موضع حضرت علي در دوران خلافت حضرت ابوبكر صديق















موضع حضرت علي در دوران خلافت حضرت ابوبکر صديق



اگر چه در نامه ي 62 ي نهج البلاغه اشاره اي به امساک آن حضرت (رض) از بيعت حضرت ابوبکر (رض) دارد، لکن اصل بيعت را پس از مدتي مورد تاييد قرار مي دهد و آنچه از تاريخ و قراين و شواهد بر مي آيد زمان امساک کوتاه بود و آن حضرت با کمال آزادي عمل بيعت نموده اند.

آن حضرت (رض) مي فرمايد:

«فامسکت يدي حتي رايت راجعه الناس...

(من اول دستم را پس کشيدم تا آنکه ديدم گروهي از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند. اهل رده) و مردم را به محو دين محمد (ص) دعوت مي کنند، ترسيدم که اگر در اين لحظات حساس اسلام و مسلمين را ياري نکنم خرابي يا شکافي در اساس اسلام خواهيم ديد که مصيبت آن بر من از مصيبت از دست رفتن چند روزه ي خلافت بس بيش تر است. در آن هنگام با ابوبکر بيعت کردم و به همراه او در آن حوادث قيام کردم تا باطل از ميان رفت، و گفتار خدا والاتر است هر چند برخلاف ميل کافران باشد، پس با ابوبکر از راه خيرخواهي مصاحبت کردم و در آنچه خدا را فرمان مي برد با کوشش تمام، او را اطاعت نمودم. آن گاه چون او به حال احتضار درآمد، ولايت و حکومت را به عمر سپرد و ما بيعت کرديم و اطاعت نموديم و خيرخواهي نشان داديم...)[1] .

حقيقت اين است که آن حضرت (رض) خود را به خلافت سزاوارتر مي ديد، زيرا مي دانست که خود و خاندانش براي انجام مصالح مردم از ديگران تواناترند منتهي جنگ هاي ارتداد او را واداشت تا از برخورد با حضرت ابوبکر (رض) خودداري و با وي بيعت کند، تا اين که جبهه ي اسلامي در برابر مرتدان، در دفاع از خود

[صفحه 15]

ناتوان نشود. فرزند ابوطالب پارساتر و بزرگ تر از آن بود که در آن وضع خطير که اساس اسلام در معرض خطر بود به خود اجازه ي ادامه ي مخالفت با حضرت ابوبکر را بدهد.[2] .

مهم ترين بحراني که پس از رحلت پيامبر (ص) دامنگير خلافت نوپاي حضرت ابوبکر (رض) گرديد، مساله ارتداد و ظهور پيامبران دروغين بود. هر چند که نطفه هاي ارتداد به هنگام حيات پيامبر (ص) در يمن توسط اسود عنسي کذاب بسته شد و ديگر متنبيان در نقاط ديگر در حال ظهور بودند، ليکن با رحلت پيامبر (ص) مساله ارتداد به يک بحران عمده در قلمرو حکومتي اسلام تبديل گرديد. پيامبران دروغين يکي پس از ديگري در اقصي نقاط جزيره العرب ادعاي نبوت کردند و اساس اسلام را با خطر جدي مواجه ساختند.

بلاذري روايت مي کند: چون مردم عرب مرتد شدند، حضرت عثمان نزد حضرت علي (رض) رفت و گفت اي پسر عمو! تا وقتي تو بيعت نکني کسي به مبارزه با اين دشمن برنمي خيزد، پيوسته با او بود تا اين که حضرت علي (رض) پيش حضرت ابوبکر (رض) رفت، حضرت ابوبکر (رض) از جا بلند شد دست به گردن يکديگر انداخته و هر کدام براي ديگر گريستند، و حضرت علي با حضرت ابوبکر بيعت کرد و در نتيجه مسلمانان شادمان شدند و مردم به پيکار کمر بستند و لشکرها گسيل شد.[3] .ابن کثير و طبري نيز بيعت حضرت علي (رض) را در همان روزهاي اول دانسته و معتقدند که حضرت در هيچ لحظه اي از حضرت ابوبکر (رض) کناره نگرفت.[4] .

به هر حال زماني که آن حضرت با حضرت ابوبکر صديق بيعت کرد نظر خود را نگاه داشت و در پنهان و آشکار با وي صميمانه رفتار کرد و کينه اي از وي در دل نگرفت و

[صفحه 16]

مکر و حيله و يا دسيسه اي بر عليه او به راه نينداخت، بلکه در جنگ با مرتدين خود را در موقعيتي قرار داد که دليل بر کمال صميمت و پاکي او دارد و از صفاي کامل او حکايت مي کند.

حضرت ابوبکر (رض) وقتي مسلمانان در جنگ با مرتدين و مانعين زکات با وي مخالفت کردند به تنهايي مردم را ترک گفت تا خود شمشير به جنگ رود... حضرت علي (رض) بدنبال او شتافت و زمام مرکبش را گرفت و او را از حرکت بازداشت و فرمود: «کجا اي خليفه ي رسول الله؟ ما را در مصيبت خود گرفتار مکن. به خدا اگر به مصيبت تو گرفتار شويم ديگر براي اسلام نظامي نخواهد ماند.» حضرت ابوبکر بازگشت و در مدينه ماند و اين نصيحت خالصانه را از حضرت ابوبکر، با اينکه مي دانست خلافت را از او گرفته است. و اگر علي (رض) مي گذاشت تا ابوبکر (رض) به تنهايي خارج شود، رفتن او موجب مي شد که علي به آرزوي خود نزديک تر شود ولي روح علي (رض) بزرگ تر از آن بود که چنين آرزويي در وي خلجان کند زيرا که او بيعت کرد و راي و نظر خود را در خويشتن نگاه داشت، بنابراين بايد در بيعت خوداخلاص ورزد همچنان که سايرين اخلاص ورزيدند و همچنين خالصانه به ابوبکر (رض) نصيحت کرد اگر چه در ترک آن مصالح شخصي اونهفته باشد!

صاحب الرياض النضره از ابن سلمان روايت کرده که گفت: بعد از رحلت رسول خدا گروهي از مسلمانان مرتد شدند، و از دادن زکات سرپيچي کردند. حضرت ابوبکر (ر ض) با اصحاب مشورت کرد، هر کس چيزي گفت. او به خطاب حضرت علي (رض) فرمود: يا اباالحسن شما چه مي گويي؟ حضرت فرمود: اگر چيزي از آن مقدار که رسول خدا (ص) مي گرفت نگيري و صرف نظر کني با سنت او مخالفت کرده اي. آن گاه حضرت ابوبکر (رض) گفت: چون شما چنين گفتي، با آنان مي جنگم، حتي اگر از دادن يک پاره

[صفحه 17]

طنابي مضايقه کنند.[5] .

درباره ي جنگ با روم و اعزام سپاه اسامه (رض) حضرت علي (رض) مشوق حضرت ابوبکر (رض) بود و بشارت داد که در جنگ با روميان پيروز مي شود. حضرت ابوبکر درباره ي تشويق آن حضرت (رض) مي گويد: فال نيک زدي و به ما مژده ي نيک دادي.[6] و بعد از خارج شدن سپاه اسامه و تهديد مرتدين مبني بر حمله به مدينه نيز مسوليت حفاظت از گذرگاه هاي اصلي مدينه را به همراه طلحه و زبير و ابن مسعود از سوي حضرت ابوبکر (رض) پذيرفت.[7] .

آن حضرت (رض) در طول دوران حضرت ابوبکر (رض)، مشاور بحق ابوبکر در مسائل مهم سياسي و مسول امور اقتصادي و تقسيم خمس بودند.

... ان ابابکر الصديق کان اذا نزل به امر يريد فيه مشاوره اهل الراي و اهل الفقه دعا عمر و عثمان و عليا و عبدالرحمن بن عوف....[8] .

امام ابويوسف رحمه الله عليه در کتاب الخراج نقل مي نمايد که: پيامبر اکرم ( ص) تولي امور تقسيم خمس را به حضرت علي رضي الله عنه واگذار کردند و خليفه ي اول و دوم هم همين کار را کردند و تولي و سرپرستي اين امر را در اختيار آن حضرت (رض) گذاشتند...[9] .

آن حضرت (رض) نهايت ارادت خويش را به حضرت ابوبکر (رض) پس از وفات نشان داد و اسماء، بيوه ي ابوبکر (رض)، را به زني گرفت و محمد فرزند ابوبکر (رض) را در خانه ي خويش بزرگ نمود و يکي از فرزندان خويش را به نام ابوبکر نام گذاشت که در واقعه ي کربلا همراه فرزندش حضرت امام حسين (رض) شهيد مي گردد.

[صفحه 18]


صفحه 15، 16، 17، 18.








  1. نهج البلاغه، نامه 62، ج 3، ص 179، و نهج البلاغه صبحي صالح، ص 451، و کنز العمال، ج 5، ص 724، و بحارالانوار ج 33، ص 568.
  2. شري، محمد جواد، اميرالمومنين اسوه وحدت، ص 233، مشهد، آستان قدس، 1366.
  3. منبع قبلي، ص 236، به نقل از انساب الاشراف، ج بلاذري ج 1، ص 587.
  4. طبري، محمد. تاريخ الطبري، ج 207: 3 و البدايه و النهايه ابن کثير، ج 5، ص 249.
  5. موسوي، سيد محمد باقر، علي در کتب اهل سنت، ص 254، به نقل از رياض النضره، ج 2، ص 224.
  6. يعقوبي، احمد، تاريخ، ج 2، ص 132.
  7. ابن اثير، علي، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 23.
  8. محمدبن سعد، طبقات ،ج 2،ص 350،جامع الاحاديث،ج 13،ص 98.
  9. ابويوسف، يعقوب (امام)، کتاب الخراج، ص 20.