پاسخ به سئوالات عقيدتي جاثليق و جمعي از مسيحيان











پاسخ به سئوالات عقيدتي جاثليق و جمعي از مسيحيان



پس از رحلت پيامبر اسلام عدّه اي از مسيحي ها به سرپرستي «جاثليق» به مدينه آمده، و از ابوبکر به عنوان جانشين و خليفه پيامبر، سؤالاتي را مطرح ساختند، و چون خليفه اوّل نتوانست به آن سؤال ها جواب درستي بدهد، خليفه دوم متوسّل به زور و تهديد گرديده و خطاب به جاثليق گفت:

خاموش باش و اِلاّ خون تو را مباح اعلام مي کنم!!

جاثليق چون اين تهديد را شنيد گفت:

اَهذا عَدْلٌ عَلي مَنْ جاءَ مُسْتَرْشِدَاً طالِباً؟!

«آيا از عدالت است؟ کسي را که براي هدايت يابي به پيش شما آمده است اينگونه تهديد و مرعوب سازي؟»

سپس خطاب به مسلمانان گفت:

(مرا به کسي که جواب سؤالاتم را بتواند بگويد راهنمائي کنيد.)

مردم حاضر وي را به حضور اميرالمؤمنين عليه السلام معرّفي نمودند.

جاثليق همان پرسش ها را در حضور علي عليه السلام مطرح و جواب همه آنها را دريافت کرد از جمله آنها اينکه گفت:

به من خبر ده؛ آيا شما در پيش خدا مؤمن هستيد، يا در نزد خودت؟

امام علي عليه السلام فرمود:

من در پيشگاه حداوند مؤمن هستم همانطوري که در اعتقاد خود نيز مؤمنم.

جاثليق پرسيد:

مقام شما در بهشت برين چگونه خواهد بود؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

من در کنار رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در بهشت برين و فردوس اعلا خواهم بود.

جاثليق پرسيد:

به رسالت پيامبرتان و صداقت او چگونه ايمان آوردي؟

امام علي عليه السلام پاسخ داد:

از ديدن معجزات و آيات روشن به او ايمان آورده ام.

جاثليق پرسيد:

از خدايت به من خبر ده که او در کجاست؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پاسخ داد:

خداوند در جايگاه خاصّي قرار نمي گيرد و او از مکان منزّه است،

خداي من جسم نيست تا در مکاني قرار گيرد، و از حالي به حال ديگر تحوّل پيدا نمي کند.

جاثليق پرسيد:

آيا خداي تو به وسيله حواس قابل درک است؟

و اگر با حواس ظاهري قابل درک نيست، پس چگونه مي توان به او معرفت حاصل کرد؟

امام علي عليه السلام پاسخ داد:

خداوند هرگز با مقدار و با کيفيّتي تعريف نمي شود، و او با مردم قابل قياس نيست، بلکه از راه عقل، و آثار قدرتش که در اين جهان مشهود است مي توان او را شناخت.

جاثليق پرسيد:

آيا پيامبر شما عيسي عليه السلام را مخلوق معرّفي کرده است؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

عيسي داراي تصوير و تغيير بوده و هست، و از حالي به حال ديگر تغيير پيدا مي کرد و او يکي از بندگان خداست و مخلوق بودن او به اثبات رسيده است.

مولاي متّقيان سپس به سئوالات ديگر آنان جواب کافي داد، و آنگاه از تمام قضاياي آنها و اخبار دروني شان به آنان خبر داد!!

و فرمود:

اي نصراني! تو در عالم خواب مقام و عظمت مرا ديده اي و مأمور شده اي از مخالفت با من اجتناب نموده و مطيع من باشي، در حالي که در دلت به اين امر راضي نبوده اي!!

جاثليق چون اين اخبار غيبي را شنيد به خدا و پيامبرش ايمان آورده و گفت:

شهادت مي دهم که تو اميرالمؤمنين و وصيّ بر حقّ رسول خدائي، و با او تمام همراهان مسيحي اش مسلمان شدند.

خليفه دوم گفت:

سپاس خدا را که تو را هدايت کرد، ولي اين را بدان که علوم پيامبر در اهل بيت او مستقرّ است، ولي خلافت با تعيين مردم با آن کسي است که تو با او در آغاز صحبت کرده اي!!

جاثليق گفت:

مي دانم چه مي گوئي، ولي تو بدان که من بر يقين خود استوار هستم.[1] .









  1. مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 257، و اثبات الهداة ج 2 ص 432.