چرا علي (ع ) را تنها گذاشتند؟


فضيل بن جعد مى گويد: ((مهمترين چيزى كه باعث دست برداشتن عرب از حمايت اميرالمؤ منين گرديد، امور مالى بود؛ زيرا آن حضرت شريف را بر غير شريف و عرب را بر عجم برترى نمى داد؛ با رؤ سا و امراى قبايل ، آن گونه كه پادشاهان همگامى مى كردند، برخورد مى كرد و سعى نمى نمود كه كسى را به خود متمايل كند. امّا معاويه برخلاف اين عمل مى كند و مردم را به راههاى مختلف ، به سوى خود جذب مى كرد. از اين رو، مردم على (ع ) را رها كرده ، به معاويه ملحق مى شدند)).(71)
وقتى كه عدّه اى از ياران حضرت ديدند كه به خاطر مسائل مالى ، گروهى به معاويه رو مى آورند به حضرت پيشنهاد كردند كه به اين افراد، اموال بيشترى داده شود و اشراف عرب و قريش را بر موالى و عجم مقدّم بدارد و اساسا تمام كسانى را كه انتظار فرار آنها به سوى معاويه مى رود، از اموال بيشترى بهره مند سازد. اين پيشنهاد بدين خاطر بود كه معاويه با احترام و اموال زياد، از فراريان استقبال مى كرد.
حضرت در مقابل اين پيشنهاد فرمود:
((اءتاءمرونى اءن اءطلب النّصر بالجور فيمن ولّيت عليه ! و اللّه لا اءطوربه ما سمر سمير و ما اءمّ نجم فى السّماء نجما! لو كان المال لى لسوّيت بينهم فكيف و انّما المال مال اللّه !(72)
آيا مرا فرمان مى دهيد كه يارى و حمايت را به جور و ستم بخواهم ، نسبت به افرادى كه بر آنها حكومت داده شده ام ؟ به خدا قسم ! هيچ گاه دنبال اين كار نمى روم ، تا انتهاى روزگار و تا زمانى كه ستاره اى در آسمان قصد ستاره اى ديگر كند. اگر مال از آن من بود، آن را به طور مساوى تقسيم مى كردم و حال آنكه اين مال ، مال خداست (و طبق دستور خداوند، بايد به طور مساوى مصرف شود كه باعث خشنودى او گردد.)
سياست حضرت در تساوى حقوق كه در روز سوّم خلافت ايشان با پرداخت سه درهم به هر نفر آغاز شد و ادامه يافت ، باعث شد كه عدّه زيادى از طرفداران حضرت به معاويه ملحق شوند؛ حتّى برادرش ‍ عقيل ، وقتى كه ديد امام على (ع ) حاضر نيست سهم بيشترى از بيت المال به او بدهد، به معاويه رو آورد. يكى از غلامان حضرت نيز به دربار معاويه رفت .(73)
فرار اين گونه افراد به سوى معاويه ، به صورتى بود كه حضرت به مالك اشتر شكايت كرد و از اين امر اظهار ناراحتى نمود.
مالك اشتر در جواب حضرت گفت : ((اى اميرالمؤ منين ! ما با مردم بصره ، به وسيله خود آنها و همراه مردم كوفه جنگيديم ، در حالى كه در ابتدا نظر آنها يكى بود، امّا دچار اختلاف شده و از حق تجاوز نمودند و گرفتار ضعف نيّت و كمى عدالت گرديدند (و حق را رها كردند) و تو آنها را به عدل مؤ اخذه كردى و به حق در ميان آنها رفتار نمودى و حقّ زيردستان را به بزرگان مراعات كردى و در نزد تو، بزرگان را بر زيردستان برترى نيست و اين باعث شد كه عدّه اى از همراهان تو، از اين حق نسبت به آنها اجرا مى شود، به صدا درآمدند و از عدل ، ناراحت و غمگين گرديدند، چون شامل آنها شده بود. از سوى ديگر، رفتار معاويه با اهل غنا و شرف باعث شد كه گروهى از مردم به دنيا متمايل شدند (و به او پيوستند) و اندكند كسانى كه طالب دنيا نباشند و بيشتر آنان از حق گريزانند و به ادامه باطل گرايش دارند و دنيا را برمى گزينند.
اى اميرالمؤ منين ! اگر به آنها مال بدهى ، گردنهاى آنان به سوى تو متمايل و نسبت به تو خيرخواه و علاقه مند مى شوند. خداوند كارها را براى تو بسازد اى اميرالمؤ منين و دشمنانت را سركوب ، جمع آنها را متفرّق ، كيد آنها را سست و امور آنها را پراكنده نمايد، زيرا او (خدا) به آنچه انجام مى دهند، آگاه است .)) حضرت اميرالمؤ منين (ع ) بعد از حمد و ثناى الهى در جواب سخنان مالك فرمود: و امّا آنچه ذكر كردى از عمل و سيره عادلانه ما، خداوند مى فرمايد: ((من عمل صالحا و من اساء فعليها و ما ربّك بظالم للبعيد)).(74) هر كس عمل شايسته انجام دهد، به نفع خود اوست و هركس بدى كند، به ضرر او خواهد بود و خداوند به بندگان ، ظلم نمى كند.
من از اين كه در آنچه گفتى مقصّر باشم ، بيشتر مى ترسم و امّا آنچه كه ذكر كردى كه حق بر آنان سنگين آمد، پس از ما جدا شدند، خداوند مى داند كه آنان به خاطر ستم از ما جدا نشدند و در هنگام جدايى به عدل دعوت نشده اند و جستجو نمى كردند مگر دنياى فانى را كه گويا از آن (دنيا) جدا شده اند و البتّه در روز قيامت از آنها سؤ ال مى شود كه آيا براى دنيا عمل كردند يا براى خدا؟
امّا آنچه گفتى درباره بذل اموال و توجّه به افراد خاص ؛
فانّا لايسعنا اءن نؤ تى امرء من الفيى اكثر من حقّه و قد قال اللّه و قوله الحقّ: كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن اللّه و اللّه مع الصّابرين .(75)
پس براى ما ممكن نيست كه مردى را از بيت المال ، بيشتر از حقّش ‍ بدهيم (گرچه اين روش باعث كمى ياران ما مى شود) و همانا خداوند فرمود و گفتار او حق است : چه بسيار گروه كوچكى كه به اذن پروردگار، بر گروه زيادى غلبه و پيروزى يابند و خداوند همراه صبر كنندگان است .
و خداوند، محمّد (ص ) را به تنهايى به رسالت مبعوث كرد، پس او را زياد نمود (و به ياران او افزود) و گروه او را بعد از ذلّت و خوارى ، عزيز گردانيد و اگر خداوند اراده كند كه امر حكومت را به ما برساند، براى ما سختيهاى آن را آسان و مشكلات آن را چاره مى سازد و من نظر تو را كه در آن رضاى خداوند باشد، مى پذيرم و تو (اى مالك ) از مطمئن ترين ، مورد اعتمادترين ، خيرخواه ترين و باتدبيرترين ياران من مى باشى .(76)
در اين گفتگو حضرت امير (ع ) مجدّدا بر سياست عادلانه خود تاءكيد مى ورزد و اين نكته را خاطرنشان مى سازد كه فرار گروهى به جانب معاويه ، تنها به خاطر فرار از حق بوده است ، نه اين كه به حكومت حقّى پناهنده شده باشند. و نيز يادآورى مى كند كه در راه حق نبايد از كمى ياران وحشت داشت ، زيرا اگر خداوند بخواهد، ياران اندك را يارى و حمايت مى كند. حضرت در انتها نيز به اين نكته مهم تصريح مى كند كه نظراتى كه در آن رضاى خداوند باشد، قابل پذيرش است ، مخصوصا اگر از جانب فرد مطمئنى مثل مالك اشتر پيشنهاد گردد.