شيوه هاي دفاعي امام علي (ع )


ضرورت دفاع
1 - ضرورت ارتش براى دفاع
امام على عليه السلام با توجّه به نقش ارتش در دفاع همه جانبه ازاستقلال و منافع ملّى و حفظ دين و احكام الهى خطاب به مالك اشتر مى نويسد:
فَالجُنُودُ، بِإِذنِ اللّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَينُ الوُلاَةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الامْنِ، وَلَيْسَتَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِهِمْ.
ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلجُنُودِ إِلا بِمَا يُخرِجُ اللّهُ لَهُم مِنَ الخَرَاجِ الَّذِى يَقوَونَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِم ،وَيَعتَمِدُونَ عَلَيهِ فِيَما يُصلِحُهُم ، وَيَكُونُ مِن وَرَاءِ حَاجَتِهِم .
ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهذَينِ الصِّنفَينِ إِلا بِالصِّنفِ الثَّالِثِ مِنَ القُضَاةِ وَالعُمَّالِ وَالكُتّابِ، لِمَايُحكِمُونَ مِنَ المَعَاقِدِ، وَيَجمَعُونَ مِنَ المَعَاقِدِ، وَيَجمَعُونَ مِنَ المَنَافِعِ، وَيُؤ تَمَنُونَ عَلَيهِ مِنخَوَاصِّ الاُْمُورِ وَعَوامِّهَا.
وَلاَ قِوَامَ لَهُم جَمِيعا إِلا بِالتُّجَّارِ وَذَوِى الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجتَمِعُونَ عَلَيهِ مِن مَرَافِقِهِم ،وَيُقِيمُونَهُ مِن اءَسوَاقِهِم ، وَيَكفُونَهُم مِنَ التَّرَفُّقِ بِاءَيدِيهِم مَا لاَ يَبلُغُهُ رِفقُ غَيرِهِم .
(پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت ، و زينت و وقار زمامداران ، شكوه دين ،و راه هاى تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارىسپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمى شود كه با آن براى جهاد با دشمنتقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندى هاى خود رابرطرف سازند.
سپس سپاهيان و مردم ، جز با گروه سوّم نمى توانند پايدار باشند، و آن قضات ، وكارگزاران دولت ، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مى كنند، وآنچه به سود مسلمانان است فراهم مى آورند، و در كارهاى عمومى و خصوصى مورداعتمادند.
و گروه هاى ياد شده بدون بازرگانان ، و صاحبان صنايع نمى توانند دوام بياورند،زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مى آورند، و در بازارها عرضه مى كنند، و بسيارى ازوسايل زندگى را با دست مى سازند كه از توان ديگران خارج است.)(187)

2 - ضرورت جهاد براى دفاع
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در يك سخنرانى نسبت به ضرورت جهاد در دفاع ازارزش ها مى فرمايد :
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ الجِهَادَ بَابٌ مِن اءَبوَابِ الجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ لِخَاصَّةِ اءَولِيَائِهِ.
وَهُوَ لِبَاسُ التَّقوى ، وَدِرعُ اللّهِ الحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الوَثِيقَةُ. فَمَن تَرَكَهُ رَغبَةً عَنهُاءَلبَسَهُ اللّهُ ثَوبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ البَلاَءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَىقَلبِهِ بِالاسْهَابِ، وَاءُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَالنَّصَفَ.
(پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، دَرى از درهاى بهشت است ، كه خدا آن را بهروى دوستان مخصوص ‍ خود گشوده است .
جهاد، لباس تقوا، و زره محكم ، و سپر مطمئن خداوند است ، كسى كه جهاد را ناخوشاينددانسته و ترك كند، خدا لباس ذّلت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصيبت مىشود، و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده ، و حق از او روى مىگرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است.)(188)

3 - آموزش هاى ضرورى براى دفاع همه جانبه
طبيعى است كه دفاع از منافع ملّى و آئين الهى بدون آموزشهاى حساب شده و ياد گيرىفنون نظامى و جنگ انفرادى امكان پذير نيست كه امام على عليه السلام در يك سخنرانىحساب شده ، جهت آموزش نظامى فرمود:
مَعَاشِرَ المُسلِمِينَ: استَشعِرُوا الخَشيَةَ، وَتَجَلبَبُوا السَّكِينَةَ، وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ،فَإِنَّهُ اءَنبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الهَامِ
وَاءَكمِلُوا اللا مَةَ، وَقَلقِلُوا السُّيُوفَ فِى اءَغمَادِهَا قَبلَ سَلِّهَا
وَالحَظُوا الخَزرَ، وَاطعُنُوا الشَّزرَ، وَنَافِحُوا بِالظُّبَا، وَصِلُوا السُّيُوفَ بِالخُطَا،
وَاعلَمُوا اءَنَّكُم بِعَينِ اللّهِ، وَمَعَ ابنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ.
فَعَاوِدُوا الكَرَّ، وَاستَحيُوا مِنَ الفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِى الاعْقَابِ، وَنَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ.
وَطِيبُوا عَن اءَنفُسِكُم نَفسا، وَامشُوا إِلَى المَوتِ مَشيا سُجُحا،
وَعَلَيكُم بِه- ذَا السَّوَادِ الاعْظَمِ، وَالرِّوَاقِ المُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، فَإِنَّالشَّيْطَانَ كَامِنٌ فى كِسْرِهِ، وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَدا، وَاءَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجلا.
فَصَمدا صَمدا! حَتَّى يَنجَلِيَ لَكُم عَمُودُ الحَقِّ ((وَاءَنتُمُ الاعْلَوْنَ، وَاللّهُ مَعَكُمْ، وَلَنْ يَتِرَكُمْاءَعْمَالَكُمْ)).(189)
(اى گروه مسلمانان ، لباس زيرين را ترس خدا، و لباس رويين را آرامش و خونسردىقرار دهيد، دندان ها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما برابر ضربات شمشير دشمنبيشتر گردد، زرِه نبرد را كامل كنيد، پيش از آن كه شمشير را از غلاف بيرون كشيد چندبار تكان دهيد، با گوشه چشم به دشمن بنگريد و ضربت را از چپ و راست فرودآوريد، و با تيزى شمشير بزنيد، و با گام برداشتن به پيش ، شمشير را به دشمنبرسانيد، و بدانيد كه در پيش روى خدا و پسر عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله قرارداريد.
پى در پى حمله كنيد و از فرار شرم داريد، زيرا فرار در جنگ ، لكّه ننگى براى نسلهاىآينده و مايه آتش روز قيامت است ، از شهادت خرسند باشيد و به آسانى از آناستقبال كنيد.
به آن گروه فراوان اطراف خيمه پر زرق و برق و طناب در هم افكنده (فرماندهىمعاويه ) به سختى حمله كنيد، و به قلب آنها هجوم بريد كه شيطان در كنار آن پنهانشده ، دستى براى حمله در پيش ، و پايى براى فرار آماده دارد.مقاومت كنيد تا ستون حقبر شما آشكار گردد (( شما برتريد، خدا با شماست ، و از پاداش اعمالتان نمىكاهد.)).)

4 - تقويت روحيّه سربازان براى دفاع
امام عليه السلام در جنگ جمل براى آنكه فرزندش ، محمّد حنفيّه در برابر تهاجمات دشمنبه خوبى دفاع كند، و سرفراز از ميدان نبرد باز گردد، فرمود:
تزُولُ الجِبَالُ وَلا تَزُل ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ. اءَعِرِ اللّهَ جُمجُمَتَكَ.
تد فى الا رضِ قَدَمَكَ. ارمِ بِبَصَرِكَ اءَقصَى القَومِ، وَ غُضَّ بَصَركَ، واعلم اءَنَّ النَّصرَمِن عِندِ اللّهِ سُبحَانَهُ.
(اگر كوه ها متزلزل شوند تو تكان مخور! دندانهايت را بهم بفشار! جمجمه خويش را بهخدا عاريت ده !
قدم هايت را بر زمين ميخكوب كن ! هميشه نگاهت به پايان لشكر دشمن باشد كه تا آنجاپيشروى كنى كاملا ((مراقب آنها باش )) و از آنچه باعث ترس مى شود چشم بپوش ؛ وبدان نصرت و پيروزى از جانب خداى سبحان است)(190)

5 - نكوهش از سستى مرزبانان
كسانى كه اهل ايمان و تقوا و دعا بوده امّا داراى اخلاق نظامى نبودند، و در برابر دشمنسُستى نشان مى دادند، عقب نشينى مى كردند و مورد نكوهش حضرت اميرالمؤ منين عليهالسلام قرار مى گرفتند.
و آنها كه تنها روح نظامى گرى داشته ، و اهل تقوا نبودند نيز طرد مى شدند كه مطالعهنامه امام على عليه السلام به كميل بن زيادقابل توجّه است .
(از نامه هاى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به((كميل بن زياد نخعى )) فرماندار ((هيت )) از شهرهاى مرزى عراق ).
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ تَضيِيعَ المَرء مَا وُلِّىَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِىَ، لَعَجزٌ حَاضِرٌ، وََاءىٌ مُتَبَّرٌ.وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الغَارَةَ عَلَى اءَهلِ قِرقِيسِيَا، وَ تعطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتى وَلَّينَاك لَيسَ بِهَا مَنيَمنعُهَا، وَلا يَرُدُّ الجَيشَ عَنهَا لَرَاءىٌ شَعَاعٌ. فَقَد صِرتَ جِسرا لِمَن اءَرادَ الغَارَةَ مِن اءَعدَائِكَعَلى اءَولِيائِكَ، غَيرَ شَدِيدِ المَنكِبِ، وَلا مَهِيبِ الجَانِبِ،.
((امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده ، و اصراربر انجام آنچهدر وظيفه او نيست ، يك ناتوانى روشن و نظريهباطل وهلاك كننده است ؛ توبه اهل ((قرقيسا)) حمله كرده اى ولى مرزهائى راكه حفظش برعهده تو گذارده ايم بى دفاع رها ساخته اى اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است . تودر حقيقت پلى شده اى براى دشمنانى كه مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نهبازوى توانائى دارى ، نه هيبت و ترسى دردل دشمن ايجاد مى كنى !...))(191)

يعنى بايد در كنار نماز و روزه و دعا و ياد خدا و تحقّق ارزش هاى اخلاقى بايد ازمديريّت و سياست و دشمن شناسى و اخلاق نظامى در حد اعلائى برخوردار بود تا بتوانانواع تهاجمات دشمن را دفع كرد.
گرچه امام على عليه السلام دريك سخنرانى معنوى به معرّفى انسانكامل مى پردازد كه :
فَمِن عَلامَةِ اءَحَدِهِم اءَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِى دِين ، وَحَزما فِى لِينً، وَ ايمَانا فِى يَقِين ، وَحِرصا فِى عِلم ، وَ عِلما فِى حِلم ، وَقَصدا فى غِنى ، وَ خُشُوعا فِى عِبَادَةٍ، وَ تَجَمُّلافِى فَاقَة ، وَ صَبرا فى شِدَّةٍ، وَ طَلَبا فِى حَلالِ، وَ نشَاطا فِى هُدى ، وَ تَحَرُّجا عَن طَمَعٍ.
يَعمَلُ الا عمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل .
يُمسِى وَ هَمُّهُ الشُّكرُ، وَ يُصبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكرُ. يَبِيتُ حَذِرا وَ يُصبِحُ فَرِحا؛
حَذِرا لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الغَفلَةِ، وَ فَرِحا بِمَا اءَصَابَ مِنَ الفَضلِ وَالرَّحمَةِ(192)
(از نشانه هاى آنان اين است :
در دين نيرومند، نرم خو و دورانديش ، با ايمانى مملو از يقين ، حريص در كسب دانش ، وداراى علم تواءم با حلم ، ميانه رو در حال غنا، درعبادت خاشع ، در عين تهيدستى آراسته ،در شدائد بردبار، طالب حلال ، در راه هدايت با نشاط، از طمع دور،اعمال نيك را انجام مى دهد اما باز هم ترسان است ،
روز را شام ميسازد و همش سپاسگزارى است ، شب را به روز مى آورد و تمام فكرش ياد خدااست ، مى خوابد، امّا ترسان است و برمى خيزد شادمان است ترس او از غفلت و شادمانى اوبه خاطر فضل و رحمتى است كه به او رسيده )

پس حلّ تضادها با رشد و تكامل جوانب گوناگون روح آدمى ميسّر است و مشكلات اجرائى ،اخلاق عمومى و نظامى نيز به سادگى بر طرف مى گردد.
6 - انتخاب فرماندهان لايق
يكى از مهمترين وظائف رهبرى و فرماندهى كل در آستانه جنگ ، انتخاب فرماندهان لايق وكار آزموده براى مناطق جنگى ، استانهاى درگير شونده ، و لشگرهاىعمل كننده است كه حضرت على عليه السلام ايناصل را با ظرافت و دقّت دنبال مى كند.
الف - انتخاب فرماندهان لايق براى استان هاى درگير شونده
استان مصر، يكى از پُر جمعيّت ترين مناطق كشور اسلامى آن روزگاران بود، كه :
آموزش مردم و سربازان ،
بسيج نيروهاى مردمى ،
آماده سازى مردم براى جنگ ،
دشمن شناسى ،
به فرماندهى كار آزموده و لايق و متعهّد نياز داشت ، هر فرماندهى نمى توانست آن ديارپر جمعيّت و پر آشوب را اداره كند، سامان دهد، و همه را براى جنگ و جهاد آگاهى لازم دادهبسيج نمايد.
از اين رو حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مالك اشتر را براى فرماندهى مردم مصر برمى گزيند، و فرمانده قبلى ، محمد بن ابى بكر راعزل و به مقرّ فرماندهى فرا مى خواند.
آنگاه نامه و دستورالعملى جاودانه ، براى مالك اشتر صادر مى كند كه راه و رسم كشوردارى و جنگ و جهاد و صلح و بازسازى را متذكّر مى شود،
و نامه ديگرى به مردم مصر مى نويسد و در آن لياقت ها، و ويژگى هاى يك فرمانده لايق، را متذكّر مى گردد، تا مردم با صفات فرماندهان ارتش توحيدى آشنا گردند، و قدر ومنزلت آنها را درك كرده ، اطاعت كنند.
در نامه اى به مردم مصر، پس از نصب مالك اشتر نوشت :
مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيٍّ اءَمِيرِ المُؤ مِنِينَ، إِلَى القَومِ الَّذِينَ غَضِبُوا للّهِ حِينَ عُصِيَ فِياءَرضِهِ، وَذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الجَورُ سُرَادِقَهُ عَلَى البَرِّ وَالفَاجِرِ، وَالمُقِيمِ وَالظَّاعِنِ،فَلاَ مَعرُوفٌ يُستَرَاحُ إِلَيهِ ؛ وَلاَ مُنكَرٌ يُتَنَاهَى عَنهُ.
اءَمَّا بَعدُ، فَقَد بَعَثتُ إِلَيكُم عَبدا مِن عِبَادِ اللّهِ، لاَ يَنَامُ اءَيَّامَ الخَوفِ، وَلاَ يَنكُلُ عَنِالاعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، اءَشَدَّ عَلَى الفُجَّارِ مِن حَرِيقِ النَّارِ، وَهُوَ مَالِكُ بنُ الحَارِثِ اءَخُومَذحِجٍ، فَاسمَعُوا لَهُ وَاءَطِيعُوا اءَمرَهُ فِيَما طَابَقَ الحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيُوفِ اللّهِ، لاَكَلِيلُ الظُّبَةِ، وَلاَ نَابِى الضَّرِيبَةِ:
فَإِن اءَمَرَكُم اءَن تَنفِرُوا فَانفِرُوا، وَإِن اءَمَرَكُم اءَن تُقِيمُوا فَاءَقِيمُوا، فَإِنَّهُ لاَ يُقدِمُ وَلاَيُحجِمُ، وَلاَ يُؤَخِّرُ وَلاَ يُقَدِّمُ إِلا عَن اءَمرِى ؛
وَقَد آثَرتُكُم بِهِ عَلَى نَفسِى لِنَصِيحَتِهِ لَكُم ، وَشِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُم .
(از بنده خدا على اميرمؤ منان ، به مردمى كه براى خدا خشمناك شدند، براى اينكه برروى زمين معصيت او مى شد؛ حق او از بين رفته بود؛
در آن هنگام كه جور و ستم خيمه و سرا پرده خود را بر نيك و بد، بر كسانى كه حاضرو مسافر بودند، بر سر همگان افراشته بود، در آن هنگام كه نه معروف و نيكى وجودداشت كه انسان در كنار آن احساس آرامش كند، و نه از منكر و زشتى اجتناب مى شد.
اما بعد! يكى از بندگان خداوند را به سوى شما فرستادم كه به هنگام خوف و جنگخواب بچشم راه نمى دهد؛ در ساعت ترس و وحشت ؛ از دشمن هراس نخواهد داشت ، و نسبت بهبدكاران از شعله آتش سوزنده تر است ، او ((مالك بن حارث )) از قبيله (مذحج ) است ،سخنش را بشنويد و فرمانش را در آنجا كه مطابق حق است اطاعت كنيد، چرا كه او شمشيرىاست از شمشيرهاى خدا كه نه تيزيش بكندى ميگرايد، و نه ضربتش بى اثر مى گردد،اگر او فرمان بسيج و حركت داد حركت كنيد، و اگر دستور توقّف داد توقف نمائيد، كه اوهيچ اقدام ، هجوم ، عقب نشينى و پيشروى جز بفرمان من نمى كنيد، من شما را بر خودم مقدّمداشتم كه او را به فرمانداريتان فرستادم ؛ او نسبت بشما ناصح و خيرخواه است و نسبتبه دشمنتان سختگير!)(193)

ب - انتخاب فرمانده براى لشگر پيش رونده
((مقدّمة الجِيش )) ((خط شكن ))
در آستانه جنگ يكى از تاكتيك هاى ضرورى و مهم ، انتخاب گروهى از سربازان درگردانها يا لشگرها، با فرماندهى لايق ، به عنوان لشگر پيش رونده ، و فرستادن آنهادر نقاط حسّاس و استراتژيكى مرزهاى كشور اسلامى است ، مقدّمة الجيش يا لشگر پيشرونده ، بايد از مرزها دفاع كند.
جلوى پيشروى دشمن را بگيرد،
و مانع ورود دشمن به خاك وطن شود
تا ديگر نيروهاى عمل كننده فرا رسند و وارد جنگ شوند.
امام على عليه السلام معقل بن قيس را با سه هزار سرباز به طرف معاويه به سوىمرزهاى شام فرستاد.
و نامه اى را براى او نوشت :
اِتَّق اِاللّهَ الَّذى لابُدَّ مِن لِقائِهِ، وَ لا مُنتَهيى لَكَ دُونَهُ، وَ لا تُقاتِلَنَّ اِلاّ مَنقاتَلَكَ.(194)
(از خدا پروا كن كه ناچارى به ملاقات او بروى ، و سرانجامى جزحضور يافتن درپيشگاهش ندارى ، با كسى جز آنكه با تو مى جنگدپيكار مكن .)

يعنى يك فرمانده لايق ، در لشگر پيش رونده بايد شهادت طلب باشد، به اميد ملاقاتپروردگار، انواع خطرها را به جان بخرد، و آخرت گرائى و ياد معاد، زواياى وجود اورا پُر نمايد، و از هرگونه جنگ و خونريزى بدوندليل پرهيز كند و آغازگر جنگ نباشد.
ج - انتخاب فرماندهان لايق براى لشگرهاىعمل كننده
انتخاب فرماندهان لايق براى لشگريان عمل كننده يك ضرورت است ،
امّا حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با توجّه به اينگونه ضرورت ها، بيشتر بهويژگى هاى اخلاقى فرماندهان نظر مى دوزد و به مالك اشتر فرمان مى دهد كه :
قَوَلّ مِن جُنودِكَ اَنصَحَهُم فى نَفسِكَ للّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لا مامِكَ، وَ اءنقاهُم جَيمَا وَاءَفضَلَهُم حِلما مِمَّن يُبطِى عَنِ الغَضبِ وَ يَستَريحُ اِلى العُذرِ وَ يَراءَفُ بِالضُّعَفاء، وَيَنبوُ على الاَقوِياء، وَ مِمَّن لا يُثيرُهُ العُنفُ، وَ لا يَقعُدُ بِهِ الضَّعفُ
(فرمانده سپاه را از كسانى برگزين كه در پيش تو نسبت به خدا و پيامبر و امام تو، ازهمه خيرخواه تر باشد، از همه دل پاكتر و عاقل تر و بردبار باشد.
فرمانده سپاه از كسانى باشد كه دير خشمناك شود، و عذر پذيرتر از ديگران باشد،نسبت به ضعيفان مهربان ، و در برابر زورمداران قوى باشد، كسى كه مشكلات او رانمى لغزاند، و ضعف و سستى همراهان او را به زانو درنياورد.)(195)

د - انتخاب فرمانده كل
در جنگ يكى ديگر از ضرورت ها، پس از انتخاب فرماندهان نظامى براى لشگرها، و تيپها، انتخاب فرمانده كلّ جنگ است كه بر روند نيروهاى نظامى و كار و تلاش فرماندهاننيروهاى مسلّح نظارت كند، همه نيروها را متّحد سازد،
عمليّات گوناگون و گسترده را هماهنگ كند
و بر كلّ حركات نظامى عمل كننده نگهبان باشد،
و ضعف ها و كاستى هاى موجود سربازان يا فرماندهان را برطرف سازد.
امام على عليه السلام به فرماندهان جنگ نوشت :
وَقَد اءَمَّرتُ عَلَيكُمَا وَعَلَى مَن فِى حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بنَ الحَارِثِ الاشْتَرَ، فَاسْمَعَا لَهُوَاءَطِيعَا، وَاجْعَلاهُ دِرْعا وَمِجَنّا، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهنُهُ وَلاَ سَقطَتُهُ وَلاَ بُطؤُهُ عَمَّا الاسْرَاعُإِلَيْهِ اءَحْزَمُ، وَلا إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ اءَمْثَلُ.
(((مالك اشتر)) را بر شما و بر آنان كه زير فرمان شما هستند امير ساختم !
گوش به فرمانش دهيد و مطيع او باشيد! او را زره و سپر خويش قرار دهيد، چه اينكه اوكسى است كه احتمال نمى دهم سستى بخرج دهد، و لغزش پيدا كند، و نيز از اين بيمناكنيستيم كه كُندى كند در جائى كه سرعت لازم است ، و يا سرعت بخرج دهد در موردى كهكُندى سزاوارتر است ).(196)

يكى از ويژگى هاى مهمّ انتخاب هاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آن است كه همراهبا نصب و انتخاب فرماندهان يا فرمانده كلّ، اوصاف و ارزش هاى اخلاقى آنها را دقيقامطرح كرد تا هم نشان دهد كه گزينشى حساب شده است و هم ديگر فرماندهان تحت امرفرماندهى كلّ را آگاهى لازم بخشد، كه توجيه گردند و آگاهانه اطاعت كنند.
7 - عزلفرماندهان
الف - تشريح علل عزل فرمانده
وقتى كشور اسلامى در آستانه تحوّلات مهم سياسى ، نظامى قرار دارد، و تهاجم دشمنقطعى است ،
برخى از افراد در چنين شرائطى ناتوانند، و قادر به انجام ماءموريّت هاى مهم و حسّاسنخواهند بود، گرچه در دوران صلح مفيد بودند، و آدم هاى خوب و مذهبى و درستى باشند.
بايد مصالح عامّه مسلمين ، و حفظ حدود و ثغور كشور اسلامى را در نظر داشت .
پس :
عزل و نصب هاى حساب شده يك ضرورت است .
امام على عليه السلام كميل بن زياد نخعى را به فرماندهى يكى از شهرهاى مرزى عراق((هيت )) مى فرستد،
او در عمل سُستى نشان مى دهد، كه امام او را عزل و ديگرى را نصب مى فرمايد.
و عللعزل او را در نامه اى متذكّر مى شود كه :
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ تَضيِيعَ المَرء مَا وُلِّىَ، وَتَكَلُّفَهُ مَا كُفِىَ، لَعَجزٌ حَاضِرٌ، وََاءىٌ مُتَبَّرٌ.
وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الغَارَةَ عَلَى اءَهلِ قِرقِيسِيَا، وَ تعطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتى وَلَّينَاك لَيسَ بِهَا مَنيَمنعُهَا، وَلا يَرُدُّ الجَيشَ عَنهَا لَرَاءىٌ شَعَاعٌ.
فَقَد صِرتَ جِسرا لِمَن اءَرادَ الغَارَةَ مِن اءَعدَائِكَ عَلى اءَولِيائِكَ، غَيرَ شَدِيدِ المَنكِبِ، وَلامَهِيبِ الجَانِبِ.(197)
(امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده ، و اصرار بر انجام آنچهدر وظيفه او نيست ، يك ناتوانى روشن و نظريهباطل و هللاك كننده است ؛
توبه اهل ((قرقيسا)) حمله كرده اى ولى مرزهائى را كه حفظش بر عهده تو گذارده ايمبى دفاع رها ساخته اى ، اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است ، تو در حقيقت پلى شدهاى براى دشمنانى كه مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نه بازوى توانائىدارى ، نه هيبت و ترسى در دل دشمن ايجاد مى كنى ! نه مرزى را حفظ مى كنى و نه شوكتدشمنى را در هم مى شكنى ؛
نه اهل شهر و ديارت را كفايت مى كنى و از آنان به خوبى دفاع مى نمائى ، و نه امير وپيشوايت را از دخالت در آنجا بى نياز مى سازى !)

در اين نامه ، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام همكميل بن زياد را عزل و هم علل بر كنارى او را مشروحا بيان داشته اند تا عدّه اى جو سازىنكنند، و در آستانه جنگ به شايعات دامن نزنند.
ب - عزل و دلجوئى از فرماندهان معزول
توجّه به روش عزل و نصب فرماندهان ، از ديدگاه امام على عليه السلام بسيار ارزشمنداست ، زيرا آن اَبَرمَرد تاريخ دقيقا به روانشناسى افراد، و روانشناسى اجتماعى درعزل و نصب ها توجّه داشت كه :
نصب افراد مسئله ساز نباشد.
و عزل فرمانده يا فرماندهان ، باعث تحوّلات ناخواسته نگردد، و شخصيّت يك فرماندهمعزول حفظ شود.

و جامعه و افراد تحت امر بدانند كه :
((هر كسى را بهر كارى ساختند،
نه فرمانده منصوب بايد دچار غرور گردد، و نه فرماندهمعزول بايد درهم شكسته شود، و به آبرو و حيثيّت او لطمه وارد شود.))
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در گذشته ، عمر بن اءبى سلمه مخزومى را فرماندهنيروهاى بحرين قرار داد.
پس از مدّتى او را عزل و نُعمان بن عجلان زرقى را به جاى او فرستاد.
امّا توسّط نامه اى با دلجوئى حساب شده ، وجود او را پر از مهر و محبّت فرمود، و ازكار و گذشته اش تعريف كرد كه سرخورده نگردد.
در نامه عمر بن اءبى سلمه نوشت :
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنِّى قَد وَلَّيتُ نُعمَانَ بنَ عَجلاَنَ الزُّرَقِيَّ عَلَى البَحرَينِ، وَنَزَعتُ يَدَكَ بِلاَ ذَمٍّلَكَ، وَلاَ تَثرِيبٍ عَلَيكَ ؛
فَلَقَد اءَحسَنتَ الوِلاَيَةَ، وَاءَدَّيتَ الامَانَةَ، فَاءَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ، وَلا مَلُومٍ، وَلا مُتَّهَمٍ، وَلامَاءْثُومٍ، فَلَقَدْ اءَرَدْتُ الْمَسِيرَ إِلَى ظَلَمَةِ اءَهلِ الشَّامِ، وَاءَحبَبتُ اءَن تَشهَدَ مَعِى ، فَإِنَّكَ مِمَّناءَستَظهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ العَدُوِّ، وَإِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ، إِن شَاءَ اللّهُ.
(امّا بعد! من ((نعمان ابن عجلان زرقى )) را فرماندار ((بحرين )) قرار دادم ؛ و اختيار تورا از فرماندارى آنجا برگرفتم ؛
بدون اينكه اين كار براى تو مذمّت و يا ملامت در برداشته باشد، چرا كه تو زمامدارى رابه نيكى انجام دادى و حق امانت را اداء نمودى ، بنابراين به سوى ما حركت كن بى آنكهمورد سوء ظنّ يا ملامت ؛
يا متّهم و يا گناهكار باشى ! زيرا من تصميم گرفته ام به سوى ستمگراناهل شام حركت كنم ، و دوست دارم تو با من باشى ، چرا كه تو از كسانى هستى كه من درجهاد با دشمن و برپا داشتن ستونهاى دين از آنها استعانت مى جويم انشاءاللّه).(198)

امام نسبت به كشور پهناور مصر صلاح ديدند كه محمد بن ابى بكر راعزل و مالك اشتر را به جاى او نصب فرمايند،
اين انتخاب در آن شرائط حسّاس بر محمد بن ابى بكر گران آمد، و ناراحت شد،
امام على عليه السلام طىّ نامه اى از او دلجوئى كرد و نوشت :
اءَمَّا بَعدُ، فَقَد بَلَغَنِى مَوجِدَتُكَ مِن تَسرِيحِ الاشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ، وَإِنِّى لَمْ اءَفْعَلْ ذلِكَاسْتِنْبَاءً لَكَ فِى الْجَهْدِ، وَلا ازْدِيَادا لَكَ فِى الجِدِّ ؛ وَلَو نَزَعتُ مَا تَحتَ يَدِكَ مِن سُلطَانِكَ،لَوَلَّيتُكَ مَا هُوَ اءَيسَرُ عَلَيكَ مَؤُونَةً، وَاءَعجَبُ إِلَيكَ وِلاَيَةً.
إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِى كُنتُ وَلَّيتُهُ اءَمرَ مِصرَ كَانَ رَجُلا لَنَا نَاصِحا، وَعَلَى عَدُوِّنَا شَدِيدا نَاقِما،فَرَحِمَهُ اللّهُ ! فَلَقَدِ استَكمَلَ اءَيَّامَهُ
(امّا بعد از ستايش خداوند! به من خبر رسيده كه از فرستادن ((اشتر)) به سوىفرمانداريت ناراحت شده اى ، ولى اين كار را من نه به اين جهت انجام دادم كه تودر تلاشو كوششت كندى ورزيده اى ، و يا براى اين باشد كه جدّيت بيشترى بخرج دهى ، اگرآنچه در اختيارت قرار دارد از تو گرفتم تو راوالى جائى قرار دادم كه هزينه آن برتو آسانتر و حكومت آن برايت ؛ جالب تر است .
آن مردى كه من او را فرماندار ((مصر)) كرده بودم ، مردى بود كه نسبت بما ناصح وخيرخواه ، و نسبت به دشمنانمان سختگير و درهم كوبنده بود خداى او را رحمت كند كه ايامزندگى خود را كامل كرد، عمر را به پايان برد)(199)

ج - يادآورى فرماندهان معزول
نه تنها پس از عزل يا همراه با فرمان عزل ، دلجوئى و قدردانى مطرح بود بلكه پساز شهادت فرماندهان معزول ، همواره از خدمات آنها سخن مى گفت و خوبى ها و تلاش آنهارا متذكّر مى شد.
زيرا عزل و جايگزينى فرماندهان نبايد دليل بر بى لياقتى و بى ارزشى افرادباشد.
هر كسى با توانائيهائى كه دارد،
با صفات و شرائطى كه بر او حاكم است ،
براى نوعى كار و تلاش مفيد است ، كه در ديگر كارها، و پُست ها، ناتوان است ،
اگر كار و تلاش را وظيفه الهى بدانيم ، و انسان ها رامسئول ، و به مسئوليّت الهى مشاغل معتقد باشيم ، هرگز درعزل و نصب ها دچار سرگردانى و انحراف نمى شويم .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پس از شهادت محمد بن ابى بكر نيز از خدمات اوياد مى كرد، و تلاش هاى او را مى ستود،
در نامه اى به عبداللّه بن عبّاس نوشت :
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ مِصرِ قَدِ افتُتِحَت ، وَمُحَمَّدُ بنُ اءَبِى بَكرٍ رَحِمَهُ اللّهُ قَدِ استُشهِدَ، فَعِندَاللّهِ نَحتَسِبُهُ وَلَدا نَاصِحا، وَعَامِلا كَادِحا، وَسَيفا قَاطِعا، وَرُكنا دَافِعا.
وَقَد كُنتُ حَثَثتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ، وَاءَمَرتُهُم بِغِيَاثِهِ قَبلَ الوَقعَةِ، وَدَعَوتُهُم سِرّاوَجَهرا، وَعَودا وَبَدءً، فَمِنهُم الاَّْتِى كَارِها، وَمِنهُمُ المُعتَلُّ كَاذِبا، وَمِنهُمُ القَاعِدُ خَاذِلا.
اءَساءَلُ اللّهَ تَعَالَى اءَن يَجعَلَ لِى مِنهُم فَرَجاعَاجِلا.(200)
(امّا بعد از ستايش خداوند! ((مصر)) به دست دشمن گشوده شده ، و ((محمد بن ابى بكر))،كه خدا رحمتش كند بشهادت رسيده .
اين مصيبت را بحساب خداوند مى گذاريم و اجر آن را از خدا مساءلت داريم :
(مصيبت فرزندى ناصح ، و كارگزارى تلاشگر و كوشا، شمشيرى برنده و قاطع ، وستونى بازدارنده ، من مردم را به ملحق شدن باو و همكاريش تشويق و تحريص كردم وبآنها فرمان دادم كه پيش از وقوع واقعه بفريادش برسند.
من آنها را آشكارا و پنهانى ، از آغاز تا انجام در حركت به سوى او دعوت كردم ، عدّه اىهماهنگى خود را با اكراه اعلام ، و گروهى بطور دروغين خود را به بيمارى زدند؛
و گروه سوم افرادى بودند كه براى تنها ماندن ((سپاه حق )) دست از ياريش كشيدند.
از خداوند تقاضا مى كنم كه براى نجات من از ميان اينگونه افراد فَرَجىعاجل قرار دهد)(201)

8 - ضرورت مانورهاى نظامى
براى حفظ آمادگى رزمى بايد بگونه اى حساب شده ، دست به مانورهاى نظامى زد؛
در مانورهاى نظامى
و جنگ با دشمن فرضى
و پياده روى هاى طاقت فرساى نظامى
هم نيروهاى نظامى با انواع تمرينات براى دفاع و نبرد آماده مى شوند،
و هم روش كاربُرد اسلحه ها را فرا مى گيرند.
در مانورهاى حساب شده نظامى ميزان قوّت و ضعف افراد، درجات ايمان و شهامت و جسارتمبارزان ، و نوع آمادگى و لياقت افراد، مشخّص مى گردد؛
و سستى و فراموشى از ميان مى رود؛
با برّرسى مباحث آموزش نظامى در نهج البلاغه با شگفتى فراوان مى نگريم كه :
هم آموزش نظامى مورد توجّه است ؛
و هم مانورهاى حساب شده تحقّق مى پذيرد.
و جالب آنكه تمام دستورالعمل هاى نظامى ، و احتياطهاى رزمى ، در مانورها، دقيقا رعايت مىگردد و فرامين وحى گونه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در حركت سپاه ، و تثبيتمواضع ، و حفظ نيروهاى خودى ، و ارزيابى دقيق دشمن بى مانند است .
امروزه در دانشكده هاى نظامى با تيزبينى هاى بايسته و تجربيّات گوناگون ، به اُفقبيكرانه نهج البلاغه دارند نزديك مى شوند.
امام على عليه السلام ضمن فرمان حركت سپاه خود به فرماندهىمعقل بن قيس ، كه بايد تا مرزهاى شام پيش روى كنند، دستور مى دهد:
اتَّقِ اللّهَ الَّذِى لاَ بُدَّ لَكَ مِن لِقَائِهِ، وَلاَ مُنتَهَى لَكَ دُونَهُ.
وَلاَ تُقَاتِلَنَّ إِلا مَن قَاتَلَكَ. وَسِرِ البَردَينِ، وَغَوِّر بِالنَّاسِ، وَرَقِّه فِى السَّيرِ، وَلاَتَسِراءَوَّلَ اللَّيلِ، فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَهُ سَكَنا، وَقَدَّرَهُ مُقَاما لاَ ظَعنا، فَاءَرِح فِيهِ بَدَنَكَ، وَرَوِّحظَهرَكَ.
فَإِذَا وَقَفتَ حِينَ يَنبَطِحُ السَّحَرُ، اءَو حِينَ يَنفَجِرُ الفَجرُ، فَسِر عَلَى بَرَكَةِ اللّهِ.
فَإِذَا لَقِيتَ العَدُوَّ فَقِف مِن اءَصحَابِكَ وَسَطا، وَلاَ تَدنُ مِنَ القَومِ ذُنُو مَن يُرِيدُ اءَن يُنشِبَالحَربَ، وَلاَ تَبَاعَد عَنهُم تَبَاعُدَ مَن يَهَابُ البَاءسَ، حَتَّى يَاءتِيَكَ اءَمرَى ، وَلاَ يَحمِلَنَّكُمشَنَآنُهُم عَلَى قِتَالِهِم ، قَبلَ دُعَائِهِم وَالاعْذَارِ إِلَيْهِمْ.
(از خدا بترس ، همان خدائى كه به ناچار بايد ملاقاتش كنى ، وسرانجامى جز حضور درپيشگاهش ندارى ؛
جز با كسى كه با تو بجنگد پيكار مكن .
صبح و عصر حركت كن و هنگام گرمى روز به لشكر استراحت ده ؛
در پيمودن راه آرامش به خرج ده .
در ابتداى شب كوچ مكن كه خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده و آن را براى اقامت و توقفتعيين كرده ، نه كوچ كردن و مسافرت .
بنابر اين شب هنگام بدنت را آرام كن و مركبها را نيز آسوده بگذار.
پس آنگاه كه توقف نمودى به هنگام سحر يا وقتى كه سپيده دميد، بايارى خدا حركت كن .
هرگاه دشمن را ملاقات كردى در ميان يارانت قرار گير.
نه آن قدر به دشمن نزديك شو كه خيال شود آتش جنگ را تو مى خواهى روشن كنى و نهآنقدر دور بايست كه گمان برده شود از نبرد مى ترسى .
(چنين باش ) تا فرمان من به تو برسد (امّا به هوش باش ) پيش از آنكه آنها را بهصلح و مسالمت و راه خدا دعوت كنى و راه عذرشان را درپيشگاه خداوند ببندى ؛ به خاطرعداوت خصوصى با آنها پيكار نكنى )).(202)

در اين دستور العمل ، براى يك مانور نظامى حساب شده ، تقوا و خدا ترسى ، خداگرائىو شهادت طلبى ، همراه با تاكتيك هاى رزمى مطرح است ،
و شيوه صحيح برخورد با دشمن ، و روش درست حركت سپاه با احتياطهاى فوق العادهآموزش داده مى شود، كه ؛
هم به سلامت و شادابى نيروهاى رزمى توجّه مى شود؛
و هم استراحت و تندرستى اسبان وارد شونده در پيكار فراموش نمى گردد.
نسبت به مانور نظامى توجّه به چند نكته ضرورى است ، مانند :
الف - به دست آوردن موقعيّت برتر
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در نامه اى در برخورد حساب شده با دشمن ، براىانتخاب مواضع برتر، و داشتن امتيازات فيزيكى در ميدان نبرد دستور صادر مى كند:
فَإِذَا نَزَلتُم بِعَدُوِّ اءَو نَزَلَ بِكُم ، فَليَكُن مُعَسكَرُكُم فِى قُبُلِ الاشْرَافِ، اءَوْ سِفَاحِالْجِبَالِ، اءَوْ اءَثْنَاءِ الانْهَارِ، كَيْمَا يَكَونَ لَكُمْ رِدءًا، وَدُونَكُم مَرَدًّا. وَلتَكُن مُقَاتَلَتُكُم مِنوَجهٍ وَاحِدٍ اءَوِ اجعَلُوا لَكَم رُقَبَإَ فِى صَيَاصِى الجِبَالِ، وَمَنَاكِبِ الهِضَابِ، لِئِلايَاءتِيَكُمُ العَدُوُّ مِن مَكَانِ مَخَافَةٍ اءَؤ اءَمنٍ.
وَاعلَمُوا اءَنَّ مُقَدِّمَةَ القَومِ عُيُونُهُم ، وَعُيُونَ المُقَدِّمَةِ طَلاَئِعُهُم .
وَإِيَّاكُم وَالتَفَرُّقَ: فَإِذَا نَزَلتُم فَاَنزِلُوا جَمِيعا، وَإِذَا ارتَحَلتُم فَاَرتَحِلُوا جَمِيعا، وَإِذَاغَشِيَكُمُ اللَّيلُ فَاَجعَلُوا الرَّمَاحَ كِفَّةً، وَلاَ تَذُوقُوا النَّومَ إِلا غِرَارا اءَومَضمَضَةً.(203)
(هرگاه به دشمن رسيديد و يا او به سراغ شما آمد، لشكرگاه خويش رادر پيش تپه ها ويا دامنه كوهها، و يا در كنار نهرها قرار دهيد كه اين وسيله حفاظت وايمنى شما است ، و ازپيش رو بهتر مى توانيد به دفاع پردازيد.
هميشه با دشمن از يك سو و يا دو سو (نه بيشتر) بجنگيد
مراقباتى در قلّه كوهها و روى تپهّها و بلنديها قرار دهيد! مبادا دشمن ازجائيكهمحل خطر و يا مورد اطمينان است ناگهان به شما حمله كند.
آگاه باشيد! مقدّمه لشكر چشم هاى لشكرند، و چشم هاى مقدّمه ، طلايه هادارن و پيشاهنگ هاهستند.
از تفرقه و پراكندگى سخت برحذر باشيد.
هر كجا فرود آمديد همه با هم فرود آئيد، و هرگاه كوچ كرديد همه كوچ كنيد و آنگاه كهشب پرده سياهش را بر شما افكند، نيزه داران بانيزه ها دائره اى اطراف لشكر به وجودآورند، و خود در ميان آنها استراحت كنيد خوابتان باليد بسيار سبك و كوتاه باشد، همچونشخصى كه آب را جرعه جرعه مى نوشد، يا مضمضمه مى كند!)

ب - پرهيز از آزار دادن غير نظاميان در مانورها
مانورهاى نظامى در ارتش هاى روزگاران گذشته با امروز فرق هاى فراوانى دارد.
همانگونه كه اسلحه هاى نظامى ، و ابزار و آلات جنگ تغيير كرده است .
در روزگاران امام على عليه السلام كه ابزار و ماشين آلات سنگين و ترابرى امروزىوجود نداشت مى بايست صد هزار نيروى رزمى :
* از راه هاى باريك دشت و بيابان يا وسط مزارع مردم عبور كنند.
* از كوره راههاى درون روستاها و شهرها بگذرند.
* از كنار چاه هاى آب محدود و انگشت شمار رد شوند و سيراب گردند.
* از امكانات دامى و غذائى محدود ساكنين مسير مانورها استفاده كنند.
* در كنار رودخانه ها كه مصرف عمومى داشت اطراق نمايند.
اگر احتياطهاى لازم رعايت نمى شد،
و اخلاق اسلامى وجود نمى داشت
چه بسا ضرر و زيان هاى فراوانى به مردم روستاها و شهرها وارد مى شد، و چاههاى آبو رودخانه ها و مزارع و باغات ميوه با خطر جدّى روبرو مى گشت
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام دقيقا به اينمسائل توجّه دارد و دستورات لازم را ارائه مى فرمايد و اين نامه را به فرمانداران خودمى نويسد:
مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيٍّ اءَمِيرِ المُؤ مِنِينَ إِلَى مَن مَرَّ بِهِ الجَيشُ مِن جُبَاةِ الخَرَاجِ وَعُمَّالِالبِلاَدِ.
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنِّى قَد سَيَّرتُ جُنُودا هِيَ مَارَّةٌ بِكُم إِن شَاءَ اللّهُ، وَقَد اءَوصَيتُهُم بِمَا يَجِبُلِلّهِ عَلَيهِم مِن كَفِّ الاذَى ، وَصَرْفِ الشَّذَى ، وَاءَنَا اءَبرَاءُ إِلَيكُم وَإِلَى ذِمَّتِكُم مِن مَعَرَّةِالجَيشِ، إِلا مِن جَوعَةِ المُضطَرِّ، لاَ يَجِدُ عَنهَا مَذهَبا إِلَى شِبَعِهِ. فَنَكِّلُوا مَن تَنَاوَلَ مِن هُمشَيئا ظُلما عَن ظُلمِهِم ، وَكُفُّوا اءَيدِيَ سُفَهَائِكُم عَن مُضَارَّتِهِم ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُم فِيَمااستَثنَينَاهُ مِنهُم .
وَاءَنَا بَينَ اءَظهُرِ الجَيشِ، فَارفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَكُم ، وَمَا عَرَاكُم مِمَّا يَغلِبُكُم مِن اءَمرِهِم ، وَمَا لاَتُطِيقُونَ دَفعَهُ إِلا بِاللّهِ وَبِي ، فَاءَنَا اءُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللّهِ، إِن شَاءَ اللّهُ.
(از بنده خدا! على اميرمؤ منان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهايى كهلشگريان از سرزمين آنان مى گذرند.
پس از ياد خدا و درود! همانا من سپاهيانى
فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت ، و آن چه خدا بر آنان واجب كرده بهايشان سفارش كردم ، و بر آزار نرساندن به ديگران ، و پرهيز از هرگونه شرارتىتاءكيد كرده ام ، و من نزد شما و پيمانى كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان بهمردم بيزارم ، مگر آن كه گرسنگى سربازى را ناچار گرداند، و براى رفع گرسنگىچاره اى جز آن نداشته باشد، پس كسى را كه دست به ستمكارى زند كيفر كنيد، و دستافراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان ، و زحمت دادن آنها جز در آن چهاستثناء كردم باز داريد.
من پشت سر سپاه در حركتم ، شكايت هاى خود را به من رسانيد، و در امورى كه لشگريانبر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد، به من مراجعهكنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. انشاءاللّه.)(204)