3- قعقاع بن شور كارگزار كسكر


على (ع ) بعد از قدامة بن عجلان ، قعقاع بن شور را به عنوان كارگزار كسكر انتخاب كرد امّا حضرت امير (ع ) كارهاى خلاف او را مورد انتقاد قرار داد. از جمله اين كه او با زنى ازدواج كرد و صداق او را صدهزار درهم قرار داد. وى وقتى كه متوجّه شد حضرت امير (ع ) از كارهاى خلافش مطّلع شده ، از ترس به جانب معاويه فرار كرده ، به او ملحق شد.(512)
ابن ابى الحديد مى گويد: ما مى دانيم كه رسول خدا (ص ) وليد بن عقبه را براى گرفتن زكات بنى المصطلق ولايت داد و از او سرزد آنچه سرزد. از بعضى امراى اميرالمؤ منين نيز خيانت سرزد، مثل قعقاع بن شور كه حضرت او را بر ميسان (513)
ولايت داد. او اموال آنجا را گرفته ، به معاويه ملحق گرديد و همين گونه اشعث بن قيس نسبت به اموال آذربايجان عمل كرد و به ابوموسى حق حكم داد (با آن وضعيت معيّن ) و او آنگونه عمل كرد. و نبايد اساسا كسى به فعل ديگرى مورد سرزنش واقع بشود؛ در صورتى كه در ابتداى كار عيبى نداشته باشد؛ چون در اين صورت ، وضع آغازين وى ، ملاك و معيار اين است كه وى عيبى نخواهد داشت و كار خلافى انجام نخواهد داد.(514)
از اينجا به دست مى آيد كه قعقاع بر منطقه كسكر و مسيان امارت داشته و اموال آن منطقه را براى خود برداشته و به معاويه پيوست .
وقتى كه قعقاع بن شور به نزد معاويه رفت و بر او وارد شد، ديد مجلس از جمعيّت پر است و جاى خالى در آن نيست . مردى به احترام قعقاع برخاست و او را در جاى خود نشاند. قعقاع از اين مكان با معاويه صحبت و گفتگو مى كرد و معاويه هم او را مورد خطاب قرار مى داد تا اين كه دستور داد صدهزار درهم به او بدهند. درهمها را در كنار قعقاع گذاشتند. وقتى كه قعقاع برخاست تا برود، به مردى كه به خاطر او از جايش بلند شده بود، گفت : اينها را به پاداش بلند شدن تو به خاطر ما براى خودت بردار و لذا اين ضرب المثل به وجود آمد ((هو جليس قعقاع بن شور))؛ او همنشين قعقاع مى باشد.(515)
اين ضرب المثل را زمانى به كار مى برند كه فردى از همنشينى با ديگرى سود ببرد.
در اين قصه و حكايت ، شما به دو سيره و روش متفاوت و مختلف برخورد مى كنيد؛ در يك سو على (ع ) به خاطر اين كه صدهزار درهم از بيت المال مسلمين به وسيله قعقاع به غارت رفته ، او را مؤ اخذه مى نمايد و در سوى ديگر، معاويه صدهزار درهم به او مى بخشد و او نيز آن درهم ها را به همنشين خود مى دهد كه نشانگر اين است كه او مال زيادى را از بيت المال به غارت برده كه اين گونه حاتم بخشى مى كند و هميشه اميدوار به عطاياى معاويه است . با توجّه به اين دو روش ‍ مختلف كه يكى مطابق با سيره پيامبر گرامى اسلام ، كه توجّه به حفظ بيت المال و رعايت عدالت در مصرف آن دارد و ديگرى براى جلب افراد دنيا طلب و مال اندوز، بذل و بخششهاى آنچنانى مى كند، پى مى بريم كه چرا گروهى از طرفداران على (ع ) حضرت را رها كرده ، و به معاويه ملحق مى شدند؛ آنها از عدل على (ع ) مى ترسيدند، نه اين كه حضرت به آنها ظلمى كرده باشد.
خيانت قعقاع ادامه داشت تا اين كه در زمان قيام امام حسين (ع )، به مسلم نيز خيانت كرد. زمانى كه عبيداللّه بن زياد با مقاومت مسلم و همراهى مردم با او روبرو شد، تدبيرى انديشيد كه مردم را از لشكر شام بترساند و بدين گونه آنها را از اطراف مسلم متفرّق سازد. لذا به دستور او كثير بن شهاب ، محمّد بن اشعث بن قيس ، قعقاع بن شور ذهلى ، شبث بن ربعى ، حجّار بن ابجر اسلمى و شمر بن ذى الجوشين به پراكنده ساختن ياران مسلم كمر بستند؛ از يكسو كوفيان را به لشكر شام بيم دادند و از سوى ديگر به زربخشى عبيداللّه اميدوارشان ساختند و هنوز ديرى نپاييده بود كه بيش از نيمى از شمشير زنان مسلم را در شما خدمت گزاران عبيداللّه در آوردند. (516)
لعنت خدا بر عبيداللّه و يارانش باد!