ضرورت ها



1 ـ تكامل جامعه و ارزش ها
تـكـامـل يـا سـقـوط مـلّت هـا بـه ارزشهاى اخلاقى ارتباط تنگاتنگ دارد، زيرا پيمودن راه كـمـال بـدون ارزشـهـاى اخـلاقـى مـمـكـن نيست ، و آينده سازى ، و پيدايش تحولاّت شگرف اجتماعى ، سياسى ، بى آنكه آينده سازان متحوّل گردند، و در يك بازسازى درونى دچار تحولاّت اخلاقى شوند، امكان نخواهد داشت .
راه صـلاح و فـلاح ، را بـدون چـراغ هـمـواره روشـن اخـلاق نـمـى شـود سـپـرى كرد و به مراحل نهائى تكامل دست يافت .
اگـر انـسـانـى يـا مـلّت هـايـى پـيـروز گـرديـدنـد، و بـه اوج قـلّه كـمـال رسـيـدنـد، جـان و جـهـان را دگـرگـون كـردنـد، و استقلال و آزادى خود را رنگ جاودانه زدند.
همه آن پيشرفت ها، پروازها، موفقيّت ها، در سايه ارزشهاى اخلاق بود.
بـا راسـتـگـوئى و ايـثـارگـرى ، بـا وفـادارى و احـتـرام متقابل ، با جهاد و پيكار، با صداقت و سلامت ، توانستند هم نظم اجتماعى را تحقّق بخشند و هم نظم سياسى در جامعه انسان استقرار يابد.
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
وَاعـلَمـُوا عـِبـَادَ اللّهِ اءَنَّ المـُتَّقـِيـنَ ذَهـَبـُوا بِعَاجِلِ الدُّنيَا وَآجِلِ الاَّْخِرَةِ، فَشَارَكُوا اءَهْلَ الدُّنـْيـَا فـِى دُنْيَاهُمْ، وَلَمْ يُشَارِكُوا اءَهْلَ الدُّنيَا فِى آخِرَتِهِم ؛ سَكَنُوا الدُّنيَا بِاءَفضَلِ مَا سـُكـِنـَت ، وَاءَكـَلُوهـَا بـِاءَفضَلِ مَا اءُكِلَت ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ المُترَفُونَ، وَاءَخَذُوا مِنهَا مَا اءَخَذَهُ الجَبَابِرَةُ المُتَكَبِّرُونَ.
ثُمَّ انقَلَبُوا عَنهَا بِالزَّادِ المُبَلِّغِ؛ وَالمَتجَرِ الرَّابِحِ. اءَصَابُوا لَذَّةَ زُهدِ الدُّنيَا فِى دُنيَاهُم ، وَتـَيـَقَّنُوا اءَنَّهُم جِيرَانُ اللّهِ غَدا فِى آخِرَتِهِم . لاَ تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ، وَلاَ يَنقُصُ لَهُم نَصِيبٌ مِن لَذَّةٍ.
(آگاه باشيد، اى بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياى زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جـاودانـه را گـرفـتـند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، امّا مردم دنيا در آخرت آنها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه هاى دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراكهاى دنـيـا را خـوردنـد، و هـمـان لذّتهايى را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبّران دنيا بهرمند بودند.
سـپـس از ايـن جـهـان بـا زاد و تـوشـه فـراوان ، و تـجـارتـى پُر سود، به سوى آخرت شـتـافـتـنـد، لذّت پـارسـايـى در تـرك حـرام دنـيـا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت ازهـمسايگان خدايند، جايگاهى كه هرچه درخواست كنند، داده مى شود، و هرگونه لذّتى در اختيارشان قرار دارد.) (6)
2 ـ ضدّ ارزش ها و سقوط جوامع بشرى
و هـر گاه كه ملّتى يا ملّت هايى ، آلوده شدند، به انحراف كشيده شدند، انواع زشتى ها و بـيـماريهاى اخلاقى در آنها راه يافت ، ضد ارزشها در جامعه اشان رونق گرفت ، سُست گرديده سقوط كردند.
كه امام على عليه السّلام فرمود:
فـَاعـتـَبـِرُوا بـِحـَالِ وَلَدِ إِسـمَاعِيلَ وَبَنِى إِسحَاقَ وَبَنِى إِسرَائِيلَ عَلَيهِمُ السَّلاَمُ. فَمَا اءَشَدَّ اعتِدَالَ الاَْحْوَالِ، وَاءَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الاَْمْثَالِ!
تـَاءَمَّلُوا اءَمـرَهـُم فـِى حـَالَ تـَشـَتُّتِهِم وَتَفَرُّقِهِم ، لَيَالِيَ كَانَتِ الاَْكَاسِرَةُ وَالْقَيَاصِرَةُ اءَرْبـَابـا لَهـُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الاَّْفَاقِ، وَبَحْرِ الْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَى مَنَابِتِ الشَّيـْحِ، وَمَهَافِى الرِّيحِ، وَنَكَدِ المَعَاشِ، فَتَرَكُوهُم عَالَةً مَسَاكِينَ إِخوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، اءَذَلَّ الاُْمـَمِ دَارا، وَاءَجـْدَبـَهُمْ قَرَارا، لاَ يَاءْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمُونَ بِهَا، وَلاَ إِلَى ظِلِّ اءُلفَةٍ يـَعـتـَمـِدُونَ عـَلَى عـِزِّهـَا. فَالاَْحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَالاَْيْدِى مُخْتَلِفَةٌ، وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِى بَلاَءِ اءَزلٍ، وَاءَطبَاقِ جَهلٍ!
(از حـالات زنـدگـى فـرزنـدان اسـمـاعـيـل پـيـامـبر، و فرزندان اسحاق پيامبر، فرزندان اسراييل (يعقوب ) (كه درود بر آنان باد) عبرت گيريد، راستى چقدر حالات ملّتها با هم يكسان ، و در صفات و رفتارشان با يكديگر همانند است .
در احـوالات آنـهـا روزگـارى كـه از هـم جـدا و پـراكـنـده بـودنـد انـديشه كنيد، زمانى كه پادشاهان كسرى و قيصر بر آنان حكومت مى كردند، و آنها را از سرزمينهاى آباد، از كناره هاى دجله و فرات ، و از محيطهاى سرسبز و خرّم دور كردند، و به صحراهاى كم گياه ، و بـى آب و عـلف ، مـحـل وزش بـادهـا، و سـرزمـيـن هـايـى كـه زنـدگـى در آنـجـاهـا مـشـكـل بـود تـبـعـيـد كـردنـد، آنـان را در مـكان هاى نامناسب ، مسكين و فقير، هم نشين شتران سـاخـتند، خانه هاشان پست ترين خانه ملّت ها، و سرزمين زندگيشان خشك ترين بيابانها بـود، نـه دعـوت حـقـّى وجـود داشـت كـه بـه آن روى آورنـد و پـنـاهنده شوند، و نه سايه اءلفـتـى وجـود داشـت كـه در عـزّت آن زنـدگى كنند، حالات آنها دگرگون ، و قدرت آنها پـراكـنـده ، و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايى سخت ، و در جهالتى فراگير فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، و بت ها را پرستش مى كردند، و قطع رابطه با خويشاوندان ، و غارتگرى هاى پياپى در ميانشان رواج يافته بود.(7)
بـنـابـرايـن ، مـلّتـى كـه در حـال پـيـمـودن راه اسـتـقـلال و كـمـال اسـت بـايـد، بـه ارزش ها توجّه لازم داشته ، و از رشد و رونق ضد ارزشها نگران باشد، و با تمام تلاش در ريشه كن نمودن آن همّت گمارد.
زيـرا كـه بـى تفاوت بودن نسبت به ارزش ها و ضد ارزشها، قدم هاى آغازين سقوط است كه اميرالمؤ منين عليه السّلام هشدار گونه نسبت به رهبران صالح و فاسد فرمود:
فـَإِنَّهُ لاَ سـَوَاءَ، إِمـَامُ الهـُدَى وَإِمـَامُ الرَّدَى ، وَوَلِيُّ النَّبـِيِّ، وَعَدُوُّ النَّبِيِّ. وَلَقَد قَالَ لِي رَسـُولُ اللّهِ عـليـه السـّلام : (إِنِّي لاَ اءَخـَافُ عَلَى اءُمَّتِى مُؤ مِنا وَلاَ مُشرِكا؛ اءَمَّا المُؤ مِنُ فـَيـَمـنَعُهُ اللّهُ بِإِيمَانِهِ، وَاءَمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ بِشِركِهِ. وَلكِنِّى اءَخَافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنَافِقِ الجَنَانِ، عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعرِفُونَ، وَيَفعَلُ مَا تُنكِرُونَ).
امـام هـدايـتـگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود، چنانكه دوستان پيامبر عليه السّلام و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام عليه السّلام به من فرمود:
(بـر امـّت اسـلام ، نـه از مـؤ مـن و نـه از مـشـرك هـراسـى نـدارم ، زيـرا مـؤ من را ايمانش بازداشته ، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى سازد، من بر شما از مرد منافقى مى ترسم كه درونى دو چهره ، و زبانى عالمانه دارد، گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است )(8)
3 ـ نقش عدالت در تحقّق ارزش ها
سـپـس بـراى تـحـقـّق نـظـم اجـتـماعى و نظم سياسى در تمام ابعاد ارزشى آن به عدالت رفتارى اشاره مى كند و ارزشهاى اخلاقى را نسبت به مديريّت عالى جامعه اسلامى خطاب به محمّد بن ابى بكر اينگونه بيان مى دارد:
فـَاخـفـِض لَهـُم جـَنـَاحـَكَ، وَاءَلِن لَهـُم جَانِبَكَ، وَابسُط لَهُم وَجهَكَ، وَآسِ بَينَهُم فِى اللَّحظَةِ وَالنَّظرَةِ، حَتَّى لاَ يَطمَعَ العُظَمَاءُ فِى حَيفِكَ لَهُم ، وَلاَ يَياءَسَ الضُّعَفَاءُ مِن عَدلِكَ عَلَيهِم ، فـَإِنَّ اللّهَ تـَعـَالَى يـُسـَائِلُكـُم مـَعـشـَرَ عـِبـَادِهِ عـَنِ الصَّغـِيـرَةِ مـِن اءَعـمـَالِكـُم وَال كَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالمَستُورَةِ، فَإِن يُعَذِّب فَاءَنتُم اءَظ لَمُ، وَإِن يَعفُ فَهُوَ اءَكرَمُ.

با مردم فروتن باش ، نرمخو و مهربان باش ، گشاده رو و خندان باش ، در نگاههايت ، و در نـيـم نـگـاه و خيره شدن به مردم به تساوى رفتار كن ، تا بزرگان در ستمكارى تو طـمـع نـكـنـنـد، و نـاتـوانها در عدالت تو ماءيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ ، آشكار و پنهان پرسش مى كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست . (9)
تـذكـّرات و رهـنـمـودهـاى امـام عـلى عـليـه السـّلام بدان جهت مطرح مى شود كه هر كسى در جـايـگـاه ارزشـى خـود قرار گيرد، تبيين شود، و ضد ارزشها در جامعه اسلامى رواج پيدا نـكـنـد، و ارزشـهـاى اخـلاقـى هـمـواره راهـبـر انـسـانـهـا و جـهـت دهـنـده دل ها و مغزها باشد.
4 ـ ارتباط اخلاق با نظم اجتماعى ، سياسى
نظم ، واژه ارزشمند و گرانسنگى است كه حاصل تلاش مصلحان بشريّت و پيامبران پاك آسمانى ، و رهبران جهادگر و ايثارگرى بشرى است .
چـون نـظام احسن الهى در پرتو نظم و حساب و برنامه سازمان يافته است همه پديده ها در پرتو نظم و حساب پديد آمدند، تكثير شدند، و قانونمند باقى مانده اند.
كهكشانها، و منظومه ها، و ميلياردها ستاره و سيّاره ، و زمين ، همه و همه با نظم لباس وجود پوشيدند و هم اكنون در پرتو نظم ، حيات و تداوم زندگى آنان سامان گرفته است كه قرآن كريم مى فرمايد:
وَالسّماء رَفَعها ووضَع الميزان .
(آسمان ها برافراشته شدند و آنگاه نظم در آنها استقرار يافت ) (10)

اگـر هم اكنون حيات تداوم دارد، و كرات و سيّارات قانونمند در سير و حركتند و زندگى مـعـنـا دارد، و حـال و آيـنـده اى مـطـرح است ، و حساب و حسابگرى در طلوع و غروب ستاران تـحـقـّق مـى يـابـد، هـمـه و هـمه به بركت نظم عمومى ، نظم جهانى ، نظم كيهانى ، نظم هدفدار، و نظم جاودانه و هميشگى است كه قلب ها با وجود نظم در هوا و نظم در فشار هوا، مى تپد، و پديده ها در حركت منظّم زمين پديد مى آيند.
اگـر نـظم در كهكشان خدشه بردارد، ديگر نظمى در منظّومه و زمين وجود نخواهد داشت ، و ديـگـر در بـى نـظـمـى حـركـت زمين ، و بى نظمى در فشار هوا قلبى نيز نخواهد تپيد، و حـيـاتـى نـيـز وجـود نخواهد داشت . حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به اين نظم كيهانى اشاره مى فرمايد كه :
وَنـَظـَمَ بـِلاَ تَعلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَلاَحَمَ صُدُوعَ انفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَينَهَا وَبَينَ اءَزوَاجِهَا، وَذَلَّلَ لِلهـَابـِطـِيـنَ بِاءَمرِهِ، وَالصَّاعِدِينَ بِاءَعمَالِ خَلقِهِ، حُزُونَةَ مِعرَاجِهَا، وَنَادَاهَا بَعدَ إِذهِيَ دُخـَانٌ، فـَال تـَحـَمـَت عـُرَى اءَشـرَاجـِهـَا، وَفَتَقَ بَعدَ الاِرتِتَاقِ صَوَامِتَ اءَبوَابِهَا، وَاءَقَامَ رَصـَدا مـِنَ الشُّهـُبِ الثَّوَاقـِبِ عـَلَى نـِقـَابـِهـَا، وَاءَمـسـَكـَهَا مِن اءَن تَمُورَ فِى خَرقِ الهَوَاءِ بِاءَيدِهِ، وَاءَمَرَهَا اءَن تَقِفَ مُستَسلِمَةً لاَِمرِهِ.
وَجـَعـَلَ شـَمـسـَهـَا آيـَةً مـُبصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَقَمَرَهَا آيَةً مَمحُوَّةً مِن لَى لِهَا، وَاءَجرَاهُمَا فِى مَنَاقِلِ مـَجـرَاهـُمَا، وَقَدَّرَ سَيرَهُمَا فِى مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لُِيمَيِّزَ بَينَ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ بِهِمَا، وَلِيُعلَمَ عَدَدُ السِّنـِيـنَ وَالحـِسـَابُ بـِمـَقـَادِيـرِهـِمـَا، ثـُمَّ عـَلَّقَ فِى جَوِّهَا فَلَكَهَا، وَنَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِن خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَمَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا، وَرَمى مُستَرِقِى السَّمعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَاءَجرَاهَا عـَلَى اءَذلاَلِ تـَسـخـِيـرِهـَا مـِن ثـَبـَاتِ ثـَابـِتـِهـَا، وَمَسِيرِ سَائِرِهَا، وَهُبُوطِهَا وَصُعُودِهَا، وَنُحُوسِهَا وَسُعُودِهَا.

فضاى باز و پستى و بلندى و فاصله هاى وسيع آسمانها رابدون اينكه به چيزى تكيه كـنـد، نظام بخشيد، و شكافهاى آن را به هم آورد، و هر يك را با آن چه كه تناسب داشت و جـفـت بود پيوند داد، و دشوارى فرود آمدن و برخاستن را آسان كرد، بر فرشتگانى كه فرمان او را به خلق رسانند يا اعمال بندگان را بالا برند.
در حالى كه آسمان به صورت دود و بخار بود به آن فرمان داد، پس ‍ رابطه هاى آن را بـرقـرار سـاخـت ، سپس آنها را از هم جدا نمود و بين آنها فاصله انداخت ، و بر هر راهى و شـكـافـى از آسـمـان ، نـگـهبانى از شهاب هاى روشن گماشت ، و با دست قدرت آنها را از حركت ناموزون در فضا نگهداشت ، و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسليم باشند
و آفـتـاب را نـشـانـه روشـنى بخش روز، و ماه را، با نورى كمرنگ براى تاريكى شب ها قـرار داد، و آن دو را در مـسـيـر حـركـت خويش به حركت درآورد، و حركت آن دو را دقيق اندازه گـيـرى نـمـود تـا در درجـات تـعـيـيـن شـده حركت كنند كه بين شب و روز تفاوت باشد، و قـابـل تشخيص شود، و با رفت و آمد آن ها شماره سالها، و اندازه گيرى زمان ممكن باشد، پـس در فـضـاى هـر آسـمـان فلك آن را آفريد، و زينتى از گوهرهاى تابنده و ستارگان درخـشـنـده بـياراست ، و آنان را كه خواستند اسرار آسمانها را دزدانه در يابند، با شهاب هـاى سـوزان تـيـربـاران كـرد، و تـمـامـى ستارگان از ثابت و استوار، و گردنده و بى قـرار، فـرود آيـنـده و بـالارونـده ، و نـگـران كـنـنـده و شادى آفرين را، تسليم اوامر خود فرمود.(11)

پس حيات و تكامل بدون نظم امكان خارجى نخواهد داشت .
تـكـامـل مـعـنوى و اخلاقى انسان در زندگى فردى و اجتماعى نيز چنين سرنوشتى را دارد، اگـر زنـدگـى انـسـان در پـرتـو نـظـم و حـسـاب و قـانـون سـامـان يـابـد، پـيـمودن راه تـكـامـل مـمـكـن اسـت كـه اسـتـقرار نظم اجتماعى و سياسى در زندگى انسانها يك ضرورت غيرقابل انكار خواهد بود.
قرآن كريم اين حقيقت را در رابطه با نظم عمومى جهان مطرح مى فرمايد كه :
وَالسّماء رَفعها ووضع الميزان . اَلاّ تطغوا فى الميزان
(آسمانها را برافراشتيم و نظم را در تمامى آنها پديد آورديم ، تا شما انسانها نيز منظّم باشيد و در ميزان و عدل ، تجاوز نكنيد)

يـعـنـى تـكـامـل انـسـان هـا نـيـز جـز در سـايـه نـظـم و عدل ، امكان نخواهد داشت واژه نظم با واژه عدل هماهنگ است .
نـظـم و عـدل يـعنى قرار گرفتن هر چيزى در جايگاه ارزشى خود كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام در وصف عاقل فرمود:
و سـئل عـليـه السـّلام : اءيـهما اءفضل : العدل ، اءو الجود؟ فقَالَ عليه السّلام : العَدلُ يـَضـَعُ الاُْمـُورَ مـَوَاضـِعـَهـَا، وَالْجـُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا، وَالعَدلُ سَائِسٌ عَامُّ، وَالجُودُ عَارِضٌ خَاصُّ، فَالعَدلُ اءَشرَفُهُمَا وَاءَفضَلُهُمَا.
(از امام على عليه السّلام پرسيدند عدل يا بخشش ، كدام يك برتر است ، فرمود:)
عـدالت هـرچـيـزى را در جـاى خـود مـى نـهد، در حالى كه بخشش آن را از جاى خود خارج مى سـازد، عـدالت تـدبـيـر عـمـومـى مـردم اسـت ، در حـالى كـه بـخـشـش گـروه خـاصـّى را شامل است ، پس عدالت شريف تر و برتر است (12)

اگر نظم و عدل ، قانونمند شدن افراد جامعه است .
كه هر كسى در جايگاه خود قرار گيرد و همه چيز با حساب و ميزان اداره شود.
اينجاست كه نظم اجتماعى ، سياسى جامعه محتاج به تكيه گاه هاى مستحكم و استوار است .
بايد ديد كه چه عواملى در پيدايش نظم دخالت دارند؟
و نظم و عدل عمومى را مى توانند پديد آورده تداوم بخشند؟
در اينجا جايگاه واقعى ارزش هاى اخلاقى روشن مى گردد.
كـه بـدون ارزشـهـاى اخلاقى ، نظم و عدل تحقّق نخواهد يافت ، بدون اخلاق در زندگى فـردى و اجـتـمـاعـى ، نـمـى تـوان انـتـظـار اسـتـقـرار نـظـم و عـدل را داشـت كـه عـدالت اجـتـماعى ثمره شيرين اخلاق اجتماعى است اگر همه افراد جامعه راستگو باشند.
بـه قانون احترام بگذارند، احساس تعهّد و مسئوليّت كنند، وفادار و مهربان باشند، به حـقـوق جامعه و مردم احترام بگذارند، ديگران را برخود مقدّم بدارند، نظم اجتماعى استقرار مى يابد و آنگاه نظم سياسى نيز در زندگى صحيح اجتماعى به بار مى نشيند.
بـا تـوجـّه بـه واقـعيّت هاى ياد شده ارتباط اخلاق و ارزشهاى اخلاقى با نظم اجتماعى ، سياسى به اثبات مى رسد.
حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـين عليه السّلام اين حقيقت را در خطبه ها و نامه هاى گوناگونى به ارزيابى مى گذارد:
فَلَيسَت تَصلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِصَلاَحِ الوُلاَةِ، وَلاَ تَصلُحُ الوُلاَةُ إِلا بِاستِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،
فـَإِذَا اءَدَّتِ الرَّعـِيَّةُ إِلَى الوَالِى حـَقَّهُ، وَاءَدَّى الوَالِى إِلَيهَا حَقَّهَا عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم ، وَقَامَت مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعتَدَلَت مَعَالِمُ العَدلِ، وَجَرَت عَلَى اءَذلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِى بَقَاءِ الدَّولَةِ، وَيَئِسَت مَطَامِعُ الاَْعْدَاءِ.

پـس رعـيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با درستكارى رعيّت .
و آنـگـاه كـه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يـابـد، و راهـهاى دين پديدار، و نشانه هاى عدالت برقرار، و سنّت پيامبر عليه السّلام پـايـدار گـردد، پـس روزگـار اصـلاح شـود، و مـردم در تـداوم حـكـومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش ماءيوس مى شود. (13)

پس اگر ارزش هاى اخلاقى حاكم باشد و مردم اصلاح شوند جامعه نيز اصلاح خواهد شد، كه با استقرار ارزشهاى اخلاقى ، نظم اجتماعى و سياسى هم تحقّق خواهد يافت .
و آنـگـاه بـه اين حقيقت مى پردازند كه اگر اخلاق در جامعه اى بميرد، و ضدّارزشها رواج يابد، نظم اجتماعى درهم پاشيده خواهد شد، و نظم سياسى هم جايگاه ارزشى نخواهد داشت .
كه امام على عليه السّلام فرمود:
وَإِذَا غـَلَبـَتِ الرَّعـِيَّةُ والِيـَهـا، اءَو اءَجـحَفَ الوَالِى بِرَعِيَّتِهِ، اختَلَفَت هُنَالِكَ الكَلِمَةُ، وَظـَهـَرَت مَعَالِمُ الجَورِ، وَكَثُرَ الاِْدْغَالُ فِى الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى ، وَعـُطِّلَتِ الاَْحـْكـَامُ، وَكـَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِ بـَاطـِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَْبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاَْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ العِبَادِ. فَعَلَيكُم بِالتَّنَاصُحِ فِى ذلِكَ، وَحُسنِ التَّعَاوُنِ عَلَيهِ.
امـّا اگـر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مى رود، نشانه هاى ستم آشكار، و نيرنگ بازى در دين فراوان مى گردد، و راه گسترده سنّت پـيـامـبـر عـليـه السـّلام مـتـروك ، هـواپـرسـتـى فـراوان ، احـكـام ديـن تـعطيل ، و بيماريهاى دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگى فراموش مى شود، يا باطل خطرناكى در جامعه رواج مى يابد، احساس نگرانى نمى كنند، پس ‍ در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مى شوند، و كيفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود، پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكارى نماييد.(14)