مسئو ليّت هاي رهبري در آستانه جنگ


با وجود خطّ تهاجم و روح تجاوزكارى و سلطه گرى قدرت هاى طاغوتى ،اصل دفاع ، يك اصل ارزشمند سرنوشت ساز است كه بايد همه گونه آمادگى هاى لازم رافراهم آورد تا اگر دشمن تهاجم كرد، و وارد حريم مقدّس ملّت ها شد، با پاسخ مناسب ودفاع شكننده اى مواجه گردد.
همانگونه كه مى دانيم ، سردمداران قريش ، و رفاه طلبان بى تقوا، و غارتگراناموال عمومى و بيت المال مسلمين ، و جنايتكاران رها شده از چنگ عدالت ، با به حكومت رسيدنحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام توان تحمّل و خودسازى نداشتند،
و با مصادره اموال و زمين هاى آنان به بلاد اطراف مدينه تاختند و سه جنگ ناخواسته رابر امام على عليه السلام تحميل كردند،
بايد ديد امام مظلوم عليه السلام در آستانه جنگ چگونه با دوست و دشمن برخورد نمود؟
و كدامين ارزش هاى اخلاقى را بيشتر مورد توجّه قرار داد؟
و براى آمادگى رزمى امّت اسلام دست به چه روش ها و تاكتيك هائى زد؟
1 - آگاهى دادن مردم (نسبت به اخبار جارى كشور)
در حكومت هاى الهى و مردمى ، پشتوانه اصلى حكومت ، نيروهاى مردمى هستند،
اگر دقيقا نسبت به تحرّكات دشمن ، و اخبار سياسى ، نظامى كشور، توجيه گردند، وآگاهى لازم را داشته باشند،
بجا و به موقع بسيج شده ، رهبر و نظام اسلامى را كمك مى كنند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به تحرّكات نظامى دشمن در مرزهاى داخلىخطاب به كوفيان فرمود:
اءُنبِئتُ بُسرا قَدِ اطَّلَعَ الَْيمَنَ، وَإِنِّى وَاللّهِ لاظُنُّ اءَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْبِاجْتَِماعِهمْ عَلَى بَاطِلِهمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُم ، وَبِمَعصِيَتِكُم إِمَامَكُم فِى الحَقِّ،وَطَاعَتِهِم إِمَامَهُم فِى البَاطِلِ، وَبِاءَدَائِهِمُ الامَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَخِيَانَتِكُمْ، وَبِصَلاَحِهِمفِى بِلاَدِهِم وَفَسادِكُم .(34)
(به من خبر رسيده كه بُسربن ارطاة بر يَمَن تسلّط يافت ، سوگند به خدا مى دانستمكه مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند كرد.
زيرا آنها در يارى كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقيد، شما امامخود را در حق نافرمانى كرده و آنها امام خود را درباطل فرمانبردارند.
آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتكاريد، آنها در شهرهاى خود به اصلاح وآبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى .)

و نسبت به ادّعاهاى سران ناكثين به مردم آگاهى لازم داد كه :
اتَّخَذُوا الشَّيطَانَ لامرِهِم مِلاَكا، وَاتَّخَذَهُم لَهُ اءَشرَاكا، فَبَاضَ وَفَرَّخَ فِى صُدُورِهِم ،وَدَبَّ وَدَرَجَ فِى حُجُورِهِم ، فَنَظَرَ بِاءَعيُنِهِم ، وَنَطَقَ بِاءَلسِنَتِهِم ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ،وَزَيَّنَ لَهُمُ الخَطَلَ، فِعلَ مَن قَد شَرِكَهُ الشَّيطَانُ فِى سُلطَانِهِ، وَنَطَقَ بِالبَاطِلِ عَلَىلِسانِهِ!(35)
(منحرفان شيطان را، معيار كار خود گرفتند، و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد، و دردلهاى آنان تخم گذارد، و جوجه هاى خود را در دامانشان پرورش داد، پس با چشم هاى آنانمى نگريست ، و با زبان هاى آنان ، سخن مى گفت ، پس با يارى آنها بر مركب گمراهىسوار شد، و كردارهاى زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد، مانند رفتار كسى كه نشان مىداد در حكومت شيطان شريك است ، و با زبان شيطان ،باطل مى گويد.)

2 - آگاهى مردم و بسيج نيروها
اگر مردم نسبت به ارزش جهاد و دفاع اسلامى ، و خطرات تهاجم دشمن ، آگاه شوند و عمقفاجعه را بشناسند به خوبى بسيج مى گردند، و رهبر خود را تنها نمى گذارند.
از اين رو امام على عليه السلام نسبت به كنيه توزى هاى قريش فرمود:
مَا لِى وَلِقُرَيشٍ! وَاللّهِ لَقَد قَاتَلتُهُم كَافِرِينَ، وَلاَُقَاتِلَنَّهُم مَفتُونِينَ، وَإِنِّىلَصَاحِبُهُم بِالامْسِ، كَمَا اءَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ!
وَاللّهِ مَا تَنقِمُ مِنَّا قُرَيشٌ إِلا اءَنَّ اللّهَ اختَارَنَا عَلَيهِم ، فَاءَدخَلنَاهُم فِى حَيِّزِنَا،
(مرا با قريش چه كار، به خدا سوگند، آن روز كه كافر بودند با آنها جنگيدم ، و هماكنون كه فريب خورده اند، با آنها مبارزه مى كنم ، ديروز با آنها زندگى مى كردم وامروز نيز گرفتار آنها مى باشم .
به خدا سوگند! قريش از ما انتقام نمى گيرد جز به آن علّت كه خداوند ما را از ميان آنانبرگزيد و گرامى داشت ، ما هم آنان را در زندگى خود پذيرفتيم .)

3 - آگاهى سياسى در جنگ جمل
الف - در جنگ همه جا اسلحه و تهاجم نظامى كاربرد ندارد.
گاهى دشمن با نيرنگ هاى گوناگون سعى دراغفال لشگريان مقابل دارد و اگر حيله ها و نقشه هاى شيطانى دشمن كارگر افتد، چه بساسپاه مقابل را بدون تهاجم نظامى از پاى در آورده نابود كند بنابر اين :
* شايعه پردازى ها و دروغ پردازى
* شيوه هاى گوناگون اغفالگرى
* پخش اخبار دروغين و تحريف واقعيّت ها
* شعارهاى فريبنده
همواره مطرح بوده است ، بايد طرفندهاى دشمن را شناخت و متناسب با نوعاغفال و تحريف از طرف دشمن ، تصميمات صحيح گرفته شود.
در جنگ جَمَل عائشه اى كه بارها خليفه سوم را لعنت كرده بود و در مسجد مدينه گفت :
اى مردم اين يهودى را بكشيد.
حال شعار مظلوميّت خليفه سوم سر مى دهد و مى گويد:
اَيُّها النّاس اِلعَنُوا قَتَلَةَ عُثْمان
((اى مردم كشندگان عثمان را لعنت كنيد))
با شعار مى خواست لشگريان خود و لشگريان امام رااغفال كند كه بلافاصله امام على عليه السلام فرمان داد كه سپاه او نيز بگويند :
اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ عُثْمان
((خدايا كشندگان عثمان را لعنت كن ))
تا شعارها و ادّعاهاى سران جَمَل اثرى در دل سپاه خودىنگذارد.(36)
ب - آگاهى از علل مقاومت دشمن
در تداوم عمليّات شكننده سپاه امام على عليه السلام بر ضد شورشيانجمل ، امام متوجّه شد كه يكى از علل مقاومت مردم بصره ، حضور عائشه ، سوار بر شتر استكه تا شتر كشته نشود و هودج عائشه سقوط نكند، مردم بصره با انگيزه هاىگوناگونى مقاومت مى كنند از اين رو فرمان داد كه :
اِعقِرُوا الجَمَلَ فَاِنَّهُ اِن عُقِرَ تَفَرَّقُوا
((شتر را پِى كنيد، زيرا اگر شتر كشته شود مردم بصره متفرّق مى گردند))
كه امام مجتبى عليه السلام در طى دو حمله بى نظير شتر را پِى كرده ، هودج سقوط كرد ومردم بصره گريختند.(37)
امام در مسجد جامع بصره پس از فتح و پيروزى خطاب به مردم بصره فرمود :
كُنتُم جُندَ المَراءَةِ وَ اءَتباعَ البَهِيمَةِ، رَغا فَاءَجَبتُم ، وَ عُقِرَ فَهَرَبتُم
((شما لشگريان يك زن ، و پيروان يك حيوان بوديد كه تا صدا مى كرد مقاومت كرديد وتا كشته شد فرار كرديد.))(38)

4 - احساس مسئوليّت امام در جنگ جمل
1 - امام على عليه السلام تلاش فراوان كرد كه حادثهجمل رخ ندهد.
2 - و پس از جنگ اظهار تاءسّف كرده بود.(39)
3 - و بر كشتگان خود و اهل بصره نماز خواند و همه را دفنكرد.(40)
4 - عائشه را عفو كرد و مورد محبّت قرارداد.(41)
5 - و در طول راه در جواب كسانى كه از جنگ و روش برخورد امام با سرانجمل مى پرسيدند، پاسخ مى داد:
وَاللّهِ ما اُرِيدُ اِلاّ الصُّلحَ حَتّى يَرُدّ عَلَينا
((سوگند به خدا كه اراده اى جز صلح ندارم تا آنكه پيشنهادِ صلح من رانپذيرند.))(42)

6 - امام عليه السلام ابن جرموز قاتل زبير را از خود دور كرد و به او وعده عذابالهى داد.(43)
و با ديدن شمشيرِ زبير فرمود:
جَلّى بِهِ الكَربَ عَن وَجهِ رَسُولِ اللّهِ
((اين شمشير غم و اندوه از چهره رسول خدا صلى الله عليه و آلهزدود))(44)

5 - دشمن شناسى
يكى از كارهاى مهمّ تبليغاتى ، روانى ، در آستانه جنگ ، شناسائى و شناساندن دقيقدشمن است تا مردم بدانند كه :
* دشمن كيست ؟
* و چگونه فكر مى كند ؟
* و تا كجا فريب خورده است ؟
* و چگونه بايد با او برخورد كرد ؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در آستانه سه جنگ مهم با ناكثين و قاسطين و مارقين ، درسخنرانى هاى متعدّد، ماهيّت آنها را افشا كرد، و ماسك هاى دروغين را از چهره شان كنار زد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به سران ناكثين فرمود:
وَقَد اءرعَدُوا وَ اءَبرَقوا، وَ مَعَ هذَينِ الاَمرَينِالفَشَل ؛ وَلَسنَا نُرعِدُ حَتَّى نُوقِع ، وَ لا نُسِيلُ حَتَّى نُمطِرَ.
(طلحه و زبير و پيروان آنها در آغاز، رعد و برقى نشان دادند، امّا پايانش چيزى جزسستى و ناتوانى نبود، ولى روش ‍ ما به عكس آنها بود، ما تاكارى انجام ندهيم رعد وبرقى نداريم ، و تا نباريم سيلاب هاى خروشان به راه نمى اندازيم ، برنامه ماعمل است نه سخن !))(45)

كه روانشناسى ناكثين را به خوبى بيان فرمود، و شعارگرائى آنان را توضيح داد.
و نسبت به شخص زبير، كه يكى از سران ناكثين بود و فكر مى كرد مى شود بيعت باامام على عليه السلام را شكست افشاگرانه فرمود:
يَزعُمُ اءَنَّهُ قَد بَايَعَ بِيَدِهِ، وَلَم يُبَايِع بِقَلبِهِ، فَقَد اء قَرَّ بِالبَيعَةِ، وَ ادَّعَىالوَلِيجَةَ.فَليَاءتِ عَلَيهَا بِاءَمرٍ يُعرَفُ، وَ إ لاّفَليَدخُل فِيَما خَرَجَ مِنهُ.
(زبير خيال مى كند كه بيعتش تنها با دست بوده نه بادل !، پس او اقرار به بيعت مى كند، ولى مدعى است كه با قلب نبوده است ، بنابراين براو لازم است ، بر اين ادعا دليل روشنى بياورد وگرنه بايد به بيعت خود باز گردد وبه آن وفادار باشد)(46)

و براى آگاهى مردم نسبت به ادّعاهاى پوچ ناكثين ، در سخنرانى هاى گوناگونى ،افشاگرانه علل انحراف آنان را توضيح داد؛
و بهانه هاى دروغين طلحه و زبير را پاسخ فرمود؛
و سوابق تاريخى آنان ؛
و شركتشان را در قتل خليفه سوم ؛
و تلاش آنها را در روز بيعت ؛
يك يك برشمرد،
زيرا ناكثين شهر بصره را در اختيار گرفته بودند و شورش كردند،
بايد امّت اسلامى با بصيرت و آگاهى به جنگ آنان برود كه آغاز نبرد در جبهه داخلىبود،
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در يك سخنرانى ابتداء مردم را نسبت به اخبار سياسىكشور توجيه كرد و سپس ‍ ادّعاهاى باطل ناكثين را جواب داد.
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيطَانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الجَورُ إ لَى اءَوطَانِهِ، وَيَرجِعُالبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ.
وَاللّهِ مَا اءَنكَرُوا عَلَيَّ مُنكَرا، وَلاَ جَعَلُوا بَينِي وَبَينَهُم نَصِفا.
وَإِنَّهُم لَيَطلُبُونَ حَقَّا هُم تَرَكُوهُ، وَدَما هُم سَفَكُوهُ:
فَلَئِن كُنتُ شَرِيكَهُم فِيهِ فَإِنَّ لَهُم لَنَصِيبَهُم مِنهُ، وَلَئِن كَانُوا وَلُوهُ دُونى ، فَمَاالتَّبِعَةُ إِلا عِندَهُم .
وَإِنَّ اءَعظَمَ حُجَّتِهِم لَعَلَى اءَنفُسِهِم ، يَرتَضِعُونَ اءُمّا قَد فَطَمَت ، وَيُحيُونَ بِدعَةً قَداءُمِيتَت .
يا خَيبَةَ الدَّاعِى ! مَن دَعَا ! وَإِلاَمَ اءُجِيبَ ! وَإِنِّى لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللّهِ عَلَيهِم وَعِلمِهِ فِيهم .
(آگاه باشيد! شيطان حزب و طرفداران خويش را بسيج كرده ، و سپاه خود را گرد آوردهاست تا بار ديگر ستم را به جايش برگرداند، وباطل را به جايگاه نخستينش باز فرستد.
به خدا سوگند! آنها هيچ منكرى از من سراغ ندارند، انصاف را بين من و خود حاكم نساختند.آنها حقّى را مطالبه مى كنند كه خود آن را ترك گفته اند، انتقام خونى را مى خواهند كهخود ريخته اند.
اگر در ريختن اين خون شريكشان بوده ام ، پس آنها نيز سهيمند، و اگر تنها خودشانمرتكب شده اند كيفر مخصوص ‍ آنها است مهمتريندليل آنان به زيان خودشان تمام مى شود، از پستانى شير مى خواهند كه مدّتها استخشكيده ، بدعتى را زنده مى كنند كه زمانها است از بين رفته .
چه دعوت كننده اى !؟ و چه اجابت كنندگانى ؟! من به كتاب خدا و فرمانش درباره آنهاراضيم ).(47)

الف - شناخت معاويه
امام على عليه السلام در معرّفى معاويه فرمود :
اَلا و اِنّ مُعاوِيَةَ قَادَ لُمَة مِنَ الغُواةِ وَ عَمسَّ عَلَيهِمُ الخَبَرَ حَتَّى جَعَلوا نُحُورَهم اَغراضَالمنيّة
(آگاه باشيد معاويه گروهى از تبهكاران متجاوز را بسيج كرد، وكانال هاى اطّلاعات و اخبار حق را بر آنان بَست تا آنجا كه حاضرند گردن هاى خويش رازير شمشير قرار دهند)(48)

و در سخنرانى ديگر سياست هاى شيطانى و دروغين معاويه را افشا كرد و فرمود :
وَاللّهِ ما مُعاوِيَةُ بِاءدهى مِنّى ، وَلكِنَّهُ يَغدِرُ وَ يَفجر، وَ لَولا كِراهِيَّة الغَدرِ لَكُنتُ مِناءدهَىَ النّاس
(سوگند به خدا معاويه از من زيركتر و سياستمدارتر نيست ، امّا اونيرنگ مى زند و گناهو جنايت مرتكب مى شود، اگر نبود زشتى نيرنگ ، من سياستمدارترين انسانها بودم)(49)

ب - شناخت عمروعاص
و در افشاى عمروعاص ، (يكى ديگر از سران قاسطين ) فرمود:
وَلَم يُبايع حَتّى شَرَطَ اَن يُؤ تِيَهُ على البَيعَةِ ثمنا
(بيعت نمى كند مگر آنكه در يك معامله سياسى ، در برابر بيعت سرمايه اى به دستآورد.)(50)

يعنى طرفدارى او از معاويه بر اساس عقيده و ايمان نيست ،
بلكه پول پرستى و قدرت طلبى او را منحرف كرده است ،
و در يك سخنرانى ديگر ماهيّت او را شناساند:
عَجَبا لاِبنِ النَّابِغَةِ ! يَزعَمُ لاهلِ الشَّامِ اءَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَاءَنِّي امرُؤٌ تِلعَابَةٌ: اءُعَافِسُوَاءُمَارِسُ! لَقَد قَالَ بَاطِلا، وَنَطَقَ آثِما.
اءَمَا وَشَرُّ القَولِ الكَذِبُ إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكذِبُ، وَيَعِدُ فَيَخلِفُ، وَيُساءَلُ فَيَبخَلُ،وَيَساءَلُ فَيُلحِفُ، وَيَخُونُ العَهدَ، وَيَقطَعُ الالَّ ؛ فَإِذَا كَانَ عِندَ الحَربِ فَاءَى زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ!
مَا لَم تَاءخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ اءَكبَرُ مَكِيدَتِهِ اءَن يَمنَحَ القِرمَ سُبَّتَهُ.
اءَمَا وَاللّهِ لََيمنَعُنِى مِنَ اللَّعِبِ ذِكرُ المَوتِ، وَإِنَّهُ لََيمنَعُهُ مِن قَولِ الحَقِّ نِسيَانُ الاَّْخِرَةِ، إِنَّهُلَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ اءَنْ يُؤ تِيَهُ اءَتِيَّةً، وَيَرضَخَ لَهُ عَلى تَركِ الدِّينِرَضِيخَةً.(51)
(شگفتا! از پسر آن زن بدنام ، در ميان مردم شام پخش مى كند كه مناهل مزاح هستم ، مردى شوخ طبع ، كه مردم را سرگرم شوخى مى كند. حرفى بهباطل گفته ! و سخنى به گناه انتشار داده است .
آگاه باشيد بدترين گفتار؛ دروغ است او سخن مى گويد و دروغ مى گويد، وعده مى دهدو تخلّف مى نمايد، درخواست مى كند و اصرار مى ورزد، اگر از او چيزى درخواست شودبخل مى كند، به پيمان خيانت مى نمايد، و پيوند خويشاوندى را قطع مى كند، به هنگامنبرد سر و صدا راه مى اندازد و تهيج و تحريص مى نمايد (امّا اين سر و صدا) تا هنگامىاست كه دست به شمشيرها نرفته ، در اين هنگام براى رهائى جانش بهترين و بزرگتريننقشه اش آن است كه جامه اش را بالا زند و عورت خود را آشكار سازد ((تا از كشتن او چشمپوشى شود))! آگاه باشيد به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و سرگرمى باز مىدارد، ولى او را فراموشى آخرت از گفتن سخن حق بازداشته است او حاضر نشد با معاويهبيعت كند جز اينكه از او مزدى به دست آورد، و در برابر از دست دادن دينش بهائى گرفت).

ج - شناخت مارقين (خوارج )
ابتداء به مردم آگاهى داد و علل انحراف خوارج را بر شمرد، سپس خوارج فريب خورده رانصيحت كرده از آينده دردناكشان ترساند.
در خطبه 58 نهج البلاغه به علل گمراهى آنان اشاره كرد و هشدارشان داد،
و در خطبه 59 نهج البلاغه مردم را آگاهى لازم داد كه جنگ من با خوارج رارسول خدا صلى الله عليه و آله مطرح فرمود،
من جايگاه نبرد، و تعداد كشتگان آنها را مى دانم ، و اندازه فراريان آنها را اطّلاع مى دهم .
و در خطبه 60 نهج البلاغه از آينده خوارج و تداوم انحراف فكريشان صحبت كرد كهتفكّر انحرافى آنها تداوم مى يابد، كه فرمود:
كَلا وَاللّهِ؛ إِنَّهُم نُطَفٌ فِى اءَصلاَبِ الرِّجَالِ، وَقَرَارَاتِ النِّسَاءِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنهُم قَرنٌقُطِعَ، حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُم لُصُوصا سَلا بِينَ.
(نه ، سوگند به خدا هرگز!
آنها نطفه هايى هستند در در پشت پدران و رَحِمِ مادران وجود خواهند داشت ، هرگاه كه شاخىاز آنان سر برآورد قطع مى گردد تا اينكه آخرينشان به راهزنى و دزدى تن در مى دهد.)

6 - اعلام مواضع قاطعانه نسبت به جنگ
در برابر تهديدها و تحرّكات نظامى دشمن ، هم بايد هشيار و آماده بود و مردم را آگاهىلازم داد،
و هم بايد اعلام مواضع نظامى داشت ،
تا دشمن بداند كه طرف مقابل آگاه و بيدار است و مردم نيز از بلاتكليفى و سرگردانىبيرون آيند.
امام مظلوم عليه السلام در يك سخنرانى نسبت به تحرّكات ناكثين قاطعانه فرمود :
فَإِن اءَبَوا اءَعطَيتُهُم حَدَّ السَّيفِ وَكَفَى بِهِ شَافِيا مِنَ البَاطِلِ، وَنَاصِرا لِلحَقِّ !
وَمِنَ العَجَبِ بَعثُهُم إِلَىَّ اءَن اءَبرُزَ لِلطِّعَانِ !
وَاءَن اءَصبِرَ لِلجِلادِ ! هَبِلَتهُمُ الهُبُولُ !
لَقَد كُنتُ وَمَا اءُهَدَّدُ بِالحَربِ، وَلاَ اءُرهَبُ بِالضَّربِ !
وَإِنِّى لَعَلَى يَقِينٍ مِن رَبِّى ، وَغَيرِ شُبهَةٍ مِن دِينى .
((امّا اگر از آن سرباز زنند لبه شمشير تيز را در اختيار آنها قرار مى دهم ، و اين كاربراى درمان باطل و يارى حق كفايت مى كند!
شگفتا! از من خواسته اند كه در برابر نيزه هاشان حاضر گردم ، و درمقابل شمشير آنان شكيبائى و رزم !
سوگوراران در سوگشان بگريند، من كسى نبودم كه به نبرد تهديد شوم ، و يا ازضرب شمشير بهراسم ! من به پروردگار خويش يقين دارم و در دين و آئين خود گرفتارشك و ترديد نيستم !))(52)

و نسبت به جنگ با قاسطين و معاويه بارها فرمود :
إ نَّ استِعدَادِى لِحَربِ اءَهلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِندَهُم ، إ غلاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرفٌ لا هلِهِ عَن خَير إن اءرَادُوهُ.
وَلكِن قَد وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقتا لا يُقِيم بَعدَهُ إ لاّ مَخذُوعا اءَو عَاصِيا.
وَ الرَّاىُ عِندِى مَعَ الا نَاةِ فَاءَروِدُوا، وَ لا اءَكرَهُ لَكُمُ الا عدَاد
وَلَقَد ضَرَبتُ اءنفَ هذَا الاَمرِ وَ عَينَهُ، وَ قَلَّبتُ ظَهرَهُ وَ بِطنَهُ، فَلَم اءَرَلِى فِيهِ إ لاّ القِتَالَاءَوِ الكُفرَ بِمَا جَاءَ مُحَمّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ.
إ نَّهُ قَد كَانَ عَلَى الاُمَّةِ وَال اءَحدَثَ اءَحدَاثا، وَ اءَوجَدَ النَّاسَ مَقَالا. فَقَالُوا، ثُمَّ نَقَمُوافَغَيَّروا.
(مهيّا شدنم براى جنگ با شاميان ، با اينكه ((جرير)) را به رسالت به سوى شانفرستادم به معنى اين است كه راه صلح را به روى آنهابسته ام ! و اگر بخواهند اقدامبه كار نيكى كه آنها را منصرف ساخته ام ، من مدت اقامت جرير را در شام معين ساخته امكه اگر تاءخير كند روشن مى شود يا فريبش داده اند و يا از اطاعتم سرپيچيده .
عقيده من اين است كه صبر نموده با آنها مدارا نمائيد، در عينحال من مانع از آن نيستم كه شما خود را آماده پيكار كنيد ((ولى من شخصا اين كار را نمىكنم )).
من بارها اين موضوع ((مناسبات خود را با دستگاه جبّار معاويه )) را برّرسى كرده ام وپشت و روى آن را مطالعه نموده ام ، ديدم راهى جز پيكار، و يا كافرشدن نسبت به آنچهپيامبر اسلام آورده است ، ندارم ؛ زيرا قبلا كسى بر مردم حكومت مى كرد كهاعمال و حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صدا شد، به او شديدا اعتراض كردند وتغييرش ‍ دادند)(53)

7 - بسيج عمومى مردم
براى آمادگى و حفظ روحيّه رزمى در مردم بايد بسيج عمومى اعلام كرد، و با طرح ارزشجهاد و دفاع ، همه را براى دفاع از مملكت و ايمان و عقيده سازماندهى نمود كه امام علىعليه السلام به مردم مصر مى نويسد:
انفِرُوا - رَحِمَكُمُ اللّهُ - إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُم ، وَلاَ تَثَّاقَلُوا إِلَى الارْضِفَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ، وَتَبُوؤ وا بِالذُّلِّ، وَيَكُونَ نَصِيبُكُمُ الاخَسَّ، وَإِنَّ اءَخَا الْحَرْبِ الارِقُ،وَمَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ، وَالسَّلامُ.
(براى جهاد با دشمنان كوچ كنيد، خدا شما را رحمت كند، در خانه هاى خود نمانيد، كه بهستم گرفتار، و به خوارى دچار خواهيد شد، و بهره زندگى شما از همه پست تر خواهدبود، و همانا برادر جنگ ، بيدارى و هوشيارى است هرآن كس كه به خواب رود، دشمن اونخواهد خوابيد. با درود.)(54)

8 - تعيين مديران لايق براى اداره جامعه
با مطالعه نامه 53 اين حقيقت روشن مى گردد كه اگر كشور اسلامى در آستانه جنگ قرارگيرد يكى از كارهاى كليدى و ارزنده ، تعيين مديران ، فرمانداران ، استانداران كاردان ولايق است كه براى اداره جنگ و امنيّت پُشت جبهه اهميّت بسزائى دارد.
امام على عليه السلام در نامه اى به مالك اشتر جهت تعيين فرماندهان نظامى لايق مىنويسد :
فَوَلَّ مِن جُنُودِكَ اءَنصَحَهُم فِى نَفسِكَ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاِِمَامِكَ، وَاءَنقَاهُم جَيبا،وَاءَفضَلَهُم
حِلما، مِمَّن يُبطِئُ عَنِ الغَضَبِ، وَيَستَرِيحُ إِلَى العُذرِ، وَيَراءَفُ بِالضُّعَفَاءِ، وَيَنبُو عَلَىالاقْوِيَاءِ، وَمِمَّنْ لا يُثِيرُهُ الْعُنْفُ، وَلايَقعُدُ بِهِ الضَّعفُ.
(براى فرماندهى سپاه كسى را برگزين كه خيرخواهى او براى خدا و پيامبر صلى اللهعليه و آله و امام تو بيشتر، و دامن او پاك تر، شكيبايى او برتر باشد، از كسانى كهدير به خشم آيد، و عذر پذيرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان ، باقدرت برخورد نمايد، دُرشتى او را به تجاوز نكشاند، و ناتوانى او را از حركت بازندارد.)(55)