افول خورشيد نبوت و آغاز فتنه ها


پـنـجـشـنـبـه آخـر مـاه صـفـر از سـال يـازدهـم هـجـرت بـود كـه رسـول خـدا در حالى كه سر در دامن على مرتضى داشت ديده از جهان فروبست مولى عليه السّلام خود در اين باره مى فرمايند:
((پيامبر در حالى كه سرش بر سينه من بود جان سپرد و بر روى دست من جان از بدن او جـدا گـشـت و مـن بـراى تـبـرك دسـت بـر چـهـره ام كـشـيـدم آنـگـاه بـدن او را غسل دادم و فرشتگان مرا يارى مى كردند، گروهى از فرشتگان فرود آمده و گروهى بالا مى رفتند و همهمه آنان كه بر جسد پيامبر نماز مى خواندند مرتب به گوش مى رسيد))
در حـالى كـه عـلى عـليـه السـّلام و عـده اى از يـاران مـشـغـول غـسـل و كـفـن رسـول خـدا بـودنـد دو قـبـيـله اوس و خـزرج كـه سـالهـاى سـال بـا هـم رقـابت و جنگ و جدال داشتند و اسلام به خصومت آنان پايان داده بود و همگى بـه انـصـار مـعـروف بـودنـد در سـقـيـفـه بـنـى سـاعـده گـرد آمـدنـد تا براى خود اميرى بـرگـزيـنـنـد. خـزرجيها شخصيت برجسته اى مثل سعد بن عباده داشتند كه كانديداى امارت بـود و اوسـيـهـا از داشـتـن شخصيتى كه همسنگ او باشد محروم بودند و از طرفى بخاطر رقـابـت ديرينه نمى خواستند به او راى دهند و در پى فرصتى مى گشتند. عمر از ماجرا مـطـلع شـد و بـا آگـاه كردن ابوبكر از جريان هر دو بطرف سقيفه به راه افتادند و در بـيـن راه بـا ابـوعـبـيده جراح برخورد كردند و وى را نيز با خود همراه نمودند وقتى به آنـجـا رسـيـدنـد عـمـر بـا صـداى بـلنـد فـريـاد كـرد مـگـر نـشـنـيـده ايـد كـه رسول خدا فرمود:
خليفه من از قريش است .
قـبـيـله اوس كـه مـنتظر چنين فرصتى بودند گفتند آرى شنيده ايم سپس عمر و ابوبكر در حـالى كـه خـلافـت را بـه يـكـديـگر تعارف مى كردند وارد جمع انصار شدند و عمر دست ابوبكر را به عنوان بيعت فشرد و ابو عبيده و پس از آن مردان قبيله اوس نيز چنين كردند اما خزرجيها بدون بيعت و به عنوان اعتراض سقيفه را ترك نمودند.
پـس از مـاجـراى سـقـيفه ابو بكر و عمر و ابو عبيده به طرف مسجد روانه شدند و اوسيها نـيـز به دنبال آنان به راه افتادند و در بين راه نيز طرفداران ديگرى يافتند و بالاخره ابـوبـكـر بـه عـنـوان خـليـفـه رسـول خـدا بـر مـنـبـر شـد و مـهـاجـريـن در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و بدين ترتيب خلافت ابوبكر آغاز گرديد. اما عده اى از مهاجرين و شخصيتهاى برجسته اسلام و بنى هاشم همراه با على عليه السّلام به عنوان اعتراض ، در خانه زهرا متحصن شدند