4- سعد بن مسعود ثقفي ، فرماندار مداين


سعد بن مسعود يكى از ياران اميرالمؤ منين (ع ) بود كه حضرت على (ع ) او را بعد از ورود به كوفه ، بر آستان زوابى گمارد (408)
و در جنگ جمل امير لشكر بر قبائل قيس و عبدالقيس بود. (409)
و بعدها حضرت على (ع ) در هنگام جنگ صفين ، او را به عنوان فرماندار مداين انتخاب كرد كه تا زمان خلافت امام مجتبى (ع ) در اين سمت باقى ماند.
شهر مداين پايتخت سابق ايران بود كه در زمان خليفه دوم فتح گرديد و مدّتى سلمان فارسى به عنوان حاكم مداين منصوب شد و در آنجا از دنيا رفت . در زمان عثمان ابتدا حارث بن حكم و بعد از او حذيفه بن يمان به عنوان فرماندار مداين انتخاب شدند و حضرت امير(ع ) بعد از جنگ جمل ، يزيد بن قيس را به عنوان فرماندار مداين انتخاب كرد (410)
و طبق نقل بلاذرى ، براى مدّتى لام بن زياد، برادر مادرى عدى بن حاتم ، حاكم مداين بود. (411)
شيخ طوسى در كتاب فهرست گويد: سعد بن مسعود ثقفى برادر ابوعبيده بن مسعود، پدر مختار است كه على (ع ) او را بر مداين گماشت و او كسى است كه امام حسن (ع ) در روز ساباط به او پناه برد. (412)
حضرت على (ع ) زمانى كه از نخيله به طرف صفين حركت كردند، سعد بن مسعود را به فرماندارى مداين گماشته و جنگجويان مداين را با خود بردند. (413)
سعد در اين سمت باقى ماند و با خوارج به سركردگى عبداللّه بن وهب جنگيد.
طرفة بن عدى (414)
جزو خوارج بود. از اين رو پدرش ، عدى بن حاتم ، خواست او را از همراهى با خوارج باز دارد، امّا به آنها دست نيافت . لذا او كسى پيش ‍ سعد بن مسعود كه فرماندار على (ع ) در مداين بود، فرستاد و او را از كار خوارج آگاه ساخت و بر حذر داشت و او مواظبت كرد و دروازه هاى مداين را بست و خود همراه سواران بيرون آمد و برادرزاده خود، مختاربن ابوعبيده را در مداين گماشت و در طلب ايشان بيرون آمد. اين خبر كه به عبداللّه بن وهب رواسبى رسيد، راه خود را عوض كرد و به سمت بغداد حركت كرد. (البتّه در آن زمان شهر بغداد نبوده است .) سعد بن مسعود شبانگاه در محل كرخ بغداد با پانصد سوار به عبداللّه بن وهب برخورد و عبداللّه با سى سوار بسوى او آمد و ساعتى جنگ كردند و اصحاب سعد دست از جنگ برداشتند و ياران سعد به او گفتند از جنگ با اين گروه چه مى خواهى كه درباره آنها دستور ندارى . بگذار بروند و به اميرالمؤ منين نامه بنويس ؛ در صورتى كه دستور فرمود تعقيب كنى ، آن گاه ايشان را تعقيب كن و اگر ديگرى غير از تو عهده دار اين كار شد، به سلامت مانده اى . سعد بن مسعود نپذيرفت و چون شب فرا رسيد، عبداللّه بن وهب از دجله عبور كرد و به سرزمين جوخى رفت و به سوى نهروان حركت كرد و به ياران خود پيوست و سعد بن مسعود و سواران او از دسترسى به آنها نااميد شدند. (415)
حضرت امير (ع ) براى جنگ نهروان طىّ نامه اى از سعد بن مسعود خواست كه جنگجويان مداين بفرستد. (416)
نامه حضرت على (ع ) به سعد بن مسعود
حضرت امير (ع ) هنگامى كه سعد بن مسعود فرماندار مداين بود، براى او نوشت :
امّا بعد: فانّك قد ادّيت خراجك و اطعت ربّك و ارضيت امامك فعل المبّر التقى النجيب فغفراللّه ذنبك و تقبّل سعيك و حسّن مابك (417)
تو اى سعد! خراجت را پرداخت كرده اى ، از پروردگارت اطاعت نموده اى و رهبر و امامت را خشنود كرده اى ، مانند كار مزد ضابط و نيكوكار، پرهيزگار و نجيب . پس خداوند گناهان تو را بيامرزد، كوشش ‍ تو را قبول كند و عاقبت تو را نيكو گرداند!
حضرت امير (ع ) در اين نامه از سعد تجليل مى كند و مى فرمايد كه تو امام و رهبرت را خوشنود كرده اى و خراجت را پرداخت نموده اى ؛ در حالى كه در نامه هاى مختلفى كه حضرت به استانداران و فرمانداران خود نوشته ، هميشه آنها را به پرداخت خراج تشويق نموده و از كسر پرداخت آن بر حذر داشته است و اين نشانگر ايمان و اعتقاد سعد و درستكارى و امانت دارى اوست كه حضرت اين گونه از او تمجيد و تجليل مى كند و حسن عاقبت را براى او آرزو مى كند و كسى كه اميرالمؤ منين (ع ) براى او دعا كند، مسلما عاقبت بخير خواهد شد و اين را سعد در زمان خلافت امام حسن مجتبى (ع ) نشان داد.
نامه حضرت امير (ع ) نشانگر نكته ديگرى نيز مى باشد و آن اين كه بايد از افراد درستكار و مسوؤ لينى كه عملكرد آنها صحيح است ، تقدير و تشكّر كرد و با اين عمل ، آنها را براى فعاليتهاى مناسب تشويق و ترغيب نمود، تا اينكه به تعبير خود حضرت ، افراد خاطى و نيكوكار مساوى نباشند و برترى نيكوكاران معيّن و مشخّص گردد.
سعد بن مسعود در زمان خلافت امام حسن مجتبى (ع )
سعد بن مسعود در زمان خلافت امام حسن مجتبى (ع ) نيز فرماندار مداين بود. مرحوم سيّد مرتضى در كتاب تنزيه الانبياء در بررسى علل صلح امام مجتبى (ع ) مى نويسد: زمانى كه امام حسن مجتبى (ع ) در ساباط مداين بود، فردى از اطرافيانش نيزه اى به او زد كه به ران حضرت اصابت كرد و گوشت ران را پاره كرده ، به استخوان رسيد. حضرت را به مداين بردند فرماندار مداين سعد بن مسعود، عموى مختار بود كه حضرت امير (ع ) او را منصوب كرده بود كه اگر چنين كارى انجام بدهد ماليات و خراج يك ساله جوخى را به او خواهد بخشيد. امّا سعد از پيشنهاد مختار ناراحت شد و گفت : خداوند رويت را قبيح و زشت گرداند! من كارگزار پدر او مى باشم و او به من اطمينان كرده و باعث افتخار من گرديده است آيا رسول خدا را فراموش كنم ؟ و نسبت به فرزند دختر و حبيبه اش به او احترام نگذارم . بعد از آن ، سعد بن مسعود طبيبى آورد كه مسؤ ول حفاظت و طبابت امام مجتبى گرديد تا اينكه حضرت بهبود يافت . (418)
ابن سعد در كتاب طبقات اين واقعه را چنين نقل كرده است : مختار به عمويش گفت : آيا احتياج به كارى دارى كه باعث سيادت تو بر عرب گردد؟ سعد گفت : آن چيست ؟ مختار كه در آن زمان جوانى بى تجربه و طالب مقام بود، گفت : بگذار من گردن اين آقا (يعنى امام مجتبى ) را بزنم و سر او را براى معاويه بفرستم . سعد گفت : خداوند روى تو را زشت گرداند! آيا اين گونه ما با اهل بيت رسول خدا عمل كنيم ؟!
آرى معاويه افراد زيادى را براى رسيدن به رياست و مقام تطميع كرد و با پول و وعده رياست آنها را خريد و گويا از اين راه قصد تطميع سعد را داشت ؛ امّا معاويه فريب نيرنگ معاويه را نخورد و در مقابل پيشنهاد پسر برادرش جواب قاطع و خداپسندى به او داد كه ما نبايد دوستى خاندان پيامبر را براى دنيا و رياست آن رها كنيم بلكه دوستى و احترام به آنها را بر هر چيز مقدّم بداريم و شايد بر اين اساس و طرز تفكّر بود كه بعدا مختار درصدد خونخواهى امام حسين (ع ) بر آمد و تمام قاتلان حضرت را كه بر آنها دست يافت ، به هلاكت رساند.
تذكّر اين نكته در شرح حال سعد بن مسعود خالى از لطف نيست كه نسب ابراهيم ثقفى كوفى ، صاحب صاحب الغارات ، به وى مى رسد. بدين گونه : ابراهيم بن محمّد بن سعيد بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود. ابراهيم بن محمد كه از كوفه به اصفهان رفت در ابتدا زيدى بود و بعد شيعه امامى شد و داراى تاءليفات فراوانى است . (419)

استان زوابى
طبق آنچه نقل شد حضرت امير(ع ) در ابتداى ورود به كوفه ، سعد را بر استان زوابى گمارد. ياقوت حمودى گويد: در عراق چهار نهر است ؛ دو نهر بالاى بغداد و دو نهر پايين آن كه به هر كدام ((زاب )) گويند و به هر يك از اين نهرها زابى اطلاق شده كه تثنيه آن . زابيان و جمع آن زوابى مى باشد.(420)
((زاب كبير)) نهرى است در عراق كه از تركيه سرچشمه گرفته ، در سى وسه كيلومترى موصل قرار دارد و به دجله متّصل مى شود و ((زاب صغير)) از طقطق مى گذرد و به دجله متّصل مى شود. (421)
بنابراين احتمالا منطقه ماءموريت سعد در محدوده موصل بوده و استان زوابى بر آن منطقه اطلاق مى شده است و مؤ يّد اين مطلب آن كه نقل شده است حضرت امير (ع )، سعد بن مسعود را بعد از ورود به كوفه به عنوان فرماندار موصل انتخاب كرد (422)
و مؤ يّد ديگر روايتى است كه در كافى نقل شده است و از آن استفاده مى شود كه حضرت در موصل كارگزار داشته و احتمالا وى سعد بن مسعود بوده است .
در زمان حكومت حضرت ، مردى به اشتباه فردى را كشت و چون قتل غير عمد بود، حضرت خواست از او ديه بگيرد؛ لذا از خويشاوندان وى سؤ ال كرد. مرد گفت : من مردى از اهل موصل هستم و در اين جا (كوفه ) كسى ندارم ، حضرت پس از تحقيق ، وى را با نامه و همراه فردى به موصل فرستاد. در نامه به فرماندار موصل نوشت كه ديه را از اهل و اقوام او در طول سه سال بگيرد و اگر نه خويشاوندى نداشت ، از متولّدين در موصل بگيرد و اگر نه خويشاوندى داشت و نه از مردم موصل بود، بعد از تحقيق كامل وى را به كوفه بازگرداند و علت را اين گونه ذكر فرمود: فانا وليه و المؤ دى عنه و لاابطل دم امرء مسلم ؛ زيرا من ولى آن مرد هستم و از جانب وى ديه را مى پردازم و خون مسلمانى را هدر نمى كنم . (423)
يعنى حال كه نمى شود از راه معمول ديه مسلمانى را پرداخت ، حاكم مسلمين كه ولىّ همه مسلمانان است بايد ديه را بدهد.