ديباچه كتاب


الحمدلله الذى خلق الانسان ، علمه البيان ، المنان ذى الاحسان ، الذى هو (15) كل يوم فى شان ، فسبحان من لا يشغله شان عن شان (16). و صلواته و سلامه على محتد عوالم الامكان ، حقيقه حقايق الاعيان ، محمد المصطفى الهاشمى من آل عدنان ، و على آله و اهل بيته الطيبين (17)الطاهرين ، الذينهم خلاصه الامكان (18) و الاكوان ، و على صحبه الخصوصين من الله تعالى (19) بالرضوان ، الممتازين من البريه بصحبه حبيب الرحمن - صلى الله عليه و عليهم - ما استدام الدوام و استدار الزمان .
و بعد چنين گويد پيكر گفتار و صورت ديوار محمد بن محمود المقلب به دهدار - غفر الله تعالى لهما -: كه چون دهقان ازل تخم محبت اهل بيت رسول - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين - و شيعيان حقيقى ايشان كه اكابر صوفيه اند - قدست اسرارهم - در زمين فطرت و مزرعه جبلتم ريخته (20) و ساقى لم يزل ، شراب طهور موالات بتول - سلام الله عليهم اجمعين - را با شيره جانم آميخته و ايمان طاهر از لوث تعصبات بار آورده و كيفيت ممزوج به اعتدال صافى از تكلفات دماغ دين مرا كرم داشته ، پس ‍ هميشه در تتبع كلام تابع و متبوع از مكتوب و مسموع مى باشد. و در ادارك معانى الفاظ از آن دست ، كه به كفتين نقل و عقل ، و شاهين حكم شرع توان سنجيد مى كوشد و گاهى از تار و پود گرير و تقرير (21) پلاسى يافته ، بر تن دريافته اهل خويش مى پوشد، تا در يوزه دعائى از ابواب ارباب دل و اصحاب ديده نمايد. و از حمله توفيقات الهى و مواهب عينى كه شامل نقد وقت اين ناقص معيار هنر (22) آمد، شرف مطالعه خطبه البيان بود كه مستند احوال سر دفتران دواوين كمال است . و اين خطبه از جمله آن خطب است كه (23)در حين جذبات قدسيه و نفحات الهيه و غلبه نورالوهيت ، بر بقعه بشريت از جان عالم و عالم جان ، منظور علم و مشهود عيان ، صورت سر (24) وجود و منطبع مرات نمود، سر الانبياء و حقيقه الاوليا، مطلوب كل طالب ، امير المومنين على بن ابى طالب - على نبينا و عليه و على جميع الال و الاصحاب من الله الصلوة و السلام الى يوم الحساب - به عالم تلفظ در آمده ( 25)و شان ورودش آنستكه گاهى بر منبر از احوال سابق و لاحق و از كيفيات وجود اشياء، وقايع و ملاحم بيان مى فرمود و در آن اثناء سائلى به طريق امتحان سئوال مى كرده كه يا على اين بيان را از كجا مى نمائى . چنانچه در خطبه سلونى دعلب ( 26)(دعبل ) يمانى پرسيده كه ( 27) هل رايت ربك و در خطبه ملاحم ، سويدبن غفله نوفل هلالى 8 گفته كه تو اينها را حاضرى و دانسته مى گوئى يا مثل اين ، پس آن حضرت عبارت مشهوره مذكوره در خطبه اى كه انا سر الاسرار (28)، انا شجره الانوار و آنچه در اين خطبه است در جواب سويد فرموده و سر وقوع اين حال و حكمت در صدور اين مقال آنستكه عقل غير مشتق از عقال شطحيات ارباب حال را كه رشاشه اين نورند از جمله محال نشمرد و اهل كمال را سندى باشد والله اعلم .
پس چون اين معدوم الاهليه از مطالعه آن بقدر حوصله قابليت خود بهره ور شد خواست كه به موجب كريمه (المومنون اخوه )( 29) برادران ايمانى را اطلاعى بر تاويل آن كلام حقيقت نظام بوجهى از وجوه كه سهل الماخذ باشد حاصل آيد پس به زبان پارسى از فائده آن اعم بوده ( 30)التزام نمود كه تحرير بعضى از مدركات خويش نمايد تا به حس سماع و نيت انتفاغ طالبان حق را از اين تاويل فائده جزيل رسد و بعد از جزم عزم (31) و عقد نيت ناگاه صورت كمال معنى و معنى كمال صورت مجتمع استعداد نوعى هندسه عالم ( 32)جمعى مرهم اصحاب درد نوع منحصر در فرد المخوف به عواطف الرحمن خان ( 33) خانان - ايدالله تعالى بجوده و جنوده - بصورت مثال در بزم خيال نزول اجلال نمود و به زبان حال گره از رشته مقال گشود و چنين فرمود: كه آن گوهر يتيم را نسبت ما، در سلك تحرير بادى كشيد كه پاس ‍ (34)حقوق مقتضى آنستكه در فائده دعائى كه تو آنرا از مشفقان بر لوح توقع مى نگارى ما را شريك دارى كه از اين معنى ترا صورت نفعى خاص در آينه حصول اختصاص انطباع مى يابد، پس بر امتثال اشارت بطرع و رغبت اقدام نمود و اين ارقام را خلاصه الترجمان فى تاويل خطبه البيان نام نهاد - و منه الهدايه و الرشاد - نمايد را خصوصا بهره ور دارد بر اين قليل البضاعه ، عديم الاستطاعه ، پاسبان فيض و حفظ خويش بگمارد بمنه وجوده ، و پيش ‍ از شروع ، تمهيدى و مقدمه اى مذكور مى شود و بعد از انجام ، قصيده اى كه بشكرانه اين نعمت در مدح خطيب منبر سلونى و معتعرف حقائق شونى ، سياه قلزم (35) لا هوت ، سياح عالم جبروت ، صياد طيور ملكوت ، سلطان ملك ناسوت - عليه (36) سلام الله الحى الذى لا يموت - بنظم آورده ثبت مى گردد.
و به الحول و القوه و الحمدلله على انعامه و صلى الله على نبينا خلفائه .