سبقت در پذيرش اسلام











سبقت در پذيرش اسلام



حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نخستين کسي مي باشد که به پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم ايمان آورد.

همه مورّخان نوشتند:

او اسلام آورد در حالي که سيزده ساله بود.

ابوزيد عمر بن شبَّة گفته است:

سُريجِ بن نعمان از فرات بن سائب و او از ابن عمر نقل کرده است:

علي بن ابيطالب عليه السلام اسلام آورد در حالي که سيزده ساله بود و از دنيا رفت در حالي که شصت و سه سال داشت.

و اين درست ترين قولي است که در اين باره گفته شده است

در اينجا به برخي از اعترافات بزرگان اسلام توجّه کنيد:

1 - شُعْبَه از سَلَمَة بن کُهَيْل و او از حَبَّه عَرَني[1] روايت کرده است:

از علي عليه السلام شنيدم که مي گفت:

من نخستين کس هستم که با رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نمازگزارد.

2 - زيد بن ارقم[2] گفته است:

اوّلين کسي که پس از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به پروردگار ايمان آورد، علي بن ابيطالب عليه السلام است.

3 - از قول انس بن مالک آمده است:

پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم روز دوشنبه به نبوّت برگزيده شد و علي عليه السلام روز سه شنبه نماز گزارد.

4 - سفيان بن ثوري از سَلَمَة بن کُهَيل و او از ابي صادق و او از حَنَشِ بن مُعْتَمِر[3] و او از عُلَيْمِ بن کندي و او از سلمان بن فارسي روايت کرده که رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

أَوَّلُکُم وُروُداً عَلَيَّ الْحَوْضَ أَوَّلُکُمْ اِسْلاماً عَلَيِّ بْنِ ابِيطالِب

«نخستين کسي که از شما بر من در حوض کوثر وارد خواهدشد، اوَّلينِ شماست که به اسلام گرويده است و او علي بن ابيطالب عليه السلام مي باشد.»

5 - عبدالعزيز بن محمّد دَراوِرْدي گفته است، عمر مولاي غُفْرَه به من گفت:

از محمّد بن کعْبِ بن قُرَظي[4] پرسيدند:

نخستين کسي که به اسلام گرويد علي عليه السلام بود يا خليفه اوّل؟

گفت:

سُبحانَ اللّه، علي عليه السلام نخستينِ آن دو بود که اسلام آورد.

و از مُعاذة[5] دختر عبداللّه عَدَويّه روايت شده است که گفت:

از علي بن ابيطالب عليه السلام بر منبر بصره شنيدم که مي گفت:

من صدّيق اکبرم، ايمان آوردم پيش از آنکه ابوبکر ايمان آورد و در اسلام در آمدم پيش از آنکه به اسلام بگرود.

6 - ابراهيم بن سعد زُهري از ابن اسحاق روايت کرده است که او گفت:

مرا حديث کرد يحيي بن ابي الاشعَث از اسماعيل بن اياس بن عفيف کندي و او از پدرش و او هم از جدّش که گفت:

من مردي تاجر پيشه بودم و براي حج روانه شدم، در آغاز بعثت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم که هنوز پيرواني نداشت، پس به نزد عبّاس بن عبدالمطلّب آمدم تا از او برخي کالاي تجارتي را خريداري کنم، زيرا او نيز مردي بازرگان بود.

پس سوگند به پروردگار من نزد او بودم که ناگهان مردي از چادري بيرون آمد.

پس به خورشيد نظر افکند و همين که خورشيد را مايل به غروب ديد برخاست و نماز بجاي آورد.

آنگاه زني از همان چادري که آن مرد بيرون آمد بيرون آمد و پشت آن مرد ايستاد و نمازگزارد.

سپس پسر بچّه اي که نزديک به حدّ بلوغ بود از آن چادر بيرون آمد و پشت آن مرد بايستاد و نمازگزارد.

گفتم: اين کيست؟

عبّاس! گفت:

اين محمّد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب پسر برادر من است.

گفتم: اين زن کيست؟

گفت: اين زن همسر او خديجه، دختر خُويْلَد است.

گفتم: اين جوان کيست؟

گفت: او علي بن ابيطالب پسر عموي او است.

گفتم: اين چه کاري است که او مي کند؟

گفت:

نماز مي خواند و گمان مي کند که او پيغمبر است، و او را در اين کارش جز همسرش و پسر عمويش که اين پسر بچّه باشد، کسي پيروي نکرده است.

و او گمان مي کند که بزودي بر او دريچه گنجهاي خسرو و قيصر گشوده خواهد شد.

و عفيف مي گفت:

پس از آن اسلام آورد و از ره آورد اسلام بهره مند گرديد و مي گفت:

اگر پروردگار آن روز مرا از نعمت اسلام بهره ور مي نمود، من با علي عليه السلام دوّمين کس بوديم که به اسلام گرويدند.

7 - مجاهد بن ابوالحجّاج گفته است:[6] .

از نعمت هاي خداوند متعال بر علي بن ابيطالب عليه السلام و از نيکي هايي که پروردگار متعال به او اراده نمود، آن است که:

قريش گرفتار سال قحطي شديد شدند و ابوطالب عيالمند بود، پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به عبّاس عمويش که از توانگرترين بني هاشم بود گفت:

«اي عبّاس، برادرت ابوطالب داراي عيال بسيار است و آنچه را که به مردم از اين سال قحطي رسيده است مي بيني. پس ما را به سوي او روانه کن تا باري از عيال او سبک کنيم، فرزندي از فرزندان او را من برمي گيرم و فرزندي را تو برمي داري، و بدين ترتيب هزينه و مخارج زندگي آن دو را از او کفايت مي کنيم»

عبّاس گفت: بسيار خوب.

پس آن دو روانه شدند تا به نزد ابوطالب آمدند و به او گفتند:

ما مي خواهيم باري از اهل و عيال تو سبک کنيم، تا از مصيبتي که مردم در آن هستند برطرف شود.

ابوطالب به آنها گفت:

عقيل را براي من بگذاريد، پس هر چه مي خواهيد بکنيد.

آنگاه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم علي را برگرفت و همراه خود به منزل برد و عبّاس هم جعفر را برداشت و همراه خود ساخت.

امام علي عليه السلام پيوسته با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود نا اينکه خداوند او را به پيامبري مبعوث نمود.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از او پيروي کرد و به او ايمان آورد و او را تصديق نمود.

جعفر نزد عبّاس بود تا اينکه اسلام آورد و با گرويدن به اسلام بي نياز شد.

8 - و نوشتند که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در آغاز اسلام هنگامي که وقت نماز فرا مي رسيد، به سوي کوههاي مکّه بيرون مي رفت و امام علي عليه السلام هم با او پوشيده از چشم ابوطالب و همه عموها و ديگر اقوامش بيرون مي آمد.

پس با هم در آن کوهها نماز مي گزاردند و به هنگام غروب وارد مي شدند، برمي گشتند و در آنجا تا زماني که خداوند تعالي مي خواست درنگ مي نمودند و باقي مي ماندند.

پس از چندي ابوطالب روزي آن دو را را با يکديگر يافت، در حالي که هردو نماز مي خواندند.

پس به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم گفت:

اي پسر برادرم اين چه ديني است که بدان اعتقاد داري؟ گفت:

اي عمو اين دين خداوند و ملائکه اوست و آيين فرستادگانش و پدر ما ابراهيم مي باشد.

پروردگار مرا براي اين دين و براي بندگان خود پيامبر قرار داد و تو اي عمو شايسته ترين کسي هستي که نصيحت را برايش خالص نمودم و او را به هدايت دعوت کردم و تو شايسته ترين کسي هستي که دعوت مرا اجابت کند و مرا در اين امر ياري نمايد.

ابوطالب به فرزندش علي عليه السلام مي گفت:

پسرم اين چه آييني است که بر آن استواريد؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پاسخ مي داد:

اي پدر به پيامبر خدا ايمان آوردم و آنچه را که آورده تصديق نمودم و با او به خاطر باري تعالي نماز گزاردم و از او پيروي کردم.

ابوطالب مي گفت:

امّا او (پيغمبر) ترا جُز به خير دعوت نکرده است، پس همراه او باش.

9- سَلَمَةِ بن کُهَيْل از حَبَّةِ بنِ جُوَيْن روايت کرده است که: شنيدم از علي عليه السلام مي گفت:

«لَقَدْ عَبَدْتُ اللَّهَ قَبْلَ أَنْ يَعْبُدَهُ أحَدٌ مِنْ هذِهِ الاءُْمَّةَ خَمْسَ سِنينَ».

«بي گمان پروردگار را پيش از اينکه احدي از اين امّت عبادت کند، پنج سال عبادت کردم.»

10 - امام علي عليه السلام در يک سخنراني طولاني فرمود:[7] .

وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ.

وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُنِي إِلَي صَدْرِهِ، وَيَکْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ.

وَکَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمْنِيهِ، وَمَا وَجَدَ لِي کَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَلَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ.









  1. حبّة بن جُوين بَجَلي عَرَني مُکَنّي به ابوقُدامَة است. از اهل کوفه و از اصحاب علي عليه السلام است و حديث غدير خُم را روايت کرده است و در آن روز مشرک بود. اُسدُ الغابَة - 363 - 1.
  2. زيد بن ارقم بن قيس بن نُعمان انصاري خَزرجي مکنّي به ابوسعيد است. از صحابه پيغمبر بود و با رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم در هفده جنگ شرکت داشت و خود را در روز اُحُد صغير ذکر کرده است. يتيم و در دامن تربيت عبداللَّه بن رواحه بود و با او در غزوه مؤته شرکت نمود. هفتاد حديث روايت کرده است و در کوفه مقيم شد و در آنجا به سال 56 و به قولي 68 در گذشت. (تهذيب الاسماء - 99 - 1).
  3. حَنَشِ بن مُعْتَمَر در شمار صحابه ذکر شده است و حديثش از صحّت بهره مند مي باشد، اين را ابن اثير در اُسدُ الغابَة ذکر کرده است (اُسْدُ الغابَة - 55 - 2).
  4. او منسوب به بني قُريظه طايفه يهودي مشهور است. مکنّي به ابوحمزه و تابعي جليل القدر مي باشد. پدرش از اسيران قُريظه بود. محمّد در کوفه سُکني گزيد و آنگاه به مدينه برگشت. در زمان حيات رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم متولّد شد و از ابن عبّاس و زيدبن ارقم و معاويه حديث شنيد و از بسياري از صحابه حديث روايت کرد و ديگران هم از او روايت کردند: به سال 108 هجري و به قولي پس از آن سال درگذشت.(تهذيب الاسماء - 90 - 1).
  5. کنيه مُعاذة، اُمُّ صَهْباء است، او زني فاضل و از عالمان حديث و اهل بصره مي باشد. از علي عليه السلام و عائشه حديث روايت کرد و عاصم و جماعتي هم از او روايت نموده اند. به سال 83 هجري وفات يافت.
  6. مجاهد بن ابوحجّاج از موالي بني مخزوم و تابعي و از اهالي مکّه است، تفسير را از ابن عبّاس فرا گرفت و بسيار سفر نمود و در کوفه مستقر شد. در حال سجده به سال 104 هجري در گذشت. ابو زکريّا نووي در تهذيب الاسماء تنها کسي است که پدرش را جُبَير با تصغير ذکر کرده است و اين وجه نه در نسخه خطّي کتاب و نه در ساير مراجع ذکر نشده است. (طبقات الفقهاء - 45).
  7. خطبه 115/192 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.