دفاع از احكام الهي



1 - مبارزه با بدعت هاى خلفاء
در دوران 25 ساله حكومت سران سقيفه ، بدعت ها و تغييرات زيادى در احكام الهى پديد آمدكه تربيت اجتماعى مردم ، و بازگرداندن امّت به ارزش هاىاصيل اسلامى يكى از مشكلات اجرائى حكومت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بود.
خليفه دوم دستور داده بود:
نماز مستحبى را مى شود به جماعت خواند.
وقتى امام على عليه السلام دستور داد كه نماز مستحبّى را به جماعت نخوانند، اعتراض هاشروع شد، و فريادها بلند شد كه :
على عليه السلام مى خواهد برخلاف دستورات خليفه دوم رفتار نمايد.

و روزى كه على عليه السلام خواست منبر پيامبر صلى الله عليه و آله را در جاى اصلىخود قرار دهد، (همان جائى كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار داشت )، مردماعتراض كردند، و مانع شدند و فرياد كشيدند،
امّا روزى كه خليفه اوّل و خليفه دوم مى خواستند منبررسول خدا صلى الله عليه و آله را از جاى خود بردارند كسى اعتراض نكرد.
اينها نشان دهنده مشكلات على عليه السلام در سنّت گرائى و بازگشت به سنّترسول خدا صلى الله عليه و آله است ،
چون 25 سال مردم منحرف شدند،
مسخ گرديدند،
و احكام دين را تغيير دادند.(243)
2 - واقع نگرى در مبارزه با تحريفات
پس از 25 سال حكومت آنان كه به حاكميّت ارزش ها و احكام اسلامى توجّهى نداشتند، وبدعت ها، و جعل احكام فراوانى را پديد آوردند، كه مردم را از اسلام و احكام ناب منحرف وبه دستورالعمل هائى عادت داده بودند كه از احكام اسلام بيگانه بود، وقتى حضرتاميرالمؤ منين على عليه السلام به حكومت رسيد، با هزارانمشكل سياسى ، اجتماعى ، فرهنگى روبرو بود، و نمى توانست افكار و آراء جامعه را بادستورالعمل و بخشنامه تغيير دهد.
حضرت وقتى كه فرمود :
((نماز مستحبّى را به جماعت نخوانيد)).
فرياد عموم بلند شد كه :
وا عُمَراه ، وا عُمَراه
(كجائى كه بنگرى على نمى گذارد نماز مستحبّى را به جماعت بخوانيم .)

اينجاست كه ، مشكل فرهنگى و بينشى را با دستورالعمل ها و بخشنامه نمى شود به زودىعوض كرد.
امام على عليه السلام در يك سخنرانى عمومى بردبارى خود را در مبازره با انحرافات وبدعت ها اينگونه بيان فرمود:
اگر حكم الهى را اظهار كنم ، و تحريفها را كنار زنم ، از گِرد من پراكنده مى شوند.
سوگند به خدا به مردم گفتم كه در ماه رمضان جز براى نماز واجب به جماعت حاضرنشوند، كه خواندن نماز مستحبّى به جماعت بدعت است .
امّا بعضى از لشگريان كه در پيرامون من مى جنگيدند، فرياد زدند:
((اى اهل اسلام ، سنّت خليفه دوم را تغيير دادند، و على ما را از نماز خواندن مستحبّى بهجماعت باز مى دارد.))
ترسيدم در گوشه اى از لشگريانم شورشى برپاشود.(244)
كه حضرت فرمود :
اءرَايتُم لَو اِمَرتَ بِمَقامِ اِبراهيم فَرَدَدتُهُ اِلى المَوضِعِ الَّذى وَضَعَهُ فيهِ رَسُولُاللّهصلى الله عليه و آله وَرَدَدتُ فَدَكَ اِلى وَرَثَةِ فاطِمَة وَرَدَدتُ صاعَ رَسُولُاللّه صلى اللهعليه و آله كَما كانَ...
وَرَدَدتُ دارُ جَعفَرٍ اِلى وَرَثَتِهِ وَ هُدِمَتها مِنَ المَسجَدِ، وَرَدَدتُ قَضايا مِنَ الجَورِ قَضى بِها وَنَزَعَت نِساءً تَحتَ رِجالٍ بِغَيرِ حَقٍّ وَرَدَدتُهُنَّ اِلى اَزواجِهِنَّ...
وَ مَحَوتُ دَوّاوينَ العَطايا وَ اعطَيتُ كَما كانَ رَسُولُاللّه صلى الله عليه و آله يُعطىبِالسَّوِيَّةِ وَ لَم اَجعَلُها دَولَةً بَينَ الاْ غْنِياءِ...
وَرَدَدتُ مَسجِدَ رَسُولُاللّه صلى الله عليه و آله اِلى ما كانَ عَلَيهِ وَ سَدَدتُ ما فَتَحَ فيهِمِنَ الاَبوابِ وَ فَتَحتُ ما سَدَّ مِنهُ وَ حَرَّمتُ المَسحَ عَلَى الخِفَّينِ وَ حَدَدتُ عَلَى النَّبيذِ وَ اَمَرتُبِالاحَلالِ المُتعِتينِ وَ اَمَرتُ بِالتَّكبيرِ عَلَى الجَنائِزِ خَمسَ تَكبيراتٍ وَ الزَمتُ النّاسَ الجَهرَبِبِسمِ اللّهِ الرَحمنِ الرَحيم ...
وَ حَمَلتُ النّاسَ عَلَى حُكمِ القُرآنَ وَ عَلَى الطّلاق عَلَى السُّنَّةِ وَ اَخَذتُ الصَّدَقاتَ عَلَىاِصنافِها وَ حُدُودِها... اِذا لِتَفَرَّقُوا عَنّى وَ اللّهِ لَقَد اَمَرتُ النّاسَ اِن لا يَجتَمِعُوا فى شَهرُرَمَضانِ اِلاّ فى فَريضَةٍ وَ اعلَمَتهُم اِنَّ اجتِماعِهِم فى النَّوافِلِ بِدعَةَ فَتَنادى بَعضُ اهلِعَسكَرى مِمَّن يُقاتِلُ مَعى :
يا اَهلَ الاسْلامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرٍ يَنْهانا عَنِ الصَّلوةِ فى شَهْرُ رَمَضانِ تَطَوُّعا. وَلَقَدْ خَفَّتْاَنْ يَثُورُوا فى ناحِيَةِ جانِبِ عَسكَري ...
((اگر مقام ابراهيم را كه عمر تغيير داد بهمان مكانى مى گذاشتم كه پيامبر اكرم صلىالله عليه و آله قرار داده بود،
و فدك را به صاحب اصليش مى دادم ،
و پيمانه رسول خدا صلى الله عليه و آله را به مقدار تعيين شده پيامبر اسلام صلىالله عليه و آله باز مى گرداندم ،
و خانه جعفر را كه در توسعه مسجد به زور خراب كردند ، باز پس مى گرفتم ،
و احكام و قضاوت هاى ضالمانه را طرد مى كردم ،
و زنان مسلمانى را كه بدون حقّى گرفتند و با آنان ازدواج كردند، به خانوادهايشانبرمى گرداندم ،
و دفتر حقوق را به روش حقوقى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تغيير مى دادم ،
و دفتر بخشش ها و امتياز دادنها را نابود مى كردم ،
و مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله آنگونه كه لازم بود درست مى كردم ،
و درهائى كه بيجا باز كردند مى بستم ،
و مسح برروى كفش را منع مى كردم ،
و برخوردن آبجو حدّ شراب مى زدم ،
و متعه و حجّ تمتّع را حلال اعلام مى كردم ،
و دستور مى دادم كه بر جنازه ها پنج تكبير بگويند،
و بسم اللّه را در نماز بلند بگويند،
و مردم را به حكم قرآن باز مى گرداندم ، و طلاق را مطابق اسلام جارى مى كردم
و صدقات را از اقشار مردم مى گرفتم ، هر آينه از اطراف من پراكنده مى شدند،
من تا دستور دادم كه نماز مستحبّى را به جماعت نخوانند كه بدعت است ، جمعى ازلشگريان من فرياد زدند :
كه اى اهل اسلام ، سنّت عمر را تغيير دادند، ترسيدم كه لشگريانم را دچار پراكندگىكنند.))
3 - مقابله با تحريفات در زمان خليفه سوم
يكى ديگر از آثار نظارت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در دوران 25 ساله انزوا وسكوت ، نظارت بر احكام دين و مقابله با تحريف و بدعت گذارى در دين بود.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله حج تمتّع را تشريع و انجام دادند،
امّا خليفه دوم در دوران خلافت خود از آن نهى كرد و گفت :
مُتعَتان كانَتا عَلَى عَهدِ رَسُولِ اللّه وَ اَنَا اءنهى عَنهُمَا وَ اُعَاقِبُ عَلَيهَا، مُتعَةُ الحَجِّ وَمُتعَةُ النِّسَاءِ(245)
حج تمتّع و متعه در زمان رسول خدا بود و امروز من آن را نهى مى كنم و هر كس انجام دهد اورا مجازات مى كنم .

و زمينه براى برخورد با خشونت خليفه دوم ، وجود نداشت .
در زمان خليفه سوم وقتى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به او فشار آوردند گفت:
من نظر خود را مطرح كردم ، هر كس خواست عمل كند يا حج تمتّع انجامدهد.(246)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با خليفه سوم برخورد شديد كرد و فرمود:
تو از حج تمتّع مردم را نهى مى كنى ؟
و در حالى كه خشمناك بود، براى حجّ تمتّع با ياران خود، ((تلبيه ))گفتند.(247)
در روايت ديگرى آمده است كه :
خليفه سوم اصحاب خود را از حج تمتّع نهى كرد، و امام على عليه السلام و ياران اواعمال حج تمتّع را آغاز كردند، سپس حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به خليفه سومفرمود:
تو از حج تمتّع مردم را باز مى دارى ؟
خليفه سوم گفت : آرى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا شما و ما، همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله حجّ تمتّع انجام نداده ايم ؟ كهرسول خدا صلى الله عليه و آله حج تمتّع انجام داد و تلبيه گفت ؟
خليفه سوم پاسخ داد :
آرى ، ولى ما مى ترسيديم .(248)

4 - اعتراض بر بى عدالتىها
الف - اعتراض به خليفه اوّل و خليفه دوم
يكى از مبارزات منفى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در دوران 25 ساله انزوا،اعتراض به بى عدالتى هاى حاكمان بود،
كه با انتقاد و اعتراض هم مردم را بيدار، و روح شجاعت را در مردم تقويت مى كرد و همحاكمان مغرور را وادار به عقب نشينى و نرمش مى ساخت .
در حكومت خليفه اوّل بارها و بارها از كشتار و غصباموال و جعل و تحريف دستگاه حكومت انتقاد كرد، تا آنكه زير شمشير برهنه قرار گرفت ،امّا دست از تبليغ و ارشاد برنداشت .
و در زمان خليفه دوم بارها از خلاف كاريها و خشونتهاى او اعتراض كرد و در برابرخودسريها ايستاد.
روزى خليفه دوم گفت :
اگر من راه انحرافى بروم شما امّت محمّد صلى الله عليه و آله چه مى كنيد؟
امام على عليه السلام حضور داشت و فرمود :
با اين شمشير بين دو چشمانت را مى زنم .
خليفه دوم گفت :
خوشحال هستم كه در امّت اسلام چنين افرادى وجود دارند.

ب - حمايت از اعتراضات اباذر
ابوسعيد خدرى نقل مى كند كه :
روزى اباذر نزد خليفه سوم آمد و از او انتقاد و عيب جوئى كرد.
آنگاه على عليه السلام در حالى كه تكيه به عصايى داده بود رسيد.
خليفه سوم پرسيد :
با او چه كنم ؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
((آن را خداى بزرگ جواب داد كه (( اگر دروغ مى گويد، دروغ او برباد و اگر بهراستى سخن مى گويد، بعضى از آنچه كه گفته بر شما اصابت خواهدكرد.))(249)
خليفه سوم به امام على عليه السلام گفت :
ساكت شو ! خاك در دهان تو !
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
خاك در دهان خودت ! از ما چيزى پرسيدى به تو پاسخ گفتيم.(250)

به گزارش مسعودى و يعقوبى ، وقتى اباذر به تبعيدگاه مى رفت خليفه سوم دستورداد تا كسى او را مشايعت نكند.
امّا على عليه السلام و دو فرزندش براى مشايعت او رفتند و زمانى كه مروان از غضبخليفه درباره مشايعت او ياد كرد.
امام على عليه السلام به بدى از خليفه سوم ياد نمود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به هنگام بدرقه اباذر دركمال بى اعتنائى به بخشنامه خليفه سوم فرمود :
يَا اءَبَاذَرٍّ، إِنَّكَ غَضِبتَ للّهِ، فَارجُ مَن غَضِبتَ لَهُ.
إِنَّ القَومَ خَافُوكَ عَلَى دُنيَاهُم ، وَخِفتَهُم عَلَى دِينِكَ، فَاترُك فِى اءَيدِيهِم مَا خَافُوكَعَلَيهِ، وَاهرُب مِنهُم بِمَا خِفتَهُم عَلَيهِ ؛ فَمَا اءَحوَجَهُم إِلَى مَا مَنَعتَهُم ، وَمَا اءَغنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ!
وَسَتَعلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَدا، وَالاكْثَرُ حُسَّدا.
وَلَو اءَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالارَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقا، ثُمَّ اتَّقَى اللّهَ، لَجَعَلَ اللّهُ لَهُمِنْهُمَا مَخْرَجا ! لا يُؤْنِسَنَّكَ إِلا الْحَقُّ، وَلاَ يُوحِشَنَّكَ إِلا البَاطِلُ، فَلَو قَبِلتَ دُنيَاهُملاحَبُّوكَ، وَلَو قَرَضتَ مِنهَا لامَّنُوكَ.
(( اى اباذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى ، پس اميد به كسى داشته باش كه بخاطراو غضبناك شدى .
اين مردم براى دنياى خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان ترسيدى ، پسدنيا را كه به خاطر آن از تو ترسيدند به خودشان واگذار، و با دين خود كه براى آنترسيدى ازاين مردم بگريز، اين دنياپرستان چه محتاجند به آنكه تو آنان راترساندى، و چه بى نيازى از آنچه آنان تو را منع كردند و به زودى خواهى يافت كه چه كسىفردا سود مى برد؟
و چه كسى بر او بيشترحسد مى ورزند؟ اگر آسمان و زمين درهاى خود را بر روى بنده اىببندند و او از خدا بترسد،
خداوند راه نجاتى از ميان آن دو براى او خواهد گشود، آرامش خود را تنها در حق جستجو كن ،و جز باطل چيزى تو را به وحشت نياندازد.
اباذر، اگر تو دنياى اين مردم را مى پذيرفتى ، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آنبرمى گرفتى دست از تو بر مى داشتند.))(251)

به هنگام شب ، خليفه سوم درباره برخورد امام على عليه السلام با مروان ، به وِىاعتراض كرد و گفت :
مگر نشنيدى كه من دستور داده بودم كسى از اباذر مشايعت نكند؟
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا هر آنچه را كه تو دستور مى دهى و ما حكم خدا و حقّ را در مخالفت با آن مى بينيم ،بايد از فرمان تو پيروى كنيم ؟
به خدا سوگند كه چنين نيست .
خليفه سوم از حضرت على عليه السلام خشمگين شد و به او گفت كه مروان را بر وِىترجيح مى دهد.
فرداى آن روز، خليفه سوم نزد مهاجرين و انصار از امام على عليه السلام گِله كرد.
و گفت :
على از او عيب جوئى كرده و كسانى را نيز كه بهاشكال تراشى از من مى پردازند حمايت مى كند.
(مقصودِ وِى عمّار و اباذر و ديگران بود).
مردم مدينه براى صلح تلاش فراوان كردند.
على عليه السلام فرمود:
فقط به خاطر خدا سكوت مى كنم . (252)

ج - اعتراض به تحريف در احكام حجّ
مروان بن حكم مى گويد :
در ميان راه مكّه و مدينه شاهد برخورد على عليه السلام و خليفه سوم بودم .
خليفه سوم از انجام عمره در ماه هاى حج نهى مى كرد (يا جمع ميان عمره و تمتّع را).
وقتى على عليه السلام چنين ديد گفت :
من به هر دوى آنها مُحرم مى شوم و بعد تلبيه به نيّت هردو گفت .
خليفه سوم به حضرت اعتراض كرده و گفت :
آيا در حالى كه من از چيزى نهى مى كنم تو آن را انجام مى دهى ؟
امام على عليه السلام فرمود :
من سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله را به خاطر هيچ كس رها نمى كنم.(253)
خليفه سوم انتظار آن را داشت كه هيچ كس وى را مورداشكال قرار ندهد.
وى اباذر را از دادن فتوا منع مى كرد، و او نيز مى گفت :
اگر تيغ را بر گلويش بگذارند، نقل چيزى كه ازرسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده ترك نخواهد كرد.

بسيارى از صحابه و تابعين معترض عراق ، به شام تبعيد شدند، مخالفت آنان با سخن((سعيد ابن عاص اموى )) (حاكم كوفه ) بود كه گفته بود:
باغات عراق ، بستان بنى اميّه است .(254)

د - دفاع از عمّار ياسر
عمّار بن ياسر نيز براى رساندن اعتراضات مكتوب صحابه به خانه خليفه سوم رفتهبود كه كتك مفصَّلى خورد.
خليفه سوم او را متّهم به دروغگوئى كرد و دستور داد تا او را آنقدر زدند كه دو دنده اوشكست و بعدها نمى توانست بول خود را نگه دارد.(255)
خليفه سوم بر آن بود تا پس از مرگ اباذر، عمّار را نيز تبعيد كند كه على عليه السلامنگذاشت .(256)
ه‍ - تاءثير انتقادهاى امام على عليه السلام در ديگر صحابه
ابن مسعود نيز يكى از مخالفان سرسخت خليفه سوم بود، وِى زمانى از كسانى بود كهمى گفت :
حتّى اگر خليفه سوم نماز دو ركعتى در منى را چهار ركعت بخواند بايد از وِى اطاعتكرد، چرا كه :
الخلافُ شَرٌ
(( مخالفت شرّ است )).(257)

و در نقل ديگر گفت :
خليفه سوم امام است ، من با او مخالفت نمى كنم ، زيرا مخالفت شرّ است.(258)
امّا بعدها به شدّت ، بر ضدّ خليفه سوم فعّاليّت مىكرد.(259)
و صحابه با خليفه سوم متّفق بودند.(260)
((گرچه بعدها اهل سنّت عقيده اين صحابه را در جواز مخالفت با حاكم به عنوان سيرهسياسى شرعى نپذيرفتند و اساسا چنين وانمود كردند كه مشتىاراذل و اوباش بر ضدّ خليفه سوم شورش كرده اند.))
آنچه مسلّم است آنكه خليفه سوم بر اين باور بود كه مى بايست قدرت خلافت خود را درابداع و ابتكار (همانند خليفه دوم ) نشان دهد.
او خود مى گفت :
((اقدامات من را خليفه دوم نيز انجام مى داد، امّا چون وِى فرد قاطعى بود كسى جراءتمخالفت نداشت .))(261)
و - ضرورت دفاع از اسلام
در دوران خلافت خلفاى سه گانه تحريفات فراوانى در اسلام به وجود آمد كه افشا وريشه كن كردن آنها يكى از وظائف حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بود كه در نامه اىبه آن اشاره مى فرمايد:
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدا - صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ- نَذِيرا لِلعَالَمِينَ، وَمُهَيمِنا عَلَى المُرسَلِينَ. فَلَمَّا مَضَى عَلَيهِ السَّلاَمُ تَنَازَعَالمُسلِمُونَ الامْرَ مِنْ بَعْدِهِ.
فَوَ اللّهِ مَا كَانَ يُلقَى فِى رُوعِى ، وَلاَ يَخطُرُ بِبَالِى ، اءَنَّ العَرَبَ تُزعِجُ هذَا الامْرَ مِنْبَعْدِهِ صلى الله عليه و آله عَنْ اءَهْلِ بَيْتِهِ،
وَلاَ اءَنَّهُم مُنَحُّوهُ عَنِّى مِن بَعدِهِ ! فَمَا رَاعَنِى إِلا انثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَنٍ يُبَايِعُونَهُ،فَاءَمسَكتُ يَدِى حَتَّى رَاءَيتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَد رَجَعَت عَنِ الاسْلامِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ- صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ- فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ اءَنْصُرِ الاسْلامَ وَاءَهلَهُ اءَناءَرَى فِيهِ ثَلما اءَو هَدما، تَكُونُ المُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ اءَعظَمَ مِن فَوتِ وِلاَيَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَاهِيَ مَتَاعُ اءَيَّامٍ قَلاَئِلَ، يَزُولُ مِنهَا مَا كَانَ، كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ ، اءَو كَمَا يَتَقَشَّعُالسَّحَابُ؛
فَنَهَضتُ فِى تِلكَ الاحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَاءَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ.
((پس از ياد خدا و درود! خداوند سبحان محمّد صلى الله عليه و آله را فرستاد تا بيمدهنده جهانيان ، و گواه پيامبران پيش از خود باشد،
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى خدا رفت ، مسلمانان پس از وى در كارحكومت بايكديگر درگير شدند،
سوگند به خدا نه در فكرم مى گذشت ، و در نه خاطرم مى آمد كه عرب خلافت را پس ازرسول خدا صلى الله عليه و آله از اهل بيت او بگرداند،
يا مرا پس از وى از عهده دار شدن حكومت باز دارند، تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتنمردم به سوى فلان شخص ‍ بود كه با او بيعت كردند.
من دست باز كشيدم ، تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته ، مى خواهند دين محمدصلى الله عليه و آله را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش رايارى نكنم ،
رخنه اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم ، كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردنحكومت بر شماست ، كه كالاى چند روزه دنياست ، كه به زودى ايّام آن مى گذرد چنان كهسراب ناپديد شود،
يا چونان پاره هاى ابر كه زود پراكنده مى گردد، پس در ميان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آنكه باطل از ميان رفت ، و دين استقرار يافته ، آرامشد.))(262)

ز - اعتراض به نماز خليفه سوم در منى
خليفه سوم نماز خود در منى را چهار ركعت خواند كه بر خلاف سيرهرسول خدا صلى الله عليه و آله و خلفاى پيشين بود و مورد اعتراض شديد امام على عليهالسلام قرار گرفت .
پاسخ خليفه سوم در برابر حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام كه سنّترسول خدا صلى الله عليه و آله را مطرح مى كرد اين بود كه گفت :
رَاءىٌ رَاءَيتُهُ
((اين عقيده اى است كه من دارم .))(263)