آغاز دوران خلافت اميرالمؤ منين (ع )


بعد از اين كه عثمان كشته شد، مردم براى بيعت با حضرت امير (ع )، با شور فراوان ، نزد آن حضرت آمدند، امّا حضرت در ابتدا از پذيرش ‍ خلافت امتناع مى ورزيد و مى فرمود: ((اگر من وزير باشم ، بهتر از آن است كه امير باشم .))
در نهج البلاغه ، در موارد متعدّد اشتياق مردم براى بيعت ، نقل شده است كه ما سه مورد آن را ذكر مى كنيم .
1- حضرت در خطبه شقشقيه مى فرمايد:
((فما راعنى الّا والنّاس كعرف الضّبع الىّ ينثالون علىّ من كلّ جانب حتّى لقد وطى الحسنان و شقّ عطفاى مجتمعين حولى كربيضة الغنم .))(44)
پس از (كشته شدن عثمان ) هيچ چيزى مرا به دهشت نينداخت ، مگر اين كه مردم ، مانند موى گردن كفتار، در اطرافم حلقه زده ، از هر طرف به سوى من هجوم مى آورند، به طورى كه از ازدحام ايشان و بسيارى جمعيّت ، حسن و حسين ، زير دست و پا رفتند و دو طرف جامعه و رداى من پاره شد. در اطراف من مانند گله گوسفند حلقه زدند.
2- ((فاقبلتم الىّ اقبال العوذ المطافيل على اولادها تقولون : البيعة البيعة ! قبضت كفّى فبسطتموها و نازعتكم يدى فجاذبتموها)).(45)
همچون آهوان و گوسفندان كه به فرزندان خود، روى آورند، به سوى من روى آورديد. مى گفتيد: بيعت ، بيعت . من دستم را مى بستم و شما آن را مى گشوديد من آن را از شما برمى گرفتم شما به سوى خود مى كشيديد.
3- حضرت امير (ع ) در مقابل خواست مردم براى بيعت مى فرمود:
((دعونى و التمسوا غيرى ؛ فانّا مستقبلون امرا له وجود و اءلوان لاتقوم له القلوب ، و لاتثبت عليه العقول و انّ الافاق قد اءغامت ، و المحجّة قد تنكّرت و اعلموا اءنّى ان اءجبتكم ركبت بكم ما اعلم ، و لم اءصغ الى قول القائل و عتب العاتب ، و ان تركتمونى فانا كاءحدكم ؛ و لعلّى اءسمعكم و اءطوعكم لمن و ليتموه امركم و اءنا لكم وزيرا خير لكم منّى اءميرا!))(46)
مرا واگذاريد و از ديگرى اين كار را طلب كنيد. ما به كارى روى آورده ايم كه آن را روى و رنگهاست ؛ دل بر آن كار نمى شكيبد و خرد، بر آن ثابت نمى ماند. همانا كه كرانه ها را ابر سياه (خشم و كين و جهل ) فرا گرفته است و راه راست ، ناشناخته گشته است . بدانيد كه اگر من گفته شما را بپذيرم ، با شما چنان كه مى دانم ، كار خواهم كرد و به گفته هيچ كس و نكوهش هيچ فرد گوش نخواهم داد و اگر مرا واگذاريد يكى از شمايم و بسا كسى را كه به كار خود، ولايت دهيد فرمان او را شنواتر و فرمانبردارتر از ديگران باشم و اگر شما را وزير باشم ، بهتر كه شما را امير باشم .
4- طبرى از محمد بن حنيفه نقل مى كند كه گفت : من در هنگام كشته شدن عثمان ، همراه پدرم بودم . حضرت وارد منزل خود شد. اصحاب رسول خدا نزد او آمده ، گفتند اين مرد، كشته شد و مردم بايد امام و رهبر داشته باشند و امروز ما كسى را كه سزاوارتر به خلافت و باسابقه تر در اسلام و نزديكتر به رسول خدا از تو باشد، نمى يابيم .
حضرت فرمود: اين كار را نكنيد! فانّى اكون وزيرا خير من ان اكون اميرا؛ اگر من ، وزير و همكار امام مسلمين باشم ، بهتر از آن است كه امير و حاكم بر مسلمين باشم ؛ امّا آنها گفتند: به خدا قسم ما تو را رها نمى كنيم ، تا اين كه با تو بيعت كنيم .
حضرت كه اصرار آنها را ديد و در مقابل آن ، احساس وظيفه مى نمود، فرمود: پس بايد بيعت من در مسجد باشد؛ بيعت من نبايد مخفيانه و بدون رضايت مسلمان باشد.(47)
و بدين گونه در روز جمعه ، بيست وپنجم ذى الحجّه سال سى وپنجم هجرى مردم مدينه و اصحاب رسول خدا(ع )، با حضرت اميرالمؤ منين - عليه السّلام - بيعت كردند. حضرت بعد از بيعت ، اوّلين خطبه خود را اين گونه ايراد فرمود:
((انّ اللّه سبحانه انزل كتابا هاديا بين فيه الخير و الشّرّ؛ فخذوا نهج الخير تهتدوا، و اصدفوا عن سمت الشّرّ تقصدوا.
الفرائض الفرائض ! اءدّوها الى اللّه تؤ دّكم الى الجنّة . انّ اللّه حرّم حراما غير مجهول ، و اءحلّ حلالا غير مدخول ، و فضّل حرمة المسلم على الحرم كلّها، و شدّ بالاخلاص و التّوحيد حقوق المسلمون فى معاقدها، ((فا لمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده )) الّا بالحقّ، و لايحلّ اءذى المسلم الّا بما يجب .
بادروا اءمر العامّة و خاصّة احدكم و هو الموت فانّ امامكم ، و انّ السّاعة تحدوكم من خلفكم . تخفّفوا تلحقوا، فانّما ينتظر باءوّلكم آخركم .
اتّقوا اللّه فى عباده و بلاده ، فانّكم مسؤ ولون حتّى عن البهائم . اءطيعوا اللّه و لاتعصوه ، و اذا راءيتم الخير فخذوا به ، و اذا راءيتم الخير الشّرّ فاءعرضوا عنه .(48) (و اذكروا اذانتم مستضعفون فى الارض ).(49)
خداى تعالى كتابى (قرآن ) را فرستاد كه راهنماست ؛ در آن ، نيك و بد را بيان فرمود؛ پس راه نيك را پيش گيرد، تا هدايت شده ، راه ببريد و از جانب بدى دورى گيريد، تا در ميان راه راست راه برويد.
واجبات را به جا آوريد، واجبات را به جا آوريد! آنها را براى خدا، به جا آوريد، تا شما را به بهشت برساند. خداوند چيزى را كه نامعلوم نيست ، حرام گردانيد و آنچه را عيب و نقصى در آن يافت نمى شود، حلال فرمود و احترام مسلمان را بر همه حرمتها فزونى داد و به سبب اخلاص و توحيد، حقوق مسلمانان را در مواضع خود، بهم ربط داده است ؛ پس ‍ مسلمان كسى است كه مسلمان از زبان و دست او سالم و آسوده باشد، مگر اين كه از روى حق باشد و زيان به مسلمانان ، حلال نيست مگر آنچه را كه خداوند واجب فرموده است .
بشتابيد به واقعه اى كه براى همه عموميّت دارد و مخصوص به هر يك از شماست و آن ، مرگ است ، زيرا مردم ، پيش روى شما هستند (از شما در مرگ ، پيشى گرفته اند) و قيامت از پشت سر، شما را مى راند. سبك شويد، تا كه ملحق گرديد زيرا اولين شما (كه از دنيا رفتند) آخرين شما را چشم به راه مى باشند (تا همگى در قيامت جمع شويد).
از خدا بترسيد درباره بندگان و شهرهاى او، زيرا از شما مى پرسند، حتى از زمينها و چهارپايان . خدا را فرمان بريد و او را نافرمانى نكنيد و هرگاه نيكى را ديديد، آن را دريابيد و هرگاه بدى را ديديد، از آن دورى كنيد (و به ياد آوريد زمانى كه شما در زمين ، مستضعف و ناتوان بوديد (و خداوند به شما، عزت فرمود).)
حضرت امير (ع ) در ابتدا، قرآن را به عنوان كتاب راهنما معرفى مى كند كه در بر دارنده دستورات خداوند مى باشد و بعد از آن ، دستور به اجراى احكام اسلامى و توجّه به واجبات مى دهد و اين كه حلال و حرام الهى ، داراى فلسفه و علّت مى باشد.
سپس به حرمت و احترام يك فرد مسلمان و وظيفه متقابل افراد جامعه اسلامى اشاره مى كند كه بايد از ظلم و ستم به ديگران خوددارى كرد، زيرا حرمت مؤ من لازم است و تجاوز از حدود الهى ، خروج از اسلام است و بعد از توجه دادن افراد به وظيفه اى كه در مقابل دستورات خدا و جامعه مسلمانان دارند، آنها را متوجه قيامت و مرگ مى كند و در آخر، حضرت به وظيفه اى كه مردم در مقابل ديگران ، شهرها، زمينها و چهارپايان دارند، مى فرمايد: شما حتى درباره زمينها و چهارپايان ، مورد سؤ ال واقع مى شويد كه چرا بى جهت حيوانى را كشتيد و يا منطقه اى را ويران نموديد و در مقابل وظيفه اى كه نسبت به آبادانى شهرها و زمينها داشتيد، عمل نكرديد و يا در راه خلاف ، از آنها بهره برديد؟