگر آن كه حقوق و روزى و عطاى كسى را از وقت مقرر تاءخير نخواهم داد و از شكايت شما و فرستادگان نماينده براى عرض حال (نزد معاويه ) مانع نخواهم شد. شما دعا كنيد كه اولياى امور شما پاك ، درستكار و رستگار باشند كه آنها سياستمدار، تنبيه كننده و پناهگاه شما هستند. اگر شما خوب باشيد، آنها خوب مى شوند. هرگز عداوت آنها را به دل مگيريد عضب آنها نسبت به شما سخت خواهد شد. آنگاه اندوه شما از دست آنها بسيار خواهد بود و شما هم به كام خود نخواهيد رسيد. و اگر هم در دشمنى آنها گستاخ شويد، دچار گرفتاريهاى ديگر خواهيد شد. من از خداوند مى خواهم كه همه را يارى كند. اگر ديديد كه من مى خواهم يك كارى را انجام دهم ، شما آن كار را با خوارى و ذلت بپذيريد و اجرا كنيد. به خدا سوگند من چنين مى بينم كه كشتگان من ميان شما بسيار خواهند بود. هر مردى از شما برحذر باشد كه كشته من نباشد.))
اين بود قسمتى از سخنرانى زياد كه بيانگر اهداف و روش جنايتكاران تاريخ است و واقعا زياد يكى از آن جانيان سفاك بود.
بعد از اتمام سخنان وى ، عبداللّه بن اهتم برخاست و گفت : من گواهى مى دهم اى امير كه تو مردى حكيم و خردمند هستى و سخن تو قاطع و نافذ مى باشد. زياد گفت : دروغ مى گويى . اين صفت داوود نبى مى باشد. احنف بن قيس گفت : ستايش پس از آزمايش خواهد بود. مدح و ثنا هم بعد از امتحان و انجام كار و پرداخت عطا خواهد بود و ما كسى را مدح نمى كنيم مگر بعد از آزمايش و اثبات عطا. زياد گفت : راست گفتى .
ابوبلال مرداس بن اذيه - كه از خوارج بود - برخاست و گفت :
خداوند غير آنچه تو به زبان آوردى ، فرموده است . خداوند مى فرمايد:
و ابراهيم الّذى و فى الّا تزر و ازره وزر اخرى و ان ليس للانسان الّا ما سعى ؛ (751)
ابراهيم است كه كار به قاعده انجام داده و هيچ كس گناه ديگرى را به گردن نمى گيرد و هر انسانى به اندازه كه سعى نمايد، براى خود مى كند.)) خداوند به ما بهتر از وعده تو وعده داده است اى زياد! (يعنى چطور مى خواهى فردى را به جرم ديگرى بكشى ) زياد گفت : اى ابوبلال ! ما براى رستگارى تو و ميان تو كه مى خواهى راهى براى به كار بردن عقيده خود پيدا كنى ، راهى نخواهم يافت مگر اينكه تو خود در خون غوطه ور شده ، شنا كنى .(752)
زياد عبداللّه بن حصين را به رياست شهربانى برگزيد و به مردم مهلت داد به اندازه رفتن پيك به كوفه و بازگشت آن و دستور داد كه بعد از نماز عشاء هيچ كس نبايد در كوچه ها باشد آنگاه نماز عشاء را به تاءخير مى انداخت و در نماز سوره بقره و يا سوره بزرگ ديگرى را مى خواند. بعد از اتمام ، مدتى درنگ مى كرد و سپس به رئيس شهربانى فرمان ميداد كه سوار شود و در شهر گردش كند و هر انسانى را كه در شهر ببيند بكشد. شبى عرب بدوى را ديد و وى را نزد زياد برد. زياد از او پرسيد: آيا نداى جارچى را شنيدى ؟ گفت : نه به خدا من شتر شيرده خود را آوردم و در محلى جا دادم و خود پى جا مى گشتم و از نداى امير اطلاعى نداشتم . زياد گفت : من گمان مى كنم كه تو راست مى گويى ولى كشتن تو به صلاح ملت است . لذا فرمان داد كه او را بكشد و گردن او را زدند.(753)
ابن ابى الحديد مى نويسد: چهار نفر را تحت فرمان عبداللّه بن حصين يرعوبى قرار داد و بعد از مهلت مقرّر به وى گفت : هيچ كس را نمى بينى مگر اين كه سرش را براى من بياورى كه اگر خودت همراه با كسى بيابى ، گردنت را خواهم زد. او در شب اوّل سر هفتصد تن را قطع كرد و در شب دوّم سر پنجاه تن و در شب سوّم سر يك تن را قطع نمود و بعد از آن سر كسى قطع نشد؛ چون مردم بعد از نماز عشا به منزل خود مى رفتند و به گونه اى سريع به منزل خود مى رفتند كه گاهى كفشهاى خود را از مسجد بر نمى داشتند و پا برهنه به سوى منزلهاى خود مى شتافتند. (754)
ابن اثير مى نويسد: زياد نخستين كسى بود كه فرمان سلطان را سخت به كار برد و او كسى بود كه سلطنت معاويه را مستقر نمود. او شمشير را آخت و به هر كه بدگمان شد، او را كشت و بر شبهه و شك ، كيفر سخت داد و مردم از او ترسيدند تا آنكه امن و آسايش برقرار شد به حدى كه اگر چيزى از دست مرد يا زن مى افتاد. به جاى خود مى ماند تا صاحب آن مى رسيد و آن را بر مى داشت و مسى هم در خانه خود را نمى بست .(755)
آرى زياد و فرزند ناخلفش ، عبداللّه ، جزو جنايتكاران مشهور دوران حكومت بنى اميه بودند كه حكومت معاويه و يزيد را استحكام بخشيدند. همان گونه كه حجّاج ، باعث استقرار حكومت عبدالملك مروان گرديد.
عاقبت عبداللّه بن اهتم
عبداللّه بن اهتم مدّتى با حجّاج بن يوسف ثقفى همكارى داشت (756)
و در هنگام مرگ در بصره بود. زمانى كه عبداللّه در بستر بيمارى قرار گرفت ، حسن بصرى به عيادت او آمد عبداللّه چشمش را به صندوقى كه در گوشه خانه بود، دوخت و گفت : اى اباسعيد (كنيه حسن بصرى ) در آن صندوق صدهزار (درهم يا دينار) مى باشد كه زكات آن پرداخت نشده و با آن صله رحم نگرديده است . حسن گفت : مادرت برايت گريه كند! پس براى چه آنها را آماده كردى ؟ گفت : براى ترس از زمانه و زيادى دوستان و ستم سلطان . پس از مرگ عبداللّه ، در مراسم تشييع وى حسن بصرى شركت كرد و بعد از دفن وى گفت : اين كسى است كه شيطان او را فريفت و ترس از زمان و سلطان او را ترساند و آنچه خداوند به او داده بود، ذخيره كرد؛ در حالى كه زكات آن را نداده و به وسيله آن صله رحم نكرده بود. بعد گفت : اى وارث ! بخور. اين مال براى تو حلال آمد و عقوبتى براى آن نيست .(757)
داستان عبداللّه بن اهتم ، مصداق كامل سخن حضرت امير (ع ) است كه فرمود: يابن آدم ، ما كسبت فوق قوتك فانت فيه خان ليغرك : اى پسر آدم ! آنچه زياده از قوت و روزى خويش به دست آورى ، تو در آن براى ديگرى خزينه دار هستى (كه به او واگذار نمايى و سودى براى تو نخواهد داشت ). (758)
گرد آوردن مال و ادا نكردن حقوق شرعى آن ، نه تنها سودى ندارد بلكه باعث عذاب شخص مى باشد؛ ديگران لذّت مى برند و او عذاب مى كشد. پس چه بهتر كه انسان حقوق شرعى اموال خود را بپردازد و علاوه بر آن ، به وسيله مال از مستمندان دستگيرى نموده ، به كارهاى خير بپردازد تا ذخيره آخرت او گردد.