3- حريث بن جابر حنفي بكري ، كارگزار خراسان


طبق نقل شيخ مفيد - عليه الرحمه - اميرالمؤ منين (ع ) حريث بن جابر حنفى را والى يكى از بلاد شرق نمود. و وى دو دختر يزدگرد را كه اسير شده بودند، براى حضرت فرستاد؛(731)
از آنچه جواد فاضل نقل كرده استفاده مى شود كه حضرت وى را والى خراسان نموده است (732)
و لذا اين احتمال به ذهن مى رسد كه حريث بن جابر همراه با خليد بن قره يربوعى به خراسان رفته است و به اين خاطر، عده اى از راويان تاريخ ، وى را و عده اى ديگر، خليد را به عنوان والى خراسان ذكر كرده اند.
اسامى تعدادى از كارگزاران حضرت
جواد فاضل مى نويسد: حضرت امير (ع ) بعد از ورود به كوفه در روز جمعه شانزدهم ماه رجب سال سى وششم هجرت ، مطابق اين صورت حكام و فرمانداران و بلاد اسلام را به مقر حكومتشان اعزام فرمود.
البته مدرك و ماءخذ ايشان براى ما معلوم نيست ، اما چون نقل آن خالى از فايده نيست ، آن را ذكر مى كنيم :
1- يزيد بن قيس ، فرماندار مداين .
2- قرظة بن كعب انصارى ، فرماندار حيره .
3- مخنف بن سليم ، فرماندار اصفهان و همدان .
4- قدامة بن مظعون ازدى ، فرماندار استخر.
5- عدى بن حارث ، فرماندار كرمانشاهان .
6- ابوحسان بكرى ، فرماندار انبار.
7- سعد بن مسعود، فرماندار موصل .
8- ربعى بن كاس ، فرماندار سيستان .
9- حريث بن جابر حنفى ، فرماندار خراسان .
10- شنسب بن جرمك ، فرماندار غور.
11- قيس بن سعد انصارى ، فرماندار مصر.
12- مالك بن حارث نخعى ، فرماندار نصيبين .(733)
اين ليست با آنچه قبلا از كتاب وقعه صفين نقل كرديم ، در مواردى يكسان است و در مواردى متفاوت . هشت نفر اينجا در آن ليست نيز آمده است . البته محل ماءموريت آنها با آنچه در اين جا ذكر شده ، تفاوتهايى دارد؛ در عين حالى كه در بعضى موارد يكسان است . در ليست قبلى ، والى خراسان وليد بن قره معرفى شده بود كه در اينجا حريث بن جابر حنفى بكرى ذكر شده است . علاوه بر اين كه در اينجا آمده است كه قيس بن سعد از كوفه به مصر اعزام شده است و اين با روايتى كه مى گويد قيس در جنگ جمل حضور داشته ، هماهنگى دارد. اما با آنچه قبلا ذكر كرديم كه در ماه صفر سال سى وشش به مصر اعزام شده است منافات دارد. تنها نامى كه در اين ليست ذكر شده و در جاى ديگر من نديده ام ، شنسب بن جرمك ، كارگزار غور است . غور به تهامه و آنچه در منطقه يمن است ، اطلاق مى شده (734)
و همين طور غور: به منطقه اى در شرق اردن و نيز به وادى بين هلمند و هرات كه به آن هزارستان مى گويند. اطلاق مى شده است . شنسب حاكم هزارستان بود وى طبق نامه على (ع ) از مردم بيعت گرفت .(735)
شرح حال حريث
حريث بن جابر حنفى ، يكى از فرماندهان حضرت امير (ع ) در جنگ صفين بود. وى از خود رشادتهاى فراوانى به نمايش گذاشت و او بود كه عبيداللّه بن عمر را به قتل رساند.
عبيداللّه بن عمر - كه همراه معاويه بود و معاويه مى خواست از وجهه او به نفع خود استفاده كند - در روز چهلم شوّال سال سى وهفتم در بحبوحه جنگ صفين ، با حريث بن جابر در ميدان روبرو شد و به دست وى از مركب سرنگون گرديد. عبيداللّه بن عمر، مردى تنومند و رشيد بود به طورى كه وقتى كسانش خواستند جنازه اش را كنار خيمه حريث بر قاطر باركننده به لشكرگاه معاويه ببرند، با اينكه سه ، چهار نفر بودند، نتوانستند آن را از زمين بلند كنند. حريث بن جابر كه قاتلش بود گفت : كنار برويد تا جنازه عبيداللّه را بر قاطر بگذارم . گفته شد: چطور؟ گفت : آنكس كه عبيداللّه را كشته ، از عهده برداشتن جنازه اش هم برمى آيد و با يك حركت ، نعش پسر عمر بن خطاب را به روى قاطر انداخت و گفت : اگر نه آن بود كه نسبت به امام خود عصيان مى ورزيد، هرگز دوست نمى داشتم مردى بدين دلاورى را بر خاك و خون فرو بكشم ؛ ولى جزاى مردم عاصى و طاغى همين است .(736)
پس از جنگ نهروان ، زمانى كه حضرت امير (ع ) براى جنگ با معاويه نيرو آماده مى كرد، ده سردار نامى را از ميان امراى عراق برگزيد و براى هر يك پرچمى بربست و با هر كدام ده هزار مرد مسلح همراه كرد. يكى از امرايى كه انتخاب كرده بود، حريث بن جابر حنفى بود.(737)
رشادتهاى حريث در جنگ صفّين آنقدر باعث ناراحتى معاويه گرديد كه هيچ گاه آن را فراموش نمى كرد. لذا وقتى كه حريث از جانب زياد بن ابيه حاكم همدان بود، از وى خواست كه حريث را از كارگزارى همدان بركنار كند و زياد براى معاويه نوشت : عزل و نصب حريث از شرف و احترام وى نمى كاهد.(738)
مرحوم شيخ طوسى حريث بن جابر حنفى را از اصحاب اميرالمؤ منين (ع ) ذكر كرده است وى در جنگ صفين ، فرمانده لهازم بود.(739)
عبدالرحمن بن ابزى
از تاريخ طبرى و فتوح البلدان استفاده مى شود كه بنابر قولى عبدالرحمن بن اءبزى كارگزار خراسان در سال سى وهشت هجرى بوده است (740)
در استيعاب و اسدالغابه نيز نقل شده است كه حضرت امير (ع ) عبدالرحمن بن ابزى خزاعى مولى نافع بن عبدالحارث را به امارت خراسان برگزيد وى پشت سر پيامبر نماز خوانده و در كوفه سكونت گزيد و در زمان عمر نافع بن عبدالحارث وى را جانشين خود در مكه قرار داد و وقتى كه عمر اعتراض كرد كه چرا عبدالرحمن را جانشين خود نمودى ؟! نافع گفت : او زياد قرآن مى خواند و آشنا با مسائل دينى است لذا عمر اين انتخاب را پذيرفت .(741)