4- مالك اشتر، كارگزار جزيره


حضرت اميرالمؤ منين بعد از جنگ جمل و ورود به كوفه ، مالك اشتر را به كارگزارى منطقه نصيبين ، موصل ، دارا، سنجار، آمد، هيت و عانات و مناطقى از سرزمين جزيره كه تحت سلطه آن حضرت بود، برگزيد.
از سوى ديگر معاويه ، ضحّاك بن قيس را بر حرّان ، رقه و قرقيسيا كه تحت سلطه خودش بود، گمارد. آن تعداد از هواداران عثمان كه در كوفه و بصره بودند، به اين قسمت از جزيره كه تحت نفوذ و كنترل كعاويه بود، گريختند.
مالك اشتر به قصد دست يافتن به ضحاك ، به سوى حرّان رهسپار شد. وقتى كه خبر آمدن اشتر به او رسيد، از مردم رقّه كه بيشتر ايشان طرفدار عثمان بودند، يارى خواست . آنها به فرماندهى سماك بن مخرمه در ((مرج مرينا)) ميان حرّان و رقّه به ضحّاك پيوستند. اشتر با آنها درگير نبردى سخت شد، تا اين كه شامگاهان ضحّاك و يارانش از آنجا كوچيدند و بامدادان وارد حرّان شدند و اشتر نيز در پى آنان رفت ، تا اينكه در حرّان آنها را به محاصره خود درآورد. اين خبر كه به معاويه رسيد، فورا سپاهى به فرماندهى عبدالرّحمان بن خالد براى كمك به محاصره شدگان گسيل داشت . وقتى كه اشتر از اين موضوع آگهى يافت ، به آرايش سپاه خود پرداخت و چنين گفت :
((همانا قبيله عزيز است ؛ خانواده محترم است . هلا اى روبهان مكّار! آيا پيش نمى آييد؟ شما در لانه هاى سوسمار خزيده ايد. اى بندگان خدا كمى درنگ روا داريد. سوگند به خدا شما با ميل خود نيامده ايد، بلكه شما را به اينجا آورده اند. اشتر پس از آن حركت كرد و به مردم رقّه و قرقيسيا رسيد. آنها از او هراسيدند. از اين رو اشتر بازگشت . وقتى كه خبر بازگشت اشتر به عبدالرّحمان رسيد، او نيز به شام بازگشت .(471)
اينجا مناسب است سخن طرماح بن عدى را درباره مالك اشتر ذكر كنم . حضرت امير (ع ) نامه اى به معاويه مى نويسد و آن را توسّط طرماح مى فرستد و طرماح با معاويه و طرفدارانش بگومگوهاى جالبى دارد. در آخر كه معاويه از شجاعت طرماح متعجّب شده ، حضور وى را در دربار خود خطرناك احساس مى كنند، به كاتب خود مى گويد كه جواب نامه على (ع ) را چنين بنويس : اى على ! به سوى تو چهل بار از خردل روانه خواهم كرد كه با هر هزار جنگجو باشد كه آنان آب دجله و فرات را خواهد خورد.
طرماح كه از مضمون نامه مطّلع شد، رو به معاويه كرد و گفت : بدابه حال تو اى معاويه ! كدام يك از شما، تو يا كاتبت ، بى حياتر هستيد؟ به خدا قسم اگر جّن و انس و اهل زبور و فرقان را جمع كنيد، آنچه تو گفتى ، نمى گفتند؛ معاويه گفت : آنچه كاتب نوشته است . طرماح گفت : اگر به فرمان تو ننوشته بود كه تو را در مقاومت كوچك شمرده بود و اگر به فرمان تو نوشته است ، من از دروغ تو خجالت مى كشم . تو براى كدام يك از اين دو كار زشت خود عذر مى آورى و از كدام يك عبرت مى گيرى ؟ امّا بدان على (ع ) خروس موزونى دارد كه تمام دانه ها را براى لشكرش ، در چينه دان خود جمع مى كند. معاويه با تعجّب گفت : اى عرب بيابان گرد! او كيست ؟! طرماح گفت : او مالك بن حارث اشتر مى باشد. (472)
آرى مالك اشتر در هر كجا كه بود، دشمنان على (ع ) را ذليل و خوار مى كرد و همانطورى كه ذكر شد، كسى قدرت مقابله با وى را نداشت و همه دشمنان از مقابل او فرار مى كردند.
توضيحى درباره سرزمين جزيره
جزيره به سرزمينهايى كه بين رود دجله و فرات واقع شده است ، مى گفتند و از آن تعبير به بين النّهرين نموده اند.(473)
يعنى منطقه بين النّهرين محلّ ماءموريت مالك اشتر بوده و از آن سرزمينها. در مقابل طرفداران معاويه ، دفاع مى كرده است .
نصيبين : شهرى بوده است در بين النّهرين سر راه موصل به شام و ميان اين شهر و سنجار، نه فرسخ و ميان آن تا موصل ، شش روز راه بوده است .(474)
سنجار: در قديم شهرى بوده از نواحى ((جزيره )) كه بين آن و موصل سه روز راه بود. اكنون منطقه اى از استان موصل محسوب مى شود.(475)
آمد: شهرى بود در شمال بين النّهرين كه رودخانه دجله از كنار آن مى گذشته و امروز به ديار بكر معروف است . (476)
صاحب كتاب تقويم البلدان گويد:((امد يا آمد: يكى از شهرستانهاى جزيره بين دجله و فرات و اوّلين شهر از ديار بكر است . (477)
ديار بكر اكنون يكى از مناطق قديمى تركيه مى باشد.
حال كه با منطقه ماءموريت مالك آشنا شديم ، متوجّه مى شويم كه اين منطقه از دو جهت اهميّت داشته است : جهت اوّل اين كه منطقه اى وسيع و گسترده بوده و جهت دوّم اين كه علاوه بر گستردگى ، هم مرز با منطقه تحت نفوذ معاويه بوده است و در آنجا گروهى از مخالفان على (ع ) كه طرفدار معاويه بودند، زندگى مى كردند. از اين جهت مالك اشتر درگيريهايى با كارگزار معاويه ، ضحّاك بن قيس داشته ، و جلو توسعه طلبيهاى وى را مى گرفته است .
مناطق تحت نفوذ معاويه عبارت بودند از: منطقه حرّان ، رقه ، قرقيسيا.
حرّان : شهرى قديمى است در جزيره و بين النّهرين در 35 كيلومترى جنوب ((اورفه )) در ساحل نهر ((جلاب )). در تورات آمده است كه اين شهر، بعد از هجرت ابراهيم خليل (ع ) از ((اور))، موطن خانواده آن حضرت بوده است . در مسير تجارى نينوا ((كركميش )) است و امروزه به شكل قريه خرابى ديده مى شود. مورّخان رومى اين شهر را به نام كاره نام مى برند. در اوايل اسلام نيز اين شهر آباد بود و جمعى از مشاهير از آن برخاسته اند و برخى از حكما و اطبّاى آن ، خود را ((صابى )) معرّفى مى كردند و نيز اكثر مترجمان كتب فلسفى و طبّى عرب ، از مردم حرّان بودند.(478)
قرقيسيا: شهرى است در جزيره در محل برخورد نهر خابور به فرات كه ايرانيان در سال (363م .) آن را فتح نمودند و مسلمانان در حدود سال (18ه -/ 640 م .) آن را گشودند. اين شهر نقش خطيرى در تجارت بين عراق و شام را به عهده داشت . (479)
رقّه : شهرى است در سوريه مركز استان رقه كه مركز ديار مضر در جزيره در كنار فرات مى باشد. اسكندر مقدونى آن را تجديد بنا نمود و كيقباد اوّل در سال 531 م . آنرا فتح كرد و در سال (17ه -.ق / 639 م .) به دست عياض بن غنم ، كارگزار حمص و قنسرين فتح شد و مردم آنجا كه مسيحى بودند، حاضر شدند كه جزيه بپردازند و منصور عباسى شهر جديدى در آنجا بنا كرد كه بعدا هارون آنجا را پايتخت تابستانى خود قرار داد. مغول آن شهر را به كلى ويران نمودند.(480)
در ميان اين شهرها كه تحت نفوذ معاويه بود، رقّه نقش پناهگاه را به عهده داشت . كسانى كه از على (ع ) جدا مى شدند، در ابتدا به رقّه مى رفتند و در آنجا از معاويه براى ورود به سرزمين تحت سلطه اش ‍ اجازه مى گرفتند و كارگزار معاويه در رقه ، رها، قرقيسيا و حرّان ضحّاك بن قيس بود و همانطور كه ذكر شد هيت ، عانات ، نصيبين ، دارا، آمد، سنجار، تحت نفوذ على (ع ) بود كه مالك اشتر، به عنوان كارگزار على (ع ) بر آن منطقه حكمرانى مى كرد و بين اين دو معمولا در هر ماه برخورد و جنگ اتّفاق مى افتاد.(481)
فرا خواندن مالك به كوفه
مالك اشتر استاندار اين منطقه وسيع و در عين حال خطير بود تا اين كه كار بر محمّد بن ابى بكر در مصر مشكل شد. از اين رو حضرت امير طىّ نامه اى كه به مالك نوشت ، از او خواست كه فرد مطمئنّى را جانشين خود نموده ، به كوفه بيايد كه ما مفصّل اين جريان را در شرح حال مالك اشتر به عنوان استاندار مصر نوشته ايم و اينجا تكرار نمى كنيم .