پيشگفتار


بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولايه مولانا امير المومنين و اولادهم المعصومين
سپاس و ستايش بيكران معبودى را سزاست كه بخشنده و مهربان است . هم او كه منت نهاده ما (ره ) به دين مبين اسلام رهنمون شد.
درود و سلام بر بهترين فرستاده صالح او، خاتم الانبياء حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله با كه براى گستردن بساط عدل و داد برانگيخته شد و از براى در نغلتيدن انسانها در ورطه هلاكت و نيستى دو چراغ فروزان قرآن و عترت را بعد خود به وديعه نهاد و با نصب با تقواترين و نخستين گرويده به آيين احمدى ، شير ميدانها نبرد، سر قافله پرهيزگاران ، يگانه مقتداى سالكان و عارفان ، امام المتقين ، ريسمان و ثيق هدايت ، الگوى فضايل انسانى و اخلاقى ، ولى خدا، اميرمومنان على بن ابيطالب عليه السلام به جانشينى و ولايت ، دين را كمال بخشيد.
و درود و رحمت بيكران الهى بر اهل بيت پيامبر كه چراغ هدايت و كشتى نجات اين امتند و گوهر گرانبهاى ولايتشان درة التاج هر ملك مقرب و حرز بازوى هر پيغمبر مرسل گرديده ، و عروق شجره معرفت قدر و منزلتشان در رياض قلوب صافيه و حدائق صدور زاكيه ارباب عرفان و اصحاب ايقان دويده ، چه اگر وجود فايض الجود ايشان نبودى ، احدى از طفلان مواليد از آباء علوى و امهات سفلى نزادندى .
فصلوات الله عليهم اجمعين ابد الابدين و لعنة الله على اعدائهم دهر الداهرين .
آنچه پيش رو داريد خطبه اى است كه اميرمومنان على عليه السلام در آخرين روزهاى عمر پر بركت خود در شهر بصره - بنا بر قولى در شهر كوفه - براى مردم ايراد فرمودند كه به گفته برخى آخرين خطبه حضرتش ‍ مى باشد، كه به خطبه البيان مشهور است .
جمعى از بزرگان با اختلاف در عبارات ، اين خطبه را به تفصيل و اختصار در كتب خود نقل فرموده اند و برخى به واسطه بعضى از عبارات آن كه بر خلاف ساير خطب و كلمات صادره از آن امام همام است برداشت جعل و غلو كرده ، در مقام انكار صدور برآمده اند. غافل از اينكه بسيارى از عبارات آن گونه است كه بيان آن جز از زبان معجز كلام الله ناطق متصور نيست .
در كتاب شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم تاليف استاد سيد جلال الدين آشتيانى به اختصار - آمده :
كلماتى كه از حضرت امير (عليه السلام ) بطور تفصيل وارد شده است ، در سه خطبه است كه خطبه بيان خطبه تطنيجيه و خطبه افتخار باشد.
اين خطبه را مولانا حافظ رجب برسى (حلى ) انار الله برهانه در كتاب خود آورده است ، برخى از محدثين ، شيخ رجب را بواسطه نقل از اين خطبه رمى بغلو نموده اند. اشخاصى كه از مقام ولايت و نحوه احاطه وجود ولى ، بركائنات بى خبرند، اين قبيل از مطالب را غلوآميز مى دانند. در حالتى كه غلو امر ديگرى است . در عين اثبات اين شئون براى مقام ولايت ، بايد ولى را عبد مربوب دانست و از براى او استقلال وجودى قائل نبود، و همه كمالات او را از حق دانست .
ما فوق مراتبى كه در اين خطبه و امثال آن ذكر شده است ، در مطاوى شرح تبعا للاعلام و المحققين ، براى مقام ولايت ثابت كرده ايم و كسى كه ما را رمى بر غلو نمايد، ما او را تحميق مى كنيم : چه داند آنكه اشتر مى چراند.
اطلاع از كيفيت سريان ولايت على (عليه السلام )، در عوالم وجودى ، از غامض ترين مسائل عرفان و فن ربوبى است . كثيرى از روات عامه از پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) از اين قبيل مضامين در شان على (عليه السلام ) زياد روايت كرده اند. خطيب خوارزم و صاحب مناقب و بيهقى ، اين روايت را در شان على (عليه السلام ) زياد روايت كرده اند. خطيب خوارزم و صاحب مناقب و بيهقى ، اين روايت را در شان على (عليه السلام ) نقل كرده اند: يوم فتح خبير، حضرت رسول ، على را مخاطب قرار داده و فرمود:
يا على لو لا ان يقول فيك ظوائف من امتى ما قالت النصارى فى المسيح ، لقلت اليوم فيك مقالا لا تمر على ملا من المسلمين الا اخذوا من تراب رجلك و فضل طهورك يستشفون به ، لكن حسبك ان تكون منى و ترثنى وارثك . انت منى بمنزله هارون من موسى
(به مجلى ابن ابى جمهور احسانى ، چ 1329 ق ، ص 2 - 461).
قوله (عليه السلام ): ترثنى وارثك ، ترثنى اشاره به آن است كه خاتم الاولياء على بحسب باطن ولايت وارث مقام حال و مقام و علوم خاتم الانبياء است و بحسب باطن ولايت متعهدند و خاتم الانبياء باعتبار مرتبه نبوت از باطن ولايت متعددند و خاتم الانبياء باعتبار مرتبه نبوت از باطن خاتم الاوليا اخذ معارف مى نمايد لذا فرمود: ارثك . لذا خاتم الانبياء از باطن ولايت متاثر است و به اعتبار آنكه خاتم الاولياء وارث مقام خاتم انبياء است از حسنات او بشمار مى رود...
انكار اين روايات - نظير اين خطبه - باعتبار مضمون و مدلول ، انكار فضائل اهل بيت عصمت و طهارت و انكار مقامات معنوى آنها است . اعراض از همه اين روايات ، بعقيده نگارنده ظلم به اهل بيت عصمت عليه السلام است . اى كاش خدشه در سند برخى از اين روايات مى نمودند و مدلول آنرا انكار نمى نمودند...
در توقيع شريف از شيخ كبير ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد، دعاى هر روز ماه رجب المجرب : اللهم انى اسئلك به جميع معانى ما يدعو به ولاة امرك ، المامونون على سرك ، المستبشرون بامرك ، الواصفون لقدرتك ، المعلنون لعظمتك ، اسئلك بما نطق فيهم من مشيتك ، فجعلتهم معادن لكلماتك و اركانا لتوحيدك و آياتك ... لا فرق بينك و بينهم الا انهم عبادك ... فبهم ملات سمائك و ارضك حتى ظهران لا اله الا انت ... جمله (1)
: فبهم ملات سمائك ... دلالت صريح دارد بر اينكه ائمه اطهار بواسطه واجد بودن مقام وساطت در فيض جميع مراتب وجودى را واجدند، و معيت وجودى با جميع حقايق دارند و مراتب سماوات ارواح و اراضى اشباح ، مملو از ظهور وجودى و تجلى نورى ائمه عليه السلام است .
از حضرت صادق عليه السلام بنا به نقل كافى روايت شده است : نحن صنايع الله و الناس بعد صنايع لنا ... اوليا محمديين ، مثل على بن ابيطالب ، باعتبار فناء در احديت و عالم مفاتيح غيب مانند حقيقت محمديه تجلى در جميع مراتب وجود دارد. لذا از آنحضرت وارد شده است : انا عندى مفاتيح الغيب لا يعلمها بعد رسول الله الا انا، انا ذوالقرنين المذكور فى الصحف الاولى ، انا صاحب خاتم سليمان . چون حقيقت علوى ، كه با لذات اتحاد با حقيقت محمديه دارد و بحكم احاديث وارده از طرق عامه و خاصه ، بحسب اصل خلقت و تقدير يك نورند، متجلى در جميع مظاهرند از مظاهر سعدا و اشقيا. بعد از آنكه خود را متجلى در همه حقايق و مظهريت خود را نسبت به جميع اسماء حق معرفى مى نمايد، و بعد از ذكر اين قبيل از مقامات عرشى : انا حى لا اموت ، و انا ميت لم امت ، انا علم الله المخزون .
- اسم الله از تجليات حقيقت محمديه و علويه عليه السلام است -
انا العالم بما كان و مايكون ، انا صلوة المومنين ... انا صاحب النشر الاول و الاخر، انا صاحب المناقب ، انا صاحب الكواكب ، انا عذاب الله الواصب ، انا مهلك الجبابرة ... مقام خود را معرفى مى نمايد.
سر صدور اين كلمات از امام همام ، آنستكه چون انسان كامل ، مظهر جميع اسماء است ، هم با اسماء لطيفه و جماليه در حقايق تجلى مى نمايد، و هم با اسماء جلاليه .
پس ظهور آن حضرت بصورت اسماء جلاليه مبدء عذاب ، و مبدئيت او از براى هلاك جبابره ، حاكى از سعه ولايت اوست ، چون انبياء و اولياء غير محمديين ع ، متجلى در جميع مظاهر نيستند.
خلاصه كلام ، آنكه اگر حق در كسى بذات و صفات افعال خود تجلى نمايد، عبد خود را شهود مى نمايد، در حالتى كه جميع مراتب وجودى اعضاء و شعب و فروع وجود او هستند. اين عبد، مستهلك در عين توحيد مى شود و قدم بر فرق ملك و ملكوت مى گذارد. باعتبار واجديت اين مقام ، حضرت على مرتضى در خطبه اى كه در منبر كوفه ايراد فرموده اند، گفته اند: من نقطه باء بسم الله ام ، انا جنب الله الذى فرطتم فيه ، چون حق من را نشناختيد و با غواء اهل دنيا و اجلاف عرب ، كه حب رياست آنها را در خود غوطه ور نموده بود، و به تحريك منافقانى كه در نفوس آنها شعله هاى آتش حسد مشتعل شده بود، حق من را غصب نموديد. قلم اعلاى الهى منم ؛ چون واسطه در تسطير كلمات الهيه و لوح محفوظى كه در صحيفه وجود او همه حقايق الهى از رطب و يابس منقوش است منم . به مقتضاى روايات زيادى كتاب مبين كه : لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين ، وجود مقدس ‍ حضرت علوى است ، عرش الهى كه مقام علم ربوبى و حضرت واحديت است ، وجود حضرت امير عليه السلام است ؛ چون مقام واحديت از تجلى وجودى او ظاهر شده است ؛ و باعتبار آنكه مقام كرسى و سدرة المنتهى و جنت الماوى و سماوات سبع و مراتب عالم مثال و برزخ ، و ارض كه عالم اجسام باشد، از تجليات نير اعظم ، مقام ولايت ظهور پيدا نموده است ، و از رقايق وجودى اوست و هر رقيقه اى با اصل و حقيقت متحد است ، فرموده است كرسى و سماوات سبع و ارضون منم .
به همين معنى محمول است ، آنچه از حضرت سيد الساجدين زين العابدين عليه السلام وارد شده است : انا ابن مكه و منى و انا ابن زمزم و صفا... .
اهل عرفان گفته اند، كه ولى كامل بايد در جميع مراتب وجودى سير نمايد، و جميع حقايق را بعين شهود حقى مشاهده كند. اين سير ناشى از سير در اسماء و صفات حق است . سالك بعد از سير كامل در جميع اسماء حق از حق به خلق رجوع مى نمايد، و بعد از سير تام در خلق شروع به دعوت خلق بعين توحيد مى نمايد. سير ولى كامل از حق به خلق ، بتوسط حق در سفر سوم سلاك و اولياء است . بعد از اين سفر، نوبت به سفر رابع كه سير از خلق بخلق ، به حق است ، ميرسد و به مقام و مرتبه اليقين نائل مى شود و حقيقت معناى : هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن را شهود مى كند؛ و سر اين معنى را كه اوليت عين آخريت است ، و حق در عين ظهور، باطن و در عين بطون ، ظاهر است به مشاهده تام در مى يابد، و به نحوه سريان حق در اشياء و علم حق بشراشر وجود، كه ناشى از احاطه قيوميه اوست ، واقف مى گردد، و به واسطه سير كامل در اسماء جميع حقايقى كه داخل در دايره وجود مى گردد، علم تام حاصل مى نمايد. بعد از وصول علم تام به مراتب وجودى ، و وقوف بر استدعاى اعيان ثابته ، و استعدادات ماهيات و نحوه تجلى اسماء حق در اعيان ، به مقام كمال تام صلاحيت از براى ارشاد و دعوت مردم مى رسد و آن وقت است كه قطب عالم امكان و ولى كامل تام و تمام مى گردد.
اما بعد رساله حاضر نسخه اى است كه علامه بزرگوار، عارف وارسته ، خواجه محمد بن محمود بن محمد دهدار شيرازى (رضوان الله تعالى عليه ) به شرح اين خطبه پرداخته و ما به حول و قوه الهى و نظر خاص آن امام همام - و با همه مشكلاتى كه در اثناى كار با آن مواجه بوديم - بحمدالله و المنة توانستيم در حد وسع ناچيز خود اين نسخه را به زيور طبع آراسته گردانيم ، باشد كه مورد عنايت يگانه فرزند باقيمانده از ذريه اش ‍ حضرت صاحب العصر و الزمان مهدى موعود - عجل الله تعالى فرجه الشريف - قرار گيرد. در پايان از همه عزيزانى كه مشوق ما در چاپ اين نسخه بودند و بخصوص از فضلاى ارجمند آقايان محمد حسين اكبرى ساوى و استاد اويس وفسى كه در مراحل مختلف آماده شدن اين رساله ما را يارى دادند، صميمانه كمال تشكر را داشته و توفيق روز افزون آن عزيزان را در گسترش علوم و معارف اسلامى و ترويج سخنان اهل بيت عليه السلام خواستاريم .
و آخر دعوانا و الحمدلله رب العالمين