دلايل پيشگامي علي در اسلام











دلايل پيشگامي علي در اسلام



دلائل و شواهد پيشگامي علي عليه السلام در متون اسلامي فراوان است:

1 - پيش از همه، خود پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به پيشقدم بودن علي عليه السلام تصريح کرده و در ميان جمعي از ياران خود فرمود:

«نخستين کسي که در روز رستاخيز با من در کنار حوض کوثر ملاقات مي کند، پيشقدمترين شما در اسلام، علي بن ابي طالب است.»[1] .

2 - دانشمندان و محدّثان نقل مي کنند:

حضرت محمّد صلي الله عليه وآله وسلم روز دوشنبه به نبوّت مبعوث شد و علي عليه السلام فرداي آن روز «سه شنبه» با او نماز خواند.[2] .

3 - حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه «قاصعه» مي فرمايد:

«آن روز اسلام جز به خانه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم و خديجه عليها السلام راه نيافته بود و من سوّمين نفر آنها بودم. نور وحي و رسالت را مي ديدم، و بوي نبوّت را مي شنيدم.»[3] .

4 - امام علي عليه السلام در جاي ديگر از سبقت خود در اسلام چنين ياد مي کند:

«خدايا من نخستين کسي هستم که به سوي تو بازگشت، و پيام تو را شنيد و به دعوت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم پاسخ گفت و پيش از من جز پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم کسي نماز نگزارد.»[4] .

5 - حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود:

«من بنده خدا و برادر پيامبر و صدّيق اکبرم، اين سخن را پس از من جز دروغگوي افتراء ساز نمي گويد، من هفت سال پيش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم.»[5] .

6 - اعتراف مأمون به ايمان علي عليه السلام مأمون دانشمندان عصر خود راکه از آن جمله اسحاق[6] در ميان آنها بود گرد آورد و زبان به سخن گشود و چنين گفت:

روزي که پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وسلم مبعوث به رسالت گرديد بهترين عمل چه بود؟

اسحاق گفت:

ايمان به خدا و رسالت پيامبر او

مأمون پرسيد:

آيا سبقت به اسلام در اعداد بهترين عمل نبود؟

اسحاق گفت:

چرا، در قرآن مجيد مي خوانيم:

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ، اوُلئکَ المُقَرَّبُونَ

«مقصود از سبقت در آيه همان پيش قدمي در پذيرش اسلام است.»[7] .

مأمون پرسيد:

آيا کسي بر علي در پذيرش اسلام سبقت جسته بود؟ يا اينکه علي عليه السلام نخستين فردي است که به پيامبر ايمان آورده است؟

اسحاق گفت:

علي نخستين فردي است که به پيامبر ايمان آورد، امّا روزي که او ايمان آورد کودکي بيش نبود و نمي توان براي چنين اسلامي ارزش قائل بود، امّا ابي بکر اگرچه بعدها ايمان اورد، ولي روزي که به صف خداپرستان پيوست، يک فرد کاملي بود، که ايمان و اعتقاد او در آن سنّ و سال ارزش ديگري داشت.

مأمون پرسيد:

بگو ببينم، علي عليه السلام روي چه اصلي ايمان آورد؟ آيا پيامبر او را به اسلام دعوت کرد يا اينکه از طرف خدا به او الهام شد؟ که آئين توحيد و روش اسلام را بپذيرد؟

هرگز نمي توان گفت اسلام علي عليه السلام از طريق الهام از جانب خدا بوده است، زيرا لازمه فرض اين است که ايمان وي بر ايمان پيامبر، برتري داشته باشد، چون گرايش پيامبر به اسلام به وسيله جبرئيل و راهنمائي وي بوده است، نه اينکه از جانب خدا به وي الهام شده باشد.

در اينصورت که ايمان علي در پرتو پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بوده، آيا پيامبر از پيش خود اين کار را انجام داده يا به دستور خدا به اسلام دعوت کرد، قطعاً بايد گفت دعوت علي عليه السلام به اسلام از جانب پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم، به فرمان خدا بوده است.

آيا خداي حکيم دستور مي دهد که پيامبر کودک غير مستعدّي را که ايمان و عدم ايمان او يکسان مي باشد، به آئين اسلام دعوت کند؟

در اين صورت بايد گفت، شعور و درک امام در دوران کودکي به اندازه اي بود که خداوند به ايمان او عنايت داشته است، پس ايمان علي عليه السلام در کودکي ارزشمند است.

7 - اظهارات امام علي عليه السلام در نهج البلاغه

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 37 نهج البلاغه به اين حقيقت روشن اشاره مي فرمايد که:

خصائص الامام علي عليه السلام

فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِيْنَ فَشِلُوا، وَتَطَلَّعْتُ حِيْنَ تَقَبَّعُوا، وَنَطَقْتُ حِيْنَ تَعْتَعُوا، وَمَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِيْنَ وَقَفُوا.

وَکُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً، وَأَعْلَاهُمْ فَوْتاً، فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا، وَاسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا.

کَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّکُهُ الْقَوَاصِفُ، وَلَا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ.

لَمْ يَکُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ وَلَا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ. الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.

علّة السکوت

رَضِيْنَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ، وَسَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ. أَتَرَانِي أَکْذِبُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم؟

وَاللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ، فَلَا أَکُونُ أَوَّلَ مَنْ کَذَبَ عَلَيْهِ. فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي، فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي، وَإِذَا الْمِيثَاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي.

ويژگي ها و فضائل امام علي عليه السلام

آن گاه که همه از ترس سست شده کنار کشيدند، من قيام کردم، و آنهنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به ميدان آمدم، و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم و آن وقت که همه باز ايستادند من با راهنمائي نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز کردم، و جائزه سبقت در فضيلت ها را بردم.

همانند کوهي که تندبادها آن را به حرکت در نمي آورد، و طوفان ها آن را از جاي بر نمي کند.

هيچکس نمي توانست عيبي در من بيابد، و هيچ سخن چيني جاي عيبجوئي در من نمي يافت.

خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.

علّت سکوت و کناره گيري از خلافت

در برابر خواسته هاي خدا راضي، و تسليم فرمان او هستم، آيا مي پنداريد. من به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دروغي روا دارم؟ به خدا سوگند! من نخستين کسي هستم که او را تصديق کردم، و هرگز اول کسي نخواهم بود که او را تکذيب کنم.

در کار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروي از سفارش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را دارم، و از من براي ديگري پيمان گرفتند (که پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود اگر در امر حکومت کار به جدال و خونريزي کشانده شود، سکوت کنم و سر فرود آورم.)

و در خطبه 71 نهج البلاغه به شايعه پراکني و دروغپردازي کوفيان اشاره مي فرمايد و به سبقت خويش در پذيرش اسلام و اعتراف به رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مي پردازد که:

وَلَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّکُمْ تَقُولُونَ:

عَلِيٌّ يَکْذِبُ، قَاتَلَکُمُ اللَّهُ تَعَالَي! فَعَلي مَنْ أَکْذِبُ؟ أَعَلَي اللَّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ! أَمْ عَلَي نَبِيِّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! کَلَّا وَاللَّهِ، لکِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا، وَلَمْ تَکُونُوا مِنْ أَهْلِهَا. وَيْلُ امِّهِ کَيْلاً بِغَيْرِ ثَمَنٍ!

لَوْ کَانَ لَهُ وِعَاءٌ. «وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ».

«پس از ستايش پروردگار! اي مردم عراق! همانا شما به زن بارداري مي مانيد[8] که در آخرين روزهاي بارداري جنين خود را سقط کند، و سرپرستش بميرد، و زماني طولاني بي شوهر ماند، و ميراث او را خويشاوندان دور غارت کنند.

آگاه باشيد من با اختيار خود به سوي شما نيامدم بلکه بطرف ديار شما کشانده شدم، به من خبر دادند که مي گوئيد علي دروغ مي گويد!! خدا شما را بکشد، به چه کسي دروغ روا داشته ام؟

آيا به خدا دروغ روا داشتم؟ در حاليکه من نخستين کسي هستم که به خدا ايمان آوردم،[9] يا بر پيامبرش؟ من اول کسي بودم که او را تصديق کردم! نه به خدا هرگز!! آنچه گفتم واقعيّتي است که شما از دانستن آن دوريد، و شايستگي درک آن را نداريد، مادرتان در سوگ شما واي، واي سر دهد.

پيمانه علم را بر شما رايگان بخشيدم، اگر ظرفيّت داشته باشيد. و به زودي خبر آن را خواهيد فهميد.»[10] .

و در خطبه 131 نهج البلاغه با خداي خويش شکوه مي کند و نجوا گونه به سوابق درخشان خويش اشاره مي فرمايد که:

اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلَا الِْتمَاسَ شَيْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ، وَسَمِعَ وَأَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ - بِالصَّلَاةِ.

وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَکُونَ الْوَالِي عَلَي الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالْأَحْکَامِ وَإِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَکُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَلَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَلَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَلَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَلَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُکْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ، وَلَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِکَ الْأُمَّةَ.

«خدايا تو ميداني که جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حکومت، و دنيا و ثروت نبود، بلکه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را در جايگاه خويش بازگردانيم، و در سرزمين هاي تو اصلاح را ظاهر کنيم، تا بندگان ستمديده ات در أمن و أمان زندگي کنند، و قوانين و مقرراّت فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد. خدايا من نخستين کسي هستم که بتو روي آورده، و دعوت تو را شنيده و اجابت کرد، در نماز کسي از من جز رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پيشي نگرفت،

و همانا شما دانستيد که سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت ها و احکام مسلمين، ولايت و رهبري يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود مسلمانان را به گمراهي کشاند، و ستمکار نيز نمي تواند رهبر مردم باشد، که با ستم حق مردم را غصب و عطاياي آنان را قطع کند، و نه کسي که در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل داشته و گروهي را بر گروهي مقدّم مي دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمي تواند امام باشد زيرا که براي حکم کردن با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال مي کند، و حق را به صاحبان آن نرساند، و آن کس که سنّت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم را ضايع مي کند لياقت رهبري ندارد زيرا که امّت اسلامي را به هلاکت مي کشاند.»









  1. اوَّلُکُم وروداً علي الحوض اوَّلُکُم اِسلاماً عليّ بن ابي طالب: الاستيعاب في معرفة الاصحاب ج 3 ص 28، و ابن ابي الحديد شرح نهج البلاغه ج 13 ص 119، الحاکم النيشابوري، المستدرک علي الصّحيحين ج 3 ص17.
  2. استنبي ء النّبي بوم الاثنين و صليّ عَلِيٌّ يومَ الثُّلاثاً: الاستيعاب في معرفة الاصحاب ج 3 ص 32، و ابن اثير الکامل في التّاريخ ج 2 ص 57.
  3. وَ لَم يَجمع بيت واحد يومئذ في الاسلام غير رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و خديجه عليها السلام و انا ثالثهما، أري نور الوحي و الرّسالة و اشمُّ ريحَ النّبُوَّة (نهج البلاغه خطبه 121 / 192 معجم المفهرس مؤلّف).
  4. اللّهُمَّ اِنّي اوَّلُ مَنْ اَنابَ وَ سَمِعَ وَ اَجابَ لَم يَسْبِقني الاّ رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بالصلوة (خطبه 131).
  5. انا عبداللَّه و اخو رسول اللَّه و انا الصدّيق الاکبر لا يقول ها بعدي اِلاّ کاذب مفتري، صلّيتُ مَعَ رَسولِ اللَّه قبل النّاس بسبع سنين:

    طبري محمّد بن جرير، تاريخ الأُمم و الملوک ج 2 ص 312، و ابن اثير الکامل في التّاريخ ج 2 ص 57، و المستدرک علي الصّحيحين ج 3 ص 112.

  6. او اسحاق بن ابراهيم موصلي مکنّي به ابي محمّد از دانشمندان معروف عصر مأمون بود.(لغتنامه دهخدا).
  7. سوره واقعه آيه 10-11.
  8. ضرب المثل است: زيرا کوفيان پس از تحمّل فراوان سختي هاي جنگ در آخرين لحظه هاي پيروزي، فريب، قرآنهاي بالاي نيزه را خوردند.
  9. علاّمه اميني در ج 3 الغدير در صفحات 219 تا 247 با يکصد حديث از کتب اهل سنّت اين حقيقت را اثبات مي کند.
  10. سوره ص آيه 88.