نخستين اختلاف امت اسلامي















نخستين اختلاف امت اسلامي



اختلاف بر سر خلافت و جانشيني پيامبر اکرم (ص) اولين اختلافي بود که بين مسلمانان پديد آمد. چون پيغمبر (ص) رحلت فرمود، انصار (رض) با اجتماع در سقيفه ي بني ساعده خواستند که با سعد بن عباده بيعت کنند و او را جانشين پيغمبر (ص) سازند و ابوبکر صديق (رض) و جمعي ازمهاجرين به سوي آنان شتافتند... در اين مجمع ميان اين دو گروه بر سر خلافت جدال و گفتگو در گرفت. جدال سختي که نزديک بود ميان آنان جنگ برپا گردد تا آنجا که چون ابري بيعت با حضرت ابوبکر (رض) بپا خاستند حباب بن منذر شمشير برکشيد ولي عده اي به سويش شتافتند و شمشير را از دستش گرفتند...

آن گاه گفت: بالاخره اين کار را انجام داديد اي جماعت انصار! به خدا سوگند، مي بينم که فرزندان شما بر در خانه ي فرزندان مهاجرين ايستاده و دست دراز کرده و از آنها درخواست لقمه ي آب و ناني مي کنند ولي چيزي دستگيرشان نمي شود. حضرت ابوبکر صديق (رض) گفت: آيا از ما مي ترسي اي حباب؟ حباب گفت: نه، از تو نمي ترسم ولي از کساني که بعد از تو مي آيند مي ترسم. حضرت ابوبکر (رض) گفت: وقتي اينچنين است پس زمام امور به دست شما وياران شما باشد و ما از شما طاعتي نخواستم. حباب به ابوبکر صديق گفت: وقتي من و تو رفتيم، پس از تو کساني مي آيند که ظلم و ستم روا مي دارند. سعد بن عباده رئيس خزرج از بيعت امتناع ورزيد... و همچنين جمعي از بني هاشم نيز بيعت نکردند و متوجه حضرت علي (رض) شدند.[1] .

اگر چه در بسياري از سخنان حضرت علي (رض)، خط اصلي و بنيادين وحدت

[صفحه 9]

اسلامي او در برابر اختلاف ها مشخص است، حال ببينيم آن حضرت در برابر نخستين اختلاف مسلمانان چه موضعي داشتند؟ آيا ايشان صحنه را ترک گفتند و موضعي منفي در برابر کساني که بر وي پيشي گرفتند، اتخاذ کردند ودر تجربه ي خلافت آنها به ثبت نکات منفي بسنده کردند و در جهت برنامه ريزي براي ساقط کردن حکومت آنان پرداختند يا اينکه در چارچوب منافع کلي اسلام و مسلمانان موضع گيري نمودند؟

بررسي موشکافانه ي تجربه ي با ارزش اسلامي که حضرت علي (رض) پشت سر گذاشته اند تاکيد دارد که ايشان در صحنه ي نبرد، موضع سازنده و عملي متعهد به مصالح عالي مکتب اسلام را در پيش گرفتند، زيرا از نظر ايشان، مسئله اسلام، بقاي ادامه و قدرت و رويارويي آن با جبهه هاي تازه اي که از بيرون و درون مي شد مطرح بود. نيروهاي دشمن و ضد اسلامي احساس کرده بودند که غيبت پيامبر (ص) از صحنه، نقطه ي ضعف بزرگاني را در ميان مسلمانان پديد آورده و نبود ايشان، باعث تضعيف روحيه ي مسلمانان و خالي شدن صحنه از قدرت معنوي که مسلمانان را از سقوط نجات مي داد، شده است. بنابراين حضرت علي (رض) با انگيزه ي عقده هاي دروني و شخص خويش و آن گونه که ممکن است ديگران بدان بينديشند در پي خواسته هاي خويش برنيامد بلکه با روح بلندي که داشت بر وظيفه ي بالاتر از خلافت ظاهري پرداخت و به جاي اينکه جنگ و جدال به راه بيندازد و خود را از جمع مسلمانان کنار بکشد و با توطئه کنندگان همدست شود، با تقواي الهي مردم را از تفرقه به اتحاد فراخواند و به کساني که دانسته يا ندانسته آمده بودند تا در برابر حضرت ابوبکر (رض) با وي بيعت کنند فرمود:

شقوا امواج الفتن بسفن النجاه، و عرجوا عن طريق المنافره، وضعوا تيجان المفاخره.[2] .

(امواج درياي فتنه را با کشتي هاي نجات بشکافيد، از راه خلاف و تفرقه دوري

[صفحه 10]

گزينند و نشانه هاي تفاخر بر يکديگر را از سر بر زمين نهاد)

و در جواب ابوسفيان که آمد و مي خواست تحت عنوان حمايت از ايشان فتنه بر پا کند و به آن حضرت (رض) گفت:

... دستت را به من بده تا با تو بيعت کند و فرمان بده تا براي دفاع از حق تو و احقاق حق تو و شکستن مخالف تو، مدينه را از سواره و پياده پرکنم، آن حضرت (رض) فرمود: اي ابوسفيان چقدر کينه ي تو نسبت به اسلام طولاني شد، برو من به سواره و پياده ي تو نيازي ندارم.[3] .

آري حضرت علي (رض) که تنها هدفش حفظ اسلام و پايه ي اساسي آن، يعني وحدت بود با خلفا (رض) بيعت کرد و از آنجا که روحش بالاتر از آن بود که به خاطر مقامات دنيوي کينه ي کسي را به دل گيرد با آنان صميمانه رفتار کرد و در نتيجه ي اين صبر انقلابي داخلي وحدتي ميان مسلمانان به وجود آورد که مسلمانان به جاي جنگ و اختلافات داخلي به صدور انقلاب عظيم اسلامي پرداختند و همين وحدت رمز پيروزي و پيشرفت آنان گشت، به طوري که در مدت بسيار که در مدت بسيار کوتاهي امپراطوري عظيم و پهناور روم و فارس را به اسلام درآوردند و مصر، عراق و فلسطين را تصرف کردند، و اگر آن حضرت اين وحدت و آرامش را به وجود نمي آوردند محال بود که اين همه پيشرفت و فتوحات نصيب مسلمانان گردد.[4] .

استاد عبدالمتعال صعيدي در اين زمينه مي نويسد:

اين فضل بزرگي براي علي بن ابي طالب رضي الله عنه است که اولين بنيانگذار تقريب بين مذاهب است، تا اينکه اختلاف راي و نظر موجب تفرق و پراکندگي نگردد و غبار دشمني ميان طوايف مختلف برپا نشود، بلکه با وجود اختلاف نظر همچنان وحدت ويگانگي خود را حفظ کنند و اختلاف يافتگان

[صفحه 11]

در راي با هم برادروار زندگي و هر کس برادرش را نسبت به راي ونظرش آزاد بگذارد، چه اينکه صاحب نظر يا نظرش صائب و مطابق با واقع بوده و ماجور است و يا اينکه نظرش بر خطاست و معذور است. يا اينکه به بهترين وجه درباره ي آن به بحث و گفتگو مي پردازند به طوري که در تحقيقشان تعصبي وجود نداشته بلکه مقصودشان از بحث و گفتگو رسيدن به حقيقت است نه غلبه و پيروزي. و اين يکي از فضايل حضرت علي (رض) است که از فضيلت و شرافت خانوادگي و نزديکش با پيغمبر (ص) و سبقش بر ديگران در ايمان، کم تر نيست.

سپس توضيح مي دهد:

نخستين اختلاف ميان مسلمين، اختلاف بر سر خلافت بود و علي رضي الله عنه با آنکه مي دانست از ديگران به خلافت سزاوارتر است، ولي با حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمان (رض) به مدارا و حافظ اتحاد، هنگام اختلاف راي باشد. و چون با اصرار مسلمين به خلافت رسيد، هيچ کس را ملزم به قبول خلافتش نکرد.[5] .

استاد مطهري درباره ي گذشت والاي آن حضرت (رض) مي فرمايد: «اما مگر باورکردني است که جواني سي و ساله، دورنگري و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خويش مسلط و نسبت به اسلام وفادار و متفاني باشد که به خاطر راهي را انتخاب کند که پايانش محروميت و خرد شدن خود او است؟!

بلي باور کردني است، شخصيت خارق العاده ي علي در چنين مواقعي روشن مي گردد. تنها حدس نيست، حضرت علي شخصا در اين موضوع بحث کرده و با کمال صراحت

[صفحه 12]

علت را که جز علاقه به عدم تفرقه ميان مسلمين نيست بيان کرده است، مخصوصا در دوران خلافت خودش آن گاه که طلحه و زبير نقض بيعت کردند و فتنه ي داخلي ايجاد نمودند، حضرت علي مکرر وضع خود را بعد از پيغمبر با اينها مقايسه مي کند و مي گويد: من به خاطر پرهيز از تفرق کلمه ي مسلمين از حق مسلم خودم چشم پوشيدم و اينان با اينکه به طوع و رغبت بيعت کردند، بيعت خويش را نقض کردند، و پرواي ايجاد اختلاف در ميان مسلمين را نداشتند.[6] .

ابن ابي الحديد در خطبه ي 119 نقل مي کند که آن حضرت (رض) فرمود:

و ايم الله لو لا مخافه الفرقه بين المسلمين و ان يعود الکفر ويبور الدين لکنا علي غير ما کنا لهم عليه.

(به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت کفر و تباهي دين نبود رفتار ما با آنان طور ديگر بود.)

همچنين از کلبي نقل مي کند که حضرت علي (رض) قبل از آنکه به سوي بصره حرکت کند فرمود:

... فرايت ان الصبر علي ذلک افضل من تفريق کلمه المسلمين و سفک دمائهم و الناس حديثوا عهد بالاسلام و الدين يمخض الوطب يفسده ادني و هن و يعکسه اقل خلق.

ديدم صبر از تفرق کلمه ي مسلمين و ريختن خونشان بهتر است، مردم تازه مسلمانند و دين مانند مشکي که تکان داده مي شود کوچک ترين فردي آن را وارونه مي نمايد، آن گاه فرمود چه مي شود طلحه و زبير را؟ خوب بود سالي و لا اقل چند ماهي صبر مي کردند و حکومت مرا مي ديدند آن گاه تصميم مي گرفتند، اما آنان طاقت نياورند و عليه من شوريدند و در امري که خداوند

[صفحه 13]

حقي براي آنان قرار نداده با من به کشمکش پرداختند.[7] .

ابن ابي الحديد در شرح خطبه ي شقشقيه نقل مي کند: در داستان شورا چون حضرت عباس (رض) مي دانست که نتيجه چيست از حضرت علي (رض) خواست که در جلسه شرکت نکند، اما حضرت علي (رض) با اينکه نظر حضرت عباس را از لحاظ نتيجه تاييد مي کرد پيشنهاد را نپذيرفت و عذرش اين بود: «اني اکره الخلاف» (من اختلاف را دوست ندارم). حضرت عباس گفت: «اذا تري ما تکره» (پس با آنچه دوست نداري مواجه خواهي شد.)

و در جلد دوم، ذيل خطبه ي 65 نقل مي کند:

يکي از فرزندان ابولهب اشعاري مبتني بر فضيلت و ذيحق بودن حضرت علي و بر ذم مخالفانش سرود، حضرت علي (رض) او را از سرودن اين گونه اشعار که در واقع نوعي تحريک وشعار بود نهي کرد وفرمود: «سلامه الدين احب اليناه من غيره» (براي ما سلامت اسلام و اينکه اساس اسلام باقي بماند از هر چيز ديگر محبوب تر و با ارج تر است.)[8] .

و از همه مهم تر اينکه آن حضرت (رض) در شوراي شش نفري، پس از انتخاب حضرت عثمان (رض) مي فرمايد:

لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري. و و الله لا سلمن ما سلمت امور المسلمين، و لم يکن فيها جور الا علي خاصه.[9] .

(شما خود مي دانيد من از همه براي خلافت شايسته ترم، به خدا سوگند مادامي که کار مسلمين رو به راه باشد و تنها بر من جور و جفا شده باشد مخالفتي نخواهم کرد.)

[صفحه 14]


صفحه 9، 10، 11، 12، 13، 14.








  1. بي آزار شيرازي، همبستگي مذاهب اسلامي، ص 209، تاريخ طبري، ج 2، ص 243.
  2. نهج البلاغه، ج 1، خطبه ي 5، ص 72.
  3. تاريخ طبري، ج 2، ص 237، وحدت امت اسلامي، ص 102، تاليف سيد شرف الدين.
  4. بي آزار شيرازي، عبدالکريم، توحيد کلمه، ص 7.
  5. «علي بن ابيطالب و تقريب بين مذاهب»، علامه عبدالمتعال صعيدي، در کتاب همبستگي مذاهب اسلامي، به اهتمام عبدالکريم بي آزار شيرازي، ص 207.
  6. «امام علي (ع) و اتحاد اسلامي»، استاد مطهري، در کتاب توحيد کلمه، ج 2، ص 48.
  7. منبع قبلي، ص 50، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 308، بحارالانوار، ج 32، ص 62.
  8. منبع قلبي ص 51.
  9. نهج البلاغه، خطبه ي 74، ج 1، ص 172.