جلد چهارم امام علي (ع ) و مسائل نظامي


بخش اوّل اخلاق نظامى
مسئو ليّت فر ما ند هى ((در شرايط صلح ))
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه امام امّت اسلامى بود و بالاترين مقام حكومتى ،سياسى را در اختيار داشت .
نسبت به نيروهاى مسلّح ، و سربازان و ارتش اسلامى ، فرماندهى كلّ قوا را به عهده داشت.
و مسئوليّت آموزش و اداره نيروهاى رزمنده را شخصاقبول فرموده و يا در اختيار فرماندهان ارشد مى گذاشت .
گرچه بحث ((اخلاق فرماندهى ))، شامل فرماندهى كلّ قوا نيز مى شود، امّا در برخى ازموارد با توجّه به ويژگى هائى كه دارد بايد به طور جداگانه شناسائى و ارزيابىگردد، مانند:
1 - آگاهى از اوضاع سياسى كشور
يكى از مسئوليّت هاى مهمّ فرماندهى كلّ، آگاهى از اوضاع سياسى كشور است ، تابرابر نقشه هاى شيطانى دشمن غافلگير نشود و بتواند حساب شده تصميم بگيرد وبراءساس واقعيّت ها، نيروها را متوقّف يا به حركت درآورد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در يك سخنرانى رسمى به ويژگى آگاهى خويشاشاره مى فرمايد.
آنگاه كه جمعى پس از شنيدن اخبار تحرّكات نظامى شورشيان بصره خدمت امام على عليهالسلام رسيدند و گفتند:
شما در مدينه آرام نشسته ايد و دشمنان با تمام امكانات در حالِ شورشگرى مى باشند، آنحضرت بپاخاست و اين سخنرانى را ايراد كرد:
وَاللّهِ لاَ اءَكُونُ كَالضَّبُعِ:
تَنَامُ عَلى طُولِ اللَّدمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيهَا طَالِبُهَا، وَيَختِلَهَا رَاصِدُهَا، وَلكِنِّى اءَضرِبُبِالمُقبِلِ إ لَى الحَقِّ المُدبِرَ عَنهُ، وَبِالسَّامِعِ المُطِيعِ العَاصِيَ المُرِيبَ اءَبَدا، حَتَّىيَاءتِيَ عَلَيَّ يَومِي .
فَوَاللّهِ مَا زِلتُ مَدفُوعا عَن حَقِّى ، مُستَاءثَرا عَلَيَّ، مُنذُ قَبَضَ اللّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللّهُعَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَومِ النَّاسِ ه- ذا.
(آنگاه كه از امام خواستند طلحه و زبير را تعقيب نكند، فرمود:)

* آگاهى و مظلوميّت امام عليه السلام
به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگير نمى شوم،(13) كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، منهمواره با يارى انسان حق طلب ، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است ، و بايارى فرمانبر مطيع ، نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم ، تا آن روز كه دورانزندگانى من بسر آيد.
پس ، سوگند بخدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم ، و از هنگام وفات پيامبر صلىالله عليه و آله تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاصدادند.(14)

2 - هشدارهاى بِجا به ملّت
يكى ديگر از وظائف فرماندهى ، طرح هشدارهاى بجا و ضرورى است ،
تا امّت اسلامى و سربازان اسلام همواره بيدار و هشيار بوده ، و توان رزمى خود را هميشهحفظ نمايند،
امام در يكى از هشدارهاى ضرورى خود، خطاب به مردم مدينه فرمود:
اءلا وَ إ نَّ الشَّيطَانَ قَد جَمَعَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ خَيلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إ نَّ مَعِى لَبَصِيرَتى : مَالَبَّستُ عَلَى نَفسِى ، وَلا لُبِّسَ عَلَىَّ. وَايمُ اللّهِ لافرِطَنَّ لَهُم حَوضا اءَنَا مَاتِحُهُ! لايَصدِروُنَ عَنهُ، وَلا يَعُودُونَ إ لَيهِ.
((آگاه باشيد! شيطان حزب خويش را گرد آورده ، و سواره و پيادگان لشكر خود را فراخوانده است اما من آگاهى و بينش و بصيرت خود راهمچنان همراه دارم ، من حقيقت را بر خودمشتبه نساخته ام و بر من مشتبه نيز نشده است .
به خدا سوگند! گردابى براى آنها فراهم سازم كه جز من كسى نتواند آن را چاره كند((و در آن سرانجام غرق شوند)) و هرگز از آن بيرون نيايند و آن عده كه از آن بيروننتوانند آمد.))(15)

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در يك سخنرانى عمومى نسبت به تحرّكات ناكثينفرمود :
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيطَانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الجَورُ إ لَى اءَوطَانِهِ، وَيَرجِعَالبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ.
وَاللّهِ مَا اءَنكَرُوا عَلَيَّ مُنكَرا، وَلاَ جَعَلُوا بَينِي وَبَينَهُم نَصِفا.
وَإِنَّهُم لَيَطلُبُونَ حَقَّا هُم تَرَكُوهُ، وَدَما هُم سَفَكُوهُ: فَلَئِن كُنتُ شَرِيكَهُم فِيهِ فَإِنَّ لَهُملَنَصِيبَهُم مِنهُ، وَلَئِن كَانُوا وَلُوهُ دُونِى ، فَمَا التَّبِعَةُ إِلا عِندَهُم ، وَإِنَّ اءَعظَمَ حُجَّتِهِملَعَلَى اءَنفُسِهِم ، يَرتَضِعُونَ اءُمّا قَد فَطَمَت ، وَيُحيُونَ بِدعَةً قَد اءُمِيتَت . يا خَيبَةَ الدَّاعِى! مَن دَعَا! وَإِلاَمَ اءُجِيبَ!
وَإِنِّى لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللّهِ عَلَيهِم وَعِلمِهِ فِيهِم .
فَإِن اءَبَوا اءَعطَيتُهُم حَدَّ السَّيفِ وَكَفَى بِهِ شَافِيا مِنَ البَاطِلِ، وَنَاصِرا لِلحَقِّ!
وَمِنَ العَجَبِ بَعثُهُم إِلَىَّ اءَن اءَبرُزَ لِلطِّعَانِ! وَاءَن اءَصبِرَ لِلجِلادِ! هَبِلَتهُمُ الهَبُولُ! لَقَدكُنتُ وَمَا اءُهَدَّدُ بِالحَربِ، وَلاَ اءُرهَبُ بِالضَّربِ! وَإِنِّى لَعَلَى يَقِينٍ مِن رَبِّى ، وَغَيرِ شُبهَةٍمِن دِينِى .
(آگاه باشيد، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده ، و سپاه خود را از هر سوفراهم آورده است ، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند، وباطل به جايگاه خويش پايدار شود.
سوگند به خدا ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشانرعايت نكردند، آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى خواهند كهخود ريختند، اگر شريك آنها بودم ، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگرتنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست ، مهمتريندليل آنها به زيان خودشان است ، مى خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده ،بدعتى را زنده مى كنند كه مدّت هاست مرده ، وَه چه دعوت كننده اى!؟(16) و چه اجابت كنندگانى ؟!
همانا من به كتاب خدا و فرمانش درباره ناكثين خوشنودم .
اما اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمانباطل و يارى دادن حق كافى است .
شگفتا! ازمن خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاىشمشير آنها را تحمّل كنم ، گريه گنندگان بر آنها بگريند، تاكنون كسى مرا از جنگنترسانده ، و از ضربت شمشير نهراسانده است ، من به پروردگار خويش يقين داشته ودر دين خود شك و ترديدى ندارم .)

3 - فراهم آوردن امكانات مقابله با دشمن
امام على عليه السلام نسبت به آمادگى رزمى براى پاسخ دادن به تحرّكات دشمنفرمود:
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيطَانَ قَد جَمَعَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ خَيلَهُ وَرَجِلَهُ، وَإ نَّ مَعِى لَبَصِيرَتِى : مَالَبَّستُ عَلَى نَفسِى ، وَلاَ لُبِّسَ عَلَيَّ. وَايمُ اللّهِ لاَُفرِطَنَّ لَهُم حَوضا اءَنَا مَاتِحُهُ! لاَيَصدِرُونَ عَنهُ، وَلاَ يَعُودُونَ إِلَيهِ.
(آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع كرده ، و سواره و پياده هاى لشگر خود رافراخوانده است ، امّا من آگاهى لازم به امور دارم ، نه حق را پوشيده داشتم ، و نه حق بر منپوشيده ماند، سوگند به خدا، گردابى ، براى آنان به وجود آورم كه جز من كسىنتواند آن را چاره سازد، آنها كه در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند، و آنها كهگريختند، خيال بازگشتن نكنند.)(17)

4 - حفظ آمادگى و روحيّه رزمى ملّت
امام على عليه السلام در تمام سخنرانى ها و سفارش هاى مكرّر، امّت اسلامى را بهآمادگى همه جانبه براى پاسخ دادن به انواع تهاجمات دشمن دعوت كرده و مى فرمودكه :
فخذُوا للحَرب اءهبَتَها وَ اَعِدّوا لَها عُدَّتَها، فَقَد شَبّ لَظاها، وَ علا سَناها
((شما آماده پيكار باشيد، و ساز و برگ جنگ را فراهم كنيد كه آتش آن زبانه كشيده ، وشعله هاى آن بالا گرفته است )).(18)

5 - آموزش هاى حساب شده براى جهاد و شهادت
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام براى آمادگى فكرى و روحى مردم و سربازان ،همواره ارزش هاى والاى جهاد را به خوبى تفسير و بيان مى كرد، مانند : خطبه 27 نهجالبلاغه كه فرمود:
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِن اءَبوَابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ لِخَاصَّةِ اءَولِيَائِهِ، وَهُوَلِبَاسُ التَّقوى ، وَدِرعُ اللّهِ الحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الوَثِيقَةُ.
فَمَن تَرَكَهُ رَغبَةً عَنهُ اءَلبَسَهُ اللّهُ ثَوبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ البَلاَءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِوَالقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَى قَلبِهِ بِالاسْهَابِ، وَاءُدِيلَ الحَقُّ مِنهُ بِتَضيِيعِ الجِهَادِ، وَسِيمَالخَسفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ.(19)
(( پس از ياد و نام خداوند، همانا جهاد دَرى است از درهاى بهشت ، خداوند آن را به روىدوستان مخصوص خود گشوده است جهاد لباس تقوا، زره محكم ، و سپر مطمئن خداوند است .
مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت بر تن آنهامى پوشانند و بلابه آنان هجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند،عقل و فهم شان تباه مى گردد، و به خاطر تضييع جهاد حق آنهاپايمال مى شود، و نشانه هاى ذلت در آنها آشكار مى گردد، و از عدالت محروم مىشوند)).

6 - تداوم آموزش نظامى
آموزش نظامى در آن روزگارانى كه تكيه بر قدرت بازوان و نيروى جسمانى داشتند،بسيار مهمّ بود،
و يادگيرى جنگ گروهى و تن به تن ، و رزم انفرادى ، سرنوشت ساز بود،
بنابر اين تداوم آموزش هاى رزمى يك اصلغيرقابل انكار است كه امام على عليه السلام در يك سخنرانى مهمّ نظامى جهت آموزشتاكتيك هاى نظامى و رزمى ، خطاب به سربازان خود فرمود:
فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ، وَاءَخِّرُوا الحَاسِرَ،
وَعَضُّوا عَلَى الاضْرَاسِ، فَإِنَّهُ اءَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ ؛
وَالتَوُوا فِى اءَطرَافِ الرِّمَاحِ، فَإِنَّهُ اءَموَرُ لِلاسِنَّةِ ؛ وَغُضُّوا الابْصَارَ فَإِنَّهُ اءَرْبَطُلِلْجَاءْشِ، وَاءَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ ؛
وَاءَمِيتُوا الاصْوَاتَ، فَإِنَّهُ اءَطْرَدُ لِلْفَشَلِ.
وَرَايَتَكُم فَلاَ تُمِيلُوهَا وَلاَ تُخِلُّوهَا، وَلاَ تَجعَلُوهَا إِلا بِاءَيدِى شُجعَانِكُم ، وَالمَانِعِينَالذِّمَارَ مِنكُم ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِم ،وَيَكتَنِفُونَهَا: حَفَافَيهَا(20)
((آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنهاقرار گيرند.
دندانها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تاءثير ضربه ها را بر سر كمتر مى كند، و دربرابر نيزه ها در پيچ و خم باشيد كه در رد كردن نيزه دشمن مؤ ثر است !
زياد به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلب شما قويتر و روح شماآرامتر باشد، سخنكمتر بگوئيد و صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مى سازد. از پرچم خود بهخوبى نگهبانى كنيد و آن را متمايل به اين طرف و آن طرف نسازيد، و آن را تنها نگذاريدو جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت نسپاريد، زيرا آنان كه در حوادث سخت ومشكل ايستادگى به خرج مى دهند همانها هستند كه از پرچمهايشان پاسدارى مى كنند و آنرا در دل جمعيت خويش نگاه مى دارند؛ و از هر سو و از پيش و پس مراقب آن هستند)).

امام على عليه السلام در تداوم آموزش نظامى نسبت به رزم انفرادى و جنگ تن به تنفرمود:
مَعَاشِرَ المُسلِمِينَ: استَشعِرُوا الخَشيَةَ، وَتَجَلبَبُوا السَّكِينَةَ،
وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ اءَنبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الهَامِ وَاءَكمِلُوا اللا مَةَ،
وَقَلقِلُوا السُّيُوفَ فِى اءَغمَادِهَا قَبلَ سَلِّهَا
وَالحَظُوا الخَزرَ، وَاطعُنُوا الشَّزرَ،
وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالخُطَا،
وَاعلَمُوا اءَنَّكُم بِعَينِ اللّهِ، وَمَعَ ابنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ.
فَعَاوِدُوا الكَرَّ، وَاستَحيُوا مِنَ الفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِى الاعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ.
وَطِيبُوا عَن اءَنفُسِكُم نَفسا، وَامشُوا إِلَى المَوتِ مَشيا سُجُحا،
وَعَلَيكُم بِه- ذَا السَّوَادِ الاعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّالشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَدا، وَاءَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجلا.
فَصَمدا صَمدا! حَتَّى يَنجَلِيَ لَكُم عَمُودُ الحَقِّ (( وَاءنتُمُ الاعْلَوْنَ، وَاللّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْاءعْمالَكُمْ)).(21)
(اى گروه مسلمانان ، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردىقرار دهيد،
دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمن بيشتر گردد،
زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد و چند بار تكان دهيد،
با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرود آوريد، و با تيزىشمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش ، شمشير را به دشمن برسانيد،
و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله قرار داريد.
پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ ، لكّه ننگى براى نسلهاىآينده و مايه آتش روز قيامت است ،
از شهادت خُرسند باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد.
به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهىمعاويه ) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهانشده ، دستى براى حمله در پيش ، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حقبر شما آشكار گردد. شما برتريد، خدا با شماست ، و از پاداش اعمالتان نمىكاهد.)(22)

7 - الگوسازى و ارائه سمبل هاى مقاومت
در تعاليم اجتماعى و آموزش هاى حساب شده رزمى و نظامى ، و سوق دادن نيروهاى مسلّح ومردم مبارز و جهادگر به سوى ارزش هاى والاى جهاد و شهادت است ، به معرّفى الگوهاىكامل و بى مانند نياز است تا آموزش ها و تربيت ها هم از نظر تئورى و هم از نظر عملى وتجسّمى تحقّق پذيرد.
از اين رو بايد كارگر نمونه ، كارمند نمونه ، استاد نمونه ، سرباز نمونه و فرماندهنمونه را شناسائى و معرّفى نمود تا جامعه نمونهشكل گيرد.
رعايت اين اصل در آموزش ها، از نظر روانشناسى تربيتى ، آثار چشم گيرى دارد كهامروزه روانشناسان اجتماعى با تجربه هاى فراوان به آن رسيده اند،
جاى شگفتى است كه به اين واقعيّت ها در نهج البلاغه ، و در سخنان حضرت اميرالمؤ منينعليه السلام در چهارده قرن گذشته اشاره شده است .
امام على عليه السلام در سفارش به آمادگى براى جهاد و شهادت ، وتحمّل مشكلات جنگ ، ناگهان به سراغ الگوىكامل مبارزه و جهاد مى رود و مى فرمايد:
وَلَقَد كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَقتُلُ آبَاءَنَا وَاءَبنَاءَنَا وَإِخوَانَنَاوَاءَعمَامَنَا:
مَا يَزِيدُنَا ذلِكَ إِلا إِيمَانا وَتَسلِيما، وَمُضِيّا عَلَى اللَّقَمِ، وَصَبرا عَلَى مَضَضِ الالَمِ،وَجِدّا فى جِهَادِ الْعَدُوِّ
((در ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله با پدران و فرزندان و برادران و عموهاىخودمى جنگيديم و اين جنگ و پيكار همواره بر ايمان و تسليم ما مى افزود،
و ما را در پيمودن راه حق ، و صبر بر ناراحتى هاى فراوان ، و جهاد و كوشش مداوم عليهدشمن ، ثابت قدم تر مى ساخت .))(23)

8 - دشمن شناسى
پس از تحرّكات سياسى احزاب منحرف ، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ماهيّتدشمن را افشا مى كرد، و آنها را به مردم مى شناساند.
نسبت به ناكثين و اصحاب جمل ، هشيارانه در يك سخنرانى رسمى فرمود:
اءَلاَ وَإِنَّ الشَّيطَانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ، وَاستَجلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الجَورُ إ لَى اءَوطَانِهِ، وَيَرجِعُالبَاطِلُ إِلى نِصَابِهِ(24)
((آگاه باشيد، شيطان حزب و طرفداران خود را بسيج كرده و سپاه خودرا گرد آورده استتا بار ديگر ستم را به جاى خود برگرداند، وباطل را دوباره حاكم سازد))
9 - نفوذ دادن نيروهاى اطلاعاتى در خاك دشمن
امام على عليه السلام آنگاه كه مطّلع گرديد،عوامل سياسى و اغفالگر معاويه قصد تبليغات مسموم در مراسم حج را دارند، در نامه اىبه فرماندار مكّه ، ((قثم بن عباس ))، نوشت :
امّا بَعد، فَاِنَّ عَينى بِالمَغرب كَتَبَ إ لى يُعلِمنى اَنَّهُ وُجِّهَ إ لىَ المَوسِم اءناسٌ مِن اءهلِالشّام العُمى القُلُوبِ الصُّمِ الا سماعِ الكُمهِ الابصار، الّذينَ يَلبِسُون الحَقَّبِالباطِل .(25)
((پس از حمد و ثناى الهى ، ماءمور اطّلاعاتى من در مغرب ((شام )) به من نوشته و مراآگاه كرده است كه گروهى از مردم شام در مراسم حج مى خواهند شركت كنند، گروهىكوردل ، ناشنوا، و كور ديده كه حق را با باطل درهم مى آميزند))
10 - افشاگرى و پاسخ به شبهات دشمن
امام على عليه السلام در خطبه ها و نامه هاى گوناگون به ادّعاها و شبهات ناكثين پاسخمى داد،
دستاويزهاى معاويه را در چند نامه حساب شده افشا مى كرد،
و بهانه هاى خوارج را در سخنرانيهاى مكرّر ريشه كن مى ساخت .
كه مجموعه افشاگرى هاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به ملّت آگاهى و بصيرتمى داد و عوامل نفوذى دشمن را منزوى ، و تبليغات مسموم آنها را نابود مى كرد.
امام على عليه السلام فريب خوردگان نهروان را اينگونه هشدار داد كه :
فَاءَنَا نَذِيرٌ لَكُم اءَن تُصبِحُوا صَرعَى بِاءَثنَاءِ ه- ذَا النَّهَرِ، وَبِاءَهضَامِه- ذَا الغَائِطِ، عَلَى غَيرِ بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكُم ، وَلاَ سُلطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُم :
قَد طَوَّحَت بِكُمُ الدَّارُ، وَاحتَبَلَكُمُ المِقدَارُ، وَقَد كُنتُ نَهَيتُكُم عَن ه- ذِهِ الحُكُومَةِفَاءَبَيتُم عَلَيَّ إِبَاءَ المُنَابِذِينَ، حَتَّى صَرَفتُ رَاءيِى إِلَى هَوَاكُم .
وَاءَنتُم مَعَاشِرُ اءَخِفَّاءُ الهَامِ، سُفَهَاءُ الاحْلامِ؛ وَلَمْ آتِ لا اءَبَا لَكُمْ بُجْرا، وَلا اءَرَدْتُ لَكُمْضُرّا.(26)
(شما را از اين مى ترسانم ! مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه هاى شما در اطراف رودنهروان و زمين هاى پَست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى ازپروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد، از خانه ها آواره گشته و به دام قضاگرفتار شديد.
من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت نموديد، تا به دلخواه شماكشانده شدم .
شما اى سبكسران ، و بيخردان ، اى ناكسان و بى پدران ، من كه اين فاجعه را ببارنياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم ((زيرا امام همواره با حكميّت مخالف بود)).)

و نسبت به كينه توزى هاى بنى اميّه فرمود:
اءَوَ لَم يَنهَ بَنِى اءُمَيَّةَ عِلمُهَا بِى عَن قَرفِى ؟ اءَوَ مَا وَزَعَ الجُهَّالُ سَابِقَتِى عَنتُهَمَتِى ؟ وَلَمَا وَعَظَهُمُ اللّهُ بِهِ اءَبلَغُ مِن لِسَانِى ؟ اءَنَا حَجِيجُ المَارِقِينَ، وَخَصِيمُالنَّاكِثِينَ المُرتَابِينَ، وَعَلَى كِتَابِ اللّهِ تُعرَضُ الامْثَالُ، وَبِمَا فِى الصُّدُورِ تُجَازَىالْعِبَادُ!(27)
(آيا شناختى كه بنى اميه از روحيّات من دارند آنان را از عيب جويى بر من باز نمى دارد؟ وآيا سوابق مبارزات من نادانان را بر سر جاى خود نمى نشاند؟ كه به من تهمت نزنند؟
آن چه خدا آنان را بدان پند داد از بيان من رساتر است .
من مارقين ((از دين خارج شدگان )) را با حجّت و برهان مغلوب مى كنم و دشمن ناكثين((پيمان شكنان )) و ترديد دارندگان در اسلام مى باشم ، شُبهات را بايد در پرتوكتاب خدا قرآن ، شناخت و بندگان خدا به آن چه دردل دارند پاداش داده مى شوند.)

و نسبت به پيمان شكنان جَمَل افشاگرانه فرمود:
* معرفة طلحة والزّبير
وَاللّهِ مَا اءَنكَرُوا عَلَيَّ مُنكَرا، وَلاَ جَعَلُو بَينِي وَبَينَهُم نِصفا. وَإِنَّهُم لَيَطلُبُونَ حَقّا هُمتَرَكُوهُ، وَدَما هُم سَفَكُوهُ، فَإِن كُنتُ شَرِيكَهُم فِيهِ، فَإِنَّ لَهُم نَصِيبَهُم مِنهُ، وَإِن كَانُواوَلُوهُ دُونِى فَمَا الطَّلِبَةُ إِلا قِبَلَهُم .
وَإِنَّ اءَوَّلَ عَدلِهِم لَلحُكمُ عَلَى اءَنفُسِهِم . إِنَّ مَعِى لَبَصِيرَتِى مَا لَبَستُ وَلاَ لُبِسَ عَلَيَّ.
وَإِنَّهَا لَلفِئَةُ البَاغِيَةُ فِيهَا الحَمَاءُ وَالحُمَّةُ، وَالشُّبهَةُ المُغدِفَةُ؛
وَإِنَّ الامْرَ لَوَاضِحٌ؛ وَقَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ.
وَايمُ اللّهِ لاَُفرِطَنَّ لَهُم حَوضا اءَنَا مَاتِحُهُ، لاَ يَصدُرُونَ عَنهُ بِرِيٍّ، وَلاَ يَعُبُّونَ بَعدَهُ فِيحَسيٍ!
* البيعة العديمة النظير
و منه : فَاءَقبَلتُم إِلَيَّ إِقبَالَ العُوذِ المَطَافِيلِ عَلَى اءَولاَدِهَا، تَقُولُونَ: البَيعَةَالبَيعَةَ! قَبَضتُ كَفِّي فَبَسَطتُمُوهَا، وَنَازَعَتكُم يَدِي فَجَاذَبتُمُوهَا.
* الشكوى من طلحة و الزّبير
اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِى وَظَلَمَانِى ، وَنَكَثَا بَيعَتِى ، وَاءَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ؛فَاحلُل مَا عَقَدَا، وَلاَ تُحكِم لَهُمَا مَا اءَبرَمَا، وَاءَرِهِمَا المَسَاءَةَ فِيَما اءَمَّلا وَعِمَلاَ. وَلَقَدِاستَثَبتُهُمَا قَبلَ القِتَالِ، وَاستَاءنَيتُ بِهِمَا اءَمَامَ الوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعمَةَ، وَرَدَّاالعَافِيَةَ.(28)
* شناسايى طلحه و زبير
(به خدا سوگند! طلحه و زبير و پيروانشان ، نه منكرى در كارهاى من سراغ دارند كهبرابر آن بايستند، و نه ميان من و خودشان راه انصاف پيمودند،
آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كرده اند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريختهاند، اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم آنها نيز از آن سهمى دارند، و اگرخودشان تنها اين خون را ريخته اند، بايد از خود انتقام بگيرند.
اولين مرحله عدالت آن كه خود را محكوم كنند، همانا آگاهى و حقيقت بينى ، با من همراه است ،نه حق را از خود پوشيده داشته ام و نه بر من پوشيده بود، همانا ناكثين ((اصحابجمل )) گروهى سركش و ستمگرند،
خشم و كينه ، و زهر عقرب ، و شبهاتى چون شب ظلمانى دردل هايشان وجود دارد، در حالى كه حقيقت پديدار وباطل ريشه كن شده ، و زبانش از حركت بر ضد حق فرومانده است .
به خدا سوگند! حوضى برايشان پر از آب نمايم كه تنها خود بتوانم آبش را بيرونكشم ، به گونه اى كه از آب آن سيراب برنگردند، و پس از آن از هيچ گودالى آبننوشند، ((يعنى نقشه اى براى آنان طرح كنم كه راه فرار نداشته باشند)).)
* وصف بيعت بى همانند
(شما مردم ! براى بيعت كردن به سوى من يورش آورديد، چونان مادران تازه زاييده كهبه طرف بچه هاى خود مى شتابند.
و پياپى فرياد كشيديد، بيعت ! بيعت ! من دستان خويش فروبستم ، اما شما به اصرارآن را گشوديد، من از دست دراز كردن ، سرباز زدم ، و شما دستم را كشيديد.)
* شكوه از طلحه و زبير
(خدايا! طلحه و زبير پيوند مرا گسستند، بر من ستم كرده و بيعت مرا شكستند، و مردم رابراى جنگ با من شوراندند، خدايا آن چه را بستند تو بگشا، و آن چه را محكم رشته اندپايدار مفرما، آرزوهايى كه براى آن تلاش ‍ مى كنند بر باد ده ، من پيش از جنگ از آنهاخواستم تا بازگردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را مى كشيدم لكن آنها به نعمتپشت پا زدند و بر سينه عافيت دست رد گذاردند.)

11 - انتخاب فرماندهان لايق
براى سازماندهى نيروهاى رزمى ، و موفّقيّت بيشتر در امور نظامى ، چند مسئله مورد توجّهامام على عليه السلام بود:
* نظم گرائى در ساختار ارتش
* انتخاب فرماندهان بومى براى رزمندگانقبائل
عرب .
گرچه هر فرمانده لايقى ، مى تواند در تمام لشگرها، و قرارگاه هاى نظامى موفّقباشد، و تناسب قومى ونژادى هم نداشته ، در چهارچوب ارزش هاى اخلاقى ، و دستورالعمل هاى صحيح نظامى به پيروزى برسد.
امّا باتوجه به روانشناسى حاكم برنيروهاىعمل كننده در روزگاران گذشته كه مردم هر قبيله اى به فرمان بزرگان قبيله خود گوشفرامى دادند،
و روح تسليم پذيرى آنها نسبت به بزرگان قوم خويش تحقّق داشت ،
براى موفّقيت بيشتر درامور نظامى ، رعايت اصل ((تناسب )) و ((سنخيّت )) در انتخابفرماندهان مى توانست نقش تعيين كننده اى داشته باشد.
از اين رو حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام سعى داشت تافرماندهان هرقبيله را ازبزرگان و افراد لايق و كاردان همان قبيله انتخاب كند، جز آنجا كه چاره اى نمى يافت ، وامكان رعايت اين اصل وجود نداشت .
مسئله مهمّ ديگرى كه بايد در انتخاب فرماندهان بومى مورد توجّه قرار گيرد، آنكه امامعلى عليه السلام تنها به دنبال اصل تناسب نبود، بلكهاصول زير را همواره در نظر داشت :
الف - ارزش هاى والاى اخلاقى
ب - لياقت هاى بالاى نظامى
ج - بومى بودن و آگاهى از روحيّات قومى
در آستانه جنگ صفّين امام على عليه السلام با رعايت اصلِ ((تناسبِ بينِ فرماندهان ،لشگرها و نيروهاى عمل كننده )) را به شرح زير برگزيد :
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نيروهاى رزمى كوفه را به هفت دسته تقسيم و براى هركدام فرماندهى انتخاب كرد، مانند:
1 - سعد بن مسعود ثقفى ، فرمانده قبيله قيس و عبدالقيس
2 - معقل بن قيس ، فرمانده قبيله تميم ، ضبّه ، رباب ، قريش ، كنانه و اسد
3 - محنف بن سليم ، فرمانده قبيله ازد، بجيله ، خثعم ، انصار و خزاعه
4 - حجر بن عدى كندى ، فرمانده قبيله كنده ، حضرموت و قضاعه
5 - زياد بن نضر، فرمانده قبيله مذحج و اءشعرى
6 - سعيدبن مرة همدانى ، فرمانده قبيله هَمدان و حمير
7 - عدى بن حاتم طائى ، فرمانده قبيله طَىّ

درسازماندهى نيروهاى رزمى بصره نيز اصول يادشده رعايت گرديد، مانند:
1 - خالدبن معمّر سدوسى ، فرمانده قبيله بكربنوائل
2 - عمرو بن مرحوم ، فرمانده قبيله عبدالقيس
3 - احنف بن قيس ، فرمانده قبيله تميم ، ضبة و رباب
4 - شريك بن اءعور، فرمانده قبيله عاليه

مى بينيم كه درانتخاب فرماندهان نظامى ، هم ارزش هاى اخلاقى ، و هم تناسب هاى قومى ،مطرح مى باشند.(29)
و در جنگ صفّين نيز فرمان داد تا پرچم هائى آماده سازند.
و پرچم هر قبيله را به دست بزرگان و شجاعان همان قبيله سپُرد، مانند :
1 - پرچم قبيله قريش را به دست عبداللّه بن عباس
2 - پرچم قبيله كنده را به حجربن عدى كندى
3 - پرچم قبيله بكر از شهر بصره را به دست حصين بن منذر بصرى
4 - پرچم قبيله بنى تميم از شهر بصره را به دست احنف بن قيس بصرى
5 - پرچم قبيله خزاعه به دست عمروبن حمق
6 - پرچم قبيله بنى بكر كوفه به دست نعيم بن هبيره
7 - پرچم قبيله بنى سعد وبنى رباب بصره به دست جاريه بن قدامه
8 - پرچم قبيله بحيله را به دست رفاعة بن شداد
9 - پرچم قبيله بنى ذهل كوفه به دست يزيد بن رويم شيبانى
10 - پرچم قبيله بنى عمر و بنى حنظله رابه دست اءعين بن ضبيعة
11 - پرچم قبيله قضاعه و طَىّ به دست عدى بن حاتم طائى
12 - پرچم قبيله بنى تيم الله بن ثعلبه به دست عبداللّه بنحجل عجلى
13 - پرچم قبيله بنى تميم كوفه به دست عميربن عطارد
14 - پرچم قبيله حى ازد و گروهى از مردم يمن به دست جندبن زهير
15 - پرچم قبيله ذهل بصره به دست خالد بن معمّر سدوسى
16 - پرچم قبيله بنى عمرو حنظله به دست شبث بن ربعى
17 - پرچم قبيله همدان به دست سعيد بن قيس
18 - پرچم قبيله هازم بصره به دست حريث بن جابر حنفى
19 - پرچم قبيله بنى سعد وبنى رباب كوفه به دست ابوصريمه((طفيل ))
20 - پرچم قبيله مدجح به دست مالك بن حارث اشتر
21 - پرچم قبيله عبدالقيس به دست صعصعة بن صوحان
22 - پرچم قبيله بنى كوفه به دست عبداللّه بنطفيل كنانى
23 - پرچم قبيله عبدالقيس بصره به دست عمرو بن حنظله
24 - پرچم قبيله قريش بصره به دست حارث بننوفل هاشمى
25 - پرچم قبيله بنى قيس بصره به دست قبيضة بن شداد هلالى
26 - پرچم قبيله لفيف قواصى به دست قاسم بن حنظله جهنى

توجّه داريد كه پرچمداران همگان از بزرگان قبيله خود مىباشند.(30)
مسئوليّت ((انتخاب فرماندهان لايق )) يكى از مسئوليّت هاى مهمّ فرماندهى كلّ قوا مىباشد كه امام على عليه السلام اين اصل ضرورى را در جايگاه هاى متفاوت آن رعايت مىكرد، مانند:
الف - تعيين فرماندهى كل
در جنگ بايد نيروهاى رزمى را به لشگرها، تيپ ها، دسته ها، و رسته ها، تقسيم كرد، وبراى هر كدام فرماندهى تعيين كرد.
امام على عليه السلام ضمن رعايت همه فنون نظامى ، براى فرماندهان لشگر نيز((فرماندهى كلّ)) انتخاب مى فرمود تا همه فرماندهان مشكلات خود را برطرف سازند ونظم خاصّى در تمام نيروهاى مسلّح با هماهنگى فرماندهى كلّ، استقرار يابد و هرگونهتزلزل و بى نظمى ، از سپاه رخت بربندد.
از اين رو طىّ نامه اى كه به دو تن از فرماندهان نظامى خود، ((زياد بن نصر و شريحبن هانى )) نوشت و ((مالك اشتر)) را به عنوان ((فرمانده كلّ)) معرفى مى كند:
وَقَد اءَمَّرتُ عَلَيكُمَا وَعَلَى مَن فِى حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بنَ الحَارِثِ الاشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُوَاءَطِيعَا، وَ اجْعَلاهُ دِرْعا وَمِجَنّا، فَإِنَّهُ مِمَّن لاَ يُخَافُ وَهنُهُ وَلاَ سَقطَتُهُ وَلاَ بُطؤُهُ عَمَّا الاسْرَاعُإِلَيْهِ اءَحْزَمُ، وَلا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ اءَمْثَلُ.
(دستور العمل امام به دو تن از اميران لشكر، زيادبن نضر و شريح بن هانى )
* رعايت سلسله مراتب فرماندهى
من ((مالك اشتر پسر حارث )) را بر شما و سپاهيانى كه تحت امر شما هستند، فرماندهىدادم ، گفته او را بشنويد،
و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا كه مالك ،نه سُستى به خرج داده و نه دچار لغزش مى شود، نه در آنجايى كه شتاب لازم استكُندى دارد، و نه آنجا كه كندى پسنديده است شتاب مىگيرد.(31)

ب - تعيين فرمانده براى ارتش و نيروهاى نظامى ويژه
درست است كه در آن روزگاران با اعلام جهاد، مردان تمامقبائل موجود گِردا گِرد امام على عليه السلام اجتماع مى كردند، و گردان هاى رزمىعمل كننده را به وجود مى آوردند و جنگ را اداره مى كردند.
امّا حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ازتشكيل ارتش و نيروهاى ويژه نظامى ، غفلت نداشت .
نيروى ويژه اى به نام (( شُرطة )) را به وجود آورد كه آرم و لباس مخصوصى داشته درحفظ امنيّت شهر دخالت مى كردند، و همواره آماده نبردبودند.(32)
و لشگرهاى مجهّزى ، حدود 6 هزار نفر را با سازماندهى خاصّى ، در لشگرگاهِ نزديكشهر ((پادگان نظامى )) گِرد آورده بود كه كليّه نظم و مقرّرات نظامى را رعايت مىكردند.
* مقدّمة الجيش آنها معلوم بود.
* فرمانده جناح چپ (ميسره )
* فرمانده جناح راستِ لشگر (ميمنه )
* فرمانده قلب لشگر (ستاد فرماندهى )
همه تعيين شده و آماده نبرد بودند.(33)