2- قدامة بن عجلان ، كارگزار كسكر


كسكر: قديمى ترين شهر مسيحى نشين عراق بوده ، كه در زمان ساسانيان نقش مهمى داشته است و حجّاج بن يوسف شهر واسط را كه بين كوفه و بصره ، در كنار دجله است ، در مقابل آن ساخت . در اسناد و كتب مسيحيان به نام كشكر از آن ياد شده و اين شهر تاءثير و نقش بسزايى در تاريخ كنائس عراق داشته است و دومين مركز اسقفهاى نسطوريه در شهرها بوده كه تاءسيس كرسى اسقفى آن به قرن سوم ميلادى مى رسد.(502)
حضرت امير (ع ) قدامة بن عجلان را به سمت كارگزارى اين منطقه كه غالبا از اهل ذمّه بودند، گمارد.
قدامة بن عجلان در جنگ صفّين با على (ع ) بوده و بعد از قضيّه حكميّت و هنگام ورود حضرت امير (ع ) به كوفه ، خبر مرگ خبّاب بن ارت را به آن حضرت داد.(503)
وقتى كه او كارگزار كسكر بود، حضرت اميرالمؤ منين (ع ) طىّ نامه اى به او نوشت :
اءمّا بعد فاحمل ما قبلك من مال اللّه فانّه فى ء للمسلمين ، لست باءوفر حظّا فيه من رجل فيهم و لاتحسبنّ يابن قدامة اءنّ مال كسكر مباح لك كمال ورثته عن اءبيك و امّك ، فتعجّل حمله و اءعجل فى الاقبال الينا ان شاء اللّه .(504)
امّا بعد: پس آنچه از مال خدا در نزد توست ، بفرست ؛ زيرا آن از مسلمانان مى باشد و بهره تو بيشتر از مردى از مسلمانان كه در ميان آنها مى باشى ، نيست اى فرزند قدامه ! تصوّر نكنى كه مال كسكر براى تو مباح است ؛ آن گونه كه از پدر و مادرت به ارث برده باشى . در فرستادن مال عجله كن و خودت نيز در آمدن به نزد ما بشتاب ! ان شاء اللّه .
از نامه استنباط مى شود كه قدامه در صرف بيت المال زياده روى كرده و بيشتر از حقّ خود مصرف نموده است و اين روش حضرت امير (ع ) بود كه در موقع خيانت و بى توجّهى يكى از كارگزاران ، او را به مركز حكومت فرا مى خواند و در اين نامه ، حضرت على (ع ) از او مى خواهد كه در آمدن به مركز حكومت شتاب كند.
در بحارالانوار و كتاب صفين (505)
آمده است كه حضرت امير (ع ) بعد از ورود به كوفه ، قدامة بن مظعون ازدى را به عنوان كارگزار كسكر برگزيده و او را به منطقه فرستاده است .
امّا اين مطلب صحيح نيست ، زيرا علماى رجال در شرح حال او چنين نگاشته اند كه وى از ياران و اصحاب رسول خدا (ص ) بوده ، جزو سابقين در اسلام مى باشد كه به حبشه هجرت نموده و بعدا در جنگ بدر، احد و بقيّه جنگهاى پيامبر (ص ) شركت كرده است امّا حال او دقيقا مشخّص نيست و در كتاب ((فقيه )) در باب : ((كسى كه ردّ شهادتش ‍ واجب است )) خبرى آمده كه متضمّن اين است كه قدامة بن مظعون شراب خورده ، و از طريق اهل سنّت نيز نقل شده است كه او در زمانى از سوى خليفه دوّم بر بحرين ولايت داشت ، خمر آشاميد، و عمر او را در حالى كه مريض بود، حدّ زد، تا اين كه در سال سى وششم هجرى در شصت وهشت سالگى از دنيا رفت . (506)
و طبرى نقل كرده است كه قدامة بن مظعون با على (ع ) بيعت نكرد.(507)
بنابراين ، آنچه در بحار به نقل از كتاب صفّين آمده ، اشتباه است و احتمالا اين اشتباه در هنگام استنساخ كتاب صفين رخ داده ، كه تا حال باقى است و به جاى قدامة بن عجلان ، قدامة بن مظعون نوشته شده است زيرا حضرت امير (ع ) كسى را كه شراب خورده و حدد بر او جارى شده است ، به عنوان كارگزار خود انتخاب نمى كند و در اخبارالطويل مى نويسد: كه حضرت بعد از ورود به كوفه قدامة بن عجلان ازدى را بر كسكر و اطراف آن گمارد.(508)
طبرى نوشته است كه حضرت على (ع ) در بازگشت از صفّين ، با قبورى مواجه شد كه در حدود هفت يا هشت تا بودند. حضرت امير (ع ) فرمود: اين قبرها از كيست ؟ قدامة بن عجلان ازدى گفت : اى اميرالمؤ منين ! خبّاب بن ارت بعد از خروج شما از كوفه از دنيا رفت و وصيّت كرد كه او را در پشت شهر كوفه دفن نمايند؛ چون مردگان خود را در خانه هاى خود دفن مى كردند. پس او را در پشت ((رحر)) دفن كردند و بقيه مردم نيز در كنار او دفن شدند. حضرت على (ع ) فرمود: رحم اللّه خبّابا فقد اسلم راغبا و هاجر طائعا و عاش مجاهدا و ابتلى فى جسمه احوالا و انّ اللّه لايضيع اجر من احسن عملا(509)
خداوند خبّاب را رحمت كند! پس همانا با رغبت اسلام آورد و با رضايت هجرت كرد و چون مجاهد و جنگجو زندگى كرده و مدّتى مريض شد و به وسيله جسمش مورد امتحان قرار گرفت و به درستى كه خداوند پاداش كسى را كه كار شايسته و نيك انجام دهد، ضايع نمى كند.
سپس حضرت آمد تا اين كه در كنار قبرها توقّف كرد و فرمود:
السلام عليكم يا اهل الدّيار الموحشه و المحالّ المقفرة من المؤ منين و المؤ منات و المسلمين و المسلمات انتم لنا سلف فارط و نحن لكم تبع و بكم عمّا قليل لاحقون اللّه م اغفرلنا و لهم و تجاوز بعفوك عنّا و عنهم و قال الحمدللّه الّذى جعل منها خلقكم و منها معادكم و منها يبعثكم و عليها يحشركم ، طوبى لمن ذكر المعاد و عمل للحساب و قنع بالكفاف و رضى عن اللّه عزوجل .(510)
درود بر شما اى ساكنين سراهاى ترسناك و جاهاى بى آب و گياه ، از مردان و زنان مؤ من و مردان و زنان مسلمان . شما، بر ما سابق و پيشرو هستيد و ما پيرو شماييم و با مدّتى كم به شما ملحق خواهيم شد. خداوندا: ما و آنان را بيامرز و با عفو و بخشش خود از ما و آنان درگذر! و فرمود: ستايش خدايى را كه آفرينش شما را از زمين قرار داد و بازگشت شما در آن است و از آن شما را بر مى انگيزد و بر روى آن شما را محشور مى گرداند. خوشا به حال كسى كه به فكر معاد و روز بازگشت باشد و براى حساب ، عمل كند و به كفاف (به اندازه لازم ) قانع و از خدا خوشنود باشد!))
در نهج البلاغه كه ابتداى اين سخنان را با كمى تفاوت نقل كرده است ، بعد از كلمه لاحقون مى نويسد: اءمّا الدور فقد سكنت و امّا الاموال فقد قسمت هذا خبر ما عندنا خبر عندكم . ثمّ التفت الى اءصحابه فقال : امالو اذن لهم فى الكلام لاخبروكم انّ خير الزّاد التقّوى .(511)
امّا خانه ها (تان ) را ساكن شدند و امّا زنان (تان ) را گرفتند و امّا دارييها (تان ) را پخش كردند. اين گاهى از چيزى است كه نزد ماست . پس خبر آنچه نزد شماست ، چيست ؟!
پس از آن ، به سوى يارانش نظر افكنده ، فرمود: بدانيد اگر ايشان را اجازه و فرمان در سخن بود، به شما خبر مى دادند كه بهترين توشه (براى آخرت )، تقوا و پرهيزكارى است .