1- ابوقتاده ، استاندار مكه


مكه شهرى بود كه مردم آن در پى فتح و غلبه در زمان حيات رسول خدا (ص )، به اسلام گرويدند و سابقه اسلام آنها در زمان حيات پيامبر (ص ) كم بود. بدين جهت نيروى انقلابى در آن اندك بود و از آنجا كه حرم امن الهى بود، عده اى به جهت شرف و موقعيت آن ، مكه را به عنوان محل سكونت خود برگزيدند.
بعد از اين كه مردم مدينه و مهاجر و انصار و انقلابيونى كه از مصر و كوفه آمده بودند، با على (ع ) بيعت كردند، حضرت طى نامه هايى از برخى استاندارانى كه از طرف عثمان در مناطق مختلف منصوب شده بودند، خواست كه از مردم بيعت بگيرند. البته عده اى از آنها منصب خود را رها كرده و فرار نموده بودند. طبق نقل بلاذرى ، حضرت امير (ع ) طى نامه اى به استاندار مكه - كه از طرف عثمان منصوب شده بود. و ((خالد بن عاص بن هشام بن مغيره )) نام داشت او را به امارت مكه ابقا كرد و از او خواست كه از مردم بيعت بگيرد. مردم مكه از بيعت سرباز زدند، مخصوصا اينكه عده اى از مخالفان ، در مكه بودند، چون در ماه ذى الحجه با حضرت بيعت شده بود و عده اى از مخالفان كه به مراسم حج رفته بودند، هنوز باز نگشته و در آنجا مانده بودند عدّه اى از كارگزاران عثمان نيز كه يقين داشتند حضرت امير (ع ) به جهت خلافكاريهايشان آنها را بركنار خواهد كرد، به مكّه گريختند. بعد از اين كه اهل مكّه از بيعت امتناع ورزيدند، جوانى از قريش به نام عبداللّه بن وليد بن زيد(101) نامه اى را كه حضرت به خالد بن عاص نوشته بود، گرفت و آن را جويد و در كنار چاه زمزم انداخت كه مردم آن نامه را لگد كنند.
از اين نامه اى در تاريخ اثرى نيست و محشّى ((انساب الاشراف ))، آقاى محمودى مى نويسد: (( مدّت 16 سال تلاش كردم ، امّا لفظ و اثرى از اين نامه در كتب تاريخ نيافتم )).
به هر حال مردم تمام شهرها با اميرالمؤ منين (ع ) بيعت كردند، مگر معاويه و مردم شام و اندكى از خواصّ مردم .(102)
شرح حال ابوقتاده انصارى
حضرت امير (ع ) خالد بن عاص بن هشام را كه از سوى عثمان والى مكّه بود، عزل كرد و ابوقتاده انصارى را به جاى او منصوب كرد و او تا زمان شهادت حضرت ، كارگزار مكّه بود.(103)
بنابر قول صحيح ، نام ابوقتاده انصارى ، حارث بن ربعى بوده است ، همچنين نامهاى نعمان بن ربعى و عمرو نيز گفته شده است .(104) شيخ طوسى او را از اصحاب على (ع ) و رسول خدا (ص ) دانسته است .(105)
در كتاب رجال خويش دارد كه نعمان بن قتادة بن ربعى جزو اصحاب على (ع ) و كارگزار آن حضرت در مكّه بوده است .(106)
به نظر مى رسد آنچه شيخ طوسى - رضوان اللّه عليه - نقل كرده است ، اشتباه باشد و يا نظر ايشان همان ابوقتاده بوده و اشتباه به وسيله نسّاخ به وجود آمده است . گويا اصل آن چنين بوده است ؛ النعمان ابوقتادة بن ربعى . به هر حال ما، در كتب رجال ، فردى را با اين نام نيافتيم و عدم الوجدان لايدلّ على عدم الوجود.
در كتاب ((ناسخ التواريخ )) نيز نقل شده است كه على (ع ) ابوقتاده را به عنوان والى مكّه انتخاب كرد.(107)
بنابر آنچه نقل شد، نسب ابوقتاده از سوى حضرت امير (ع ) به امارت مكّه مسلّم است .
پيامبر درباره ابوقتاده فرموده است : ابوقتاده از بهترين جنگجويان سواره است .(108) پيامبر گرامى اسلام (ص ) عبداللّه بن عتيك ، ابوقتاده بن ربعى ، خزاعى بن اسود و مسعود بن سنان را به سرپرستى ابن عتيك ، ماءمور كشتن سلّام بن ابى الحقيق كرد و آنها او را در قلعه خيبر كشتند.(109)
ابوقتاده بدرى بود و در جنگ احد نيز شركت داشت . وقتى كه پيامبر ديد حمزه را مثله كرده اند، بشدت اندوهگين شد و فرمود: اگر به قريش ‍ دست بيابم ، سى نفر را از آنها را مثله خواهم كرد. خداوند اين آيه را نازل كرد:
((و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عقوبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصّابرين ))(110)
اگر درصدد عقوبت هستيد، همانند آنچه آنها عمل كردند عقوبت نماييد، امّا اگر صبر كنيد، آن براى صبر كنندگان بهتر است .
پيامبر فرمود: پس ما صبر مى كنيم و كسى از قريش را مثله نكرد. امّا ابوقتاده زمانى كه كار قريش را نسبت به حمزه ديد، حركت كرد و از قريش انتقاد نمود. پيامبر به او اشاره كرد بنشين ، تا اين كه سه مرتبه اين موضوع تكرار شد. سپس پيامبر فرمود: اى ابوقتاده ! بدرستى كه قريش ‍ امانتدار هستند؛ هر كسى از آنها كار خلافى مرتكب شود، خداوند او را به خاطر گمراهيش سركوب مى نمايد و اميد است كه عمر تو طولانى شود و مدّت كوتاهى ، عمل تو همراه اعمال آنها و كار تو همراه كار آنها خواهد بود. اگر نبود كه قريش عاقبت خوبى ندارند، به آنها خبر مى دادم به آن مقامى كه نزد خدا دارند. ابوقتاده گفت به خدا قسم اى رسول خدا (ص ) من غضب نكردم ، مگر به خاطر خدا زمانى كه آن گونه عمل كردند. پيامبر فرمود: راست مى گويى : ((بئس القوم كانوا لنبيّهم ))؛ بد قومى براى پيامبرشان بودند.(111)
در اين روايت ، پيامبر گرامى اسلام (ص ) به امارت ابوقتاده بر مكّه و اين روزى بر قريش حكومت خواهد كرد، اشاره كرده است .
اينكه حضرت امير (ع ) او را به امارت مكّه گمارد، نشانگر عدالت او مى باشد، زيرا نمى شود جان و ناموس و اموال و حقوق فقرا را به غير عادل واگذار كرد و بايد والى ، فردى عادل باشد؛ مخصوصا با توجّه به اين كه در آن زمان ، اقامه نماز جمعه و جماعت و قضاوت به عهده والى بوده است .
پيامبر همراه با يارانش در سفر بودند. با آبى كه موجود بود، پيامبر وضو گرفت و به خاطر فضله اى كه در آب افتاد، مسلمانان آبى براى وضو نداشتند و بر اثر شدّت تشنگى به جانب رسول خدا هجوم آورده ، فرياد مى زدند: آب ، آب ، آب ! پيامبر دستور دادند قدحى آوردند و به ابوقتاده فرمود: آب در قدح بريز! ابوقتاده در قدح آب مى ريخت و رسول خدا به مردم آب مى داد و همين طور ابوقتاده آب مى ريخت و پيامبر به مردم آب مى داد، تا اينكه تمام مردم سيراب شدند.
ابوقتاده انصارى فارس رسول خدا (ص ) بود كه آن حضرت براى او دعا كرد و او در تمام جنگهاى حضرت على (ع ) شركت داشت .(112) ابوقتاده انصارى هميشه همراه رسول خدا (ص ) و از آن حضرت حمايت مى كرد و فردى دلسوز و متعهّد بود.
در زمان خلافت ابوبكر، وقتى كه خالد بن وليد، مالك بن نويره را كشت و فورا با زنش ازدواج كرد، ابوقتاده اوّلين نفرى بود كه خبر كشته شدنش ‍ مالك بن نويره را به ابوبكر داد و قسم خورد با گروهى كه تحت رهبرى خالد باشد به جهاد نرود، چون او مالك را در حالى كه مسلمان بود، كشت .(113)
سخنان ابوقتاده قبل از جنگ جمل
از تاريخ استفاده مى شود كه ابوقتاده در جنگ جمل شركت داشته است .
بنابراين ، قبل از جنگ احتمالا مدّت كوتاهى به عنوان استاندار مكّه از سوى على (ع ) منصوب گرديده و در جنگ جمل شركت كرده است . او قبل از حركت براى جنگ جمل ، خطاب به على (ع ) چنين گفت : ((اى امير مؤ منان ! رسول خدا (ص ) اين شمشير را بر گردن من بسته است . مدّتى كه آن را در نيام داشتم و اكنون زمان آن فرا رسيده است كه آن را عليه اين ستمگران كه براى امّت فساد و تباهى آورده اند، از نيام بيرون كشم و دوست مى دارم كه مرا پيشاپيش و در مقدّمه گسيل فرمايى و چنين كن .(114)))
اين سخنان جالب ابوقتاده ، نشانگر روح تعهّد، ايمان و اعتقاد او نسبت به مقام و ولايت است و اين كه او در زمان خلفاى سابق در جنگى شركت نداشته و به تعبير خودش ، شمشيرى را كه رسول خدا بر گردن او آويخته است ، در نيام داشته و حال براى دفاع از حق آن را نيام بيرون آورده است . بنا به پيشنهاد و خواست ابوقتاده ، حضرت على (ع ) او را در جنگ جمل بر پيادگان گماشت .(115)
مرگ ابوقتاده
ابوقتاده كه در جنگهاى حضرت على (ع ) حضور فعّال داشت ، در زمان خلافت آن حضرت و در كوفه در سنّ هفتاد سالگى از دنيا رفت و حضرت در نماز بر او هفت پيكر خواند كه نشانگر عظمت و جلالت مقام او در پيشگاه خداوند مى باشد.(116) رحمت خدا بر او باد!