شيوه هاي آموزشي











شيوه هاي آموزشي



يکي ديگر از ويژگي هاي مباحث اعتقادي امام علي عليه السلام در نهج البلاغه، به کارگيري «شيوه هاي صحيح آموزشي» است که:

مباحث سنگين اعتقادي را براي عموم اقشار جامعه قابل درک و شناخت مي سازد.

مباحث نظري را چونان محاسبات رياضي، مستدلّ و مبرهن مطرح مي کند.

هم با استدلال هاي قوي، عقل ها و فکرها را قانع کرده و هم به احساسات انسان پاسخ مي دهد.

هم شور و شعور ايجاد کرده و هم به شعارها و عواطف انسان ها، جهت مي بخشد.

اين همه زيبائي ها و جاذبه ها در آموزش و تعليم مباني اعتقادي به «شيوه هاي صحيح آموزشي» بستگي دارد.

شيوه هاي صحيح آموزشي اميرالمؤمنين عليه السلام بر واقعيّت ها و روش هاي کاربردي تکيه دارد؛

و از همه روش ها ابزارها استفاده مي کند؛

استدلال و برهان را با عشق و شور به هم مي آميزد؛

مي چشد و مي چشاند؛

اميد مي دهد؛

جهت مي بخشد؛

با هدفداري به مباحث اعتقادي تداوم مي بخشد؛

شيريني استدلال را با زيبائي هاي نظام هستي يکجا مطرح مي کند.

و براي هر دليل و برهاني ده ها «نمونه» و «الگو» از پديده هاي زيباي هستي، شاهد و مثال مي آورد.

گاهي شنونده را از يک مبحث اعتقادي، از يک برهان فلسفي، به سوي ارزيابي پديده ها مي کشاند «مانند خطبه اوّل»

و زماني از راه برّرسي پديده ها و نمونه هاي روشن، فکرها و عقل ها را به واقعيّت ها سوق مي دهد. (مانند: خطبه 165 و 182 و 185(

و آنگاه دست زيبا و زيبائي آفرين خدا را به همگان نشان مي دهد.

و عقل ها و انديشه ها را در ارزيابي الگوهاي زيباي طبيعت به شگفتي وا ميدارد.

از طاووس و زيبائي آن سخن مي گويد و سپس خداي طاووس آفرين را اثبات مي کند.

از خلقت اسرارآميز خفّاشان بحث مي کند و عقل ها را در کشف راز هستي درمانده نشان مي دهد،

و بحث اعتقادي را از موجودات کوچک و بزرگ آغاز و آنگاه حيات و هدفداري را در همه آنها به ارزيابي مي گذارد و سپس صفات جمال و جلال الهي را نشان مي دهد.

در «خطبه 165 «امام علي عليه السلام بر اساس برهان «اثر و مؤثّر» و «راه هاي خداشناسي»، ابتداء از آفرينش انواع موجودات و انواع پرندگان سخن به ميان مي آورد و سپس زيبائي هاي شگفتي آور طاووس را مطرح مي کند و آنگاه مي فرمايد:

فَکَيْفَ تَصِلُ إِلَي صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ، أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِينَ!

وَأَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِکَهُ، وَالْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ!

فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلَّاهُ لِلْعُيُونِ، فَأَدْرَکَتْهُ مَحْدُوداً مُکَوَّناً، وَمُؤَلَّفاً مُلَوَّناً؛ وَأَعْجَزَ الْأَلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ، وَقَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ!

وَسُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَالْهَمَجَةِ إِلَي مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَالْفَيَلَةِ! وَوَأَي عَلَي نَفْسِهِ أَلَّا يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ، إِلَّا وَجَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ، وَالْفَنَاءَ غَايَتَهُ.

«راستي، هوش هاي ژرف انديش و عقل هاي پُرتلاش چگونه اين همه از حقائق موجود در پديده ها را مي توانند درک کنند؟ و چگونه گفتار توصيف گران، به نظم کشيدن اين همه زيبايي را بيان توانند نمود؟ و در درک کمترين اندام طاووس، گمانها از شناخت درمانده و زبانها از ستودن آن در کام مانده اند

پس ستايش خداوندي را سزاست که عقلها را از توصيف پديده اي که برابر ديدگان جلوه گرند ناتوان ساخت، پديده محدودي که او را با ترکيب پيکري پرنقش و نگار، با رنگها و مرزهاي مشخص مي شناسد، باز هم از تعريف فشرده اش زبان ها عاجز و از توصيف واقعي آن درمانده اند،

(پس چگونه خدا را مي توانند درک کنند؟)

پاک و برتر است خدايي که در اندام مورچه، و مگس ريز، پاها پديدآورد، و جانداران بزرگتر از آنها را نيز آفريد، از ماهيان دريا، و پيلان عظيم الجثّه، و بر خود لازم شمرد، که هيچ کالبد جانداري را وانگذارد و به درستي اداره اش نمايد، جز آن که ميعادگاهش مرگ و پايان راهش نيستي باشد.»[1] .

و در خطبه 185 با توجّه به اسرار نظام آفرينش و «برهان هدايت» و «برهان هدايت غريزي» در پديده ها و امکان شناخت با برّرسي در پديده هاي گوناگون و زيباي نظام هستي مي فرمايد:

وَلَوْ فَکَّرُوا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ، وَجِسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَي الطَّرِيقِ، وَخَافُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ، وَلکِنِ الْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ، وَالْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ!

أَلَا يَنْظُرُونَ إِلَي صَغِيرِ مَا خَلَقَ، کَيْفَ أَحْکَمَ خَلْقَهُ، وَأَتْقَنَ تَرْکِيبَهُ، وَفَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ، وَسَوَّي لَهُ الْعَظْمَ وَالْبَشَرَ!

انْظُرُوا إِلَي الَّنمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا، وَلَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لاَ تَکَادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَلَا بِمُسْتَدْرَکِ الْفِکَرِ، کَيْفَ دَبَّتْ عَلَي أَرْضِهَا، وَصُبَّتْ عَلَي رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَي جُحْرِهَا، وَتُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَفِي وِرْدِهَا لِصَدَرِهَا.

مَکْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا؛ لَا يُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ، وَلَا يَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَلَوْ فِي الصَّفَا الْيَابِسِ، وَالْحَجَرِ الْجَامِسِ! وَلَوْ فَکَّرْتَ فِي مَجَارِي أَکْلِهَا، فِي عُلْوِهَا وَسُفْلِهَا، وَمَا فِي الْجَوْفِ مِنْ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا، وَمَا فِي الرَّأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَأُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً، وَلَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً!

فَتَعَالَي الَّذِي أَقَامَهَا عَلَي قَوَائِمِهَا، وَبَنَاهَا عَلَي دَعَائِمِهَا! لَمْ يَشْرَکْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَلَمْ يُعِنْهُ عَلَي خَلْقِهَا قَادِرٌ.

وَلَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِکْرِکَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ، مَا دَلَّتْکَ الدَّلاَلَةُ إِلَّا عَلَي أَنَّ فَاطِرَ الَّنمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ، لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ کُلِّ شَيْ ءٍ، وَغَامِضِ اخْتِلاِفِ کُلِّ حَيٍّ. وَمَا الْجَلِيلُ وَاللَّطِيفُ، وَالثَّقِيلُ وَالْخَفِيفُ، وَالْقَوِيُّ وَالضَّعِيفُ، فِي خَلْقِهِ إِلَّا سَوَاءٌ، وَکَذلِکَ السَّمَاءُ وَالْهَوَاءُ، وَالرِّيَاحُ وَالْمَاءُ.

فَانْظُرْ إِلَي الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، وَالنَّبَاتِ وَالشَّجَرِ، وَالْمَاءِ وَالْحَجَرِ، وَاخْتِلَافِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَتَفَجُّرِ هذِهِ الْبِحَارِ، وَکَثْرَةِ هذِهِ الْجِبَالِ، وَطُولِ هذِهِ الْقِلَالِ.

وَتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَالْأَلْسُنِ الُْمخْتَلِفَاتِ.

فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْکَرَ الْمُقَدِّرَ، وَجَحَدَ الْمُدَبِّرَ!

زَعَمُوا أَنَّهُمْ کَالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَلَا لِاخْتِلَافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ؛ وَلَمْ يَلْجَؤُوا إِلَي حُجَّةٍ فِيما ادَّعَوْا، وَلَا تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا.

وَهَلْ يَکُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ؟!

عجائب في خلقة الجرادة

وَإِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي الْجَرَادَةِ، إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ، وَأَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ، وَجَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ، وَفَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ، وَجَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَنَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ، وَمِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ. يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ، وَلَا يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّهَا، وَلَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ.

حَتَّي تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا، وَتَقْضِي مِنْهُ شَهَوَاتِهَا. وَخَلْقُهَا کُلُّهُ لَا يُکَوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً.

دلائل وجودِ اللّه في العالم

فَتَبَارَکَ اللَّهُ الَّذِي «يَسْجُدْ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً»، وَيُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَوَجْهاً، وَيُلْقِي إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ سِلْماً وَضَعْفاً، وَيُعْطِي لَهُ الْقِيَادَ رَهْبَةً وَخَوْفاً!

فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لِأَمْرِهِ؛ أَحْصَي عَدَدَ الرِّيشِ مِنْهَا وَالنَّفَسَ، وَأَرْسَي قَوَائِمَهَا عَلَي النَّدَي وَالْيَبَسِ؛ وَقَدَّرَ أَقْوَاتَهَا، وَأَحْصَي أَجْنَاسَهَا. فَهذَا غُرَابٌ وَهذَا عُقَابٌ. وَهذَا حَمَامٌ وَهذَا نَعَامٌ.

دَعَا کُلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ، وَکَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ. وَأَنْشَأَ «السَّحَابَ الثِّقَالَ» فَأَهْطَلَ دِيَمَهَا، وَعَدَّدَ قِسَمَهَا. فَبَلَّ الْأَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا، وَأَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا.

«اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگي نعمت هاي او مي انديشيدند، به راه راست باز مي گشتند، و از آتش سوزان مي ترسيدند، امّا دلها بيمار، و چشمها معيوب است.

آيا به مخلوقات کوچک خدا نمي نگرند؟ که چگونه آفرينش آن را استحکام بخشيد؟ و ترکيب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم براي آن پديد آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق کرد؟

به مورچه و کوچکي جثّه آن بنگريد، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درک نمي شود، نگاه کنيد! چگونه روي زمين راه مي رود، و براي به دست آوردن روزي خود تلاش مي کند؟ دانه ها را به لانه خود منتقل مي سازد، و در جايگاه مخصوص نگه مي دارد، در فصل گرما براي زمستان تلاش کرده، و به هنگام درون رفتن، بيرون آمدن را فراموش نمي کند.

روزي مورچه تضمين گرديده، و غذاهاي متناسب با طبعش آفريده شده است، خداوند منّان از او غفلت نمي کند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمي سازد، گرچه دردل سنگي سخت و صاف يا در ميان صخره اي خشک باشد، اگر در مجاري خوراک و قسمتهاي بالا و پايين دستگاه گوارش و آن چه در درون شکم او از غضروفهاي آويخته به دنده تا شکم، و آن چه در سر اوست از چشم و گوش، انديشه نمايي، از آفرينش مورچه دچار شگفتي شده و از وصف او به زحمت خواهي افتاد

پس بزرگ است خدايي که مورچه را بر روي دست و پايش برپاداشت، و پيکره وجودش را با استحکام نگاه داشت در آفرينش آن هيچ قدرتي او را ياري نداد و هيچ آفريننده اي کمکش نکرد.

اگرانديشه ات را بکار گيري تا به راز آفرينش پي برده باشي، دلائل روشن به تو خواهند گفت که آفريننده مورچه کوچک همان آفريدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقّتي که جدا جدا در آفرينش هرچيزي بکار رفته، و اختلافات و تفاوت هاي پيچيده اي که در خلقت هر پديده حياتي نهفته است، همه موجودات سنگين و سبک، بزرگ و کوچک، نيرومند و ضعيف، در اصول حيات و هستي يکسانند، و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب يکي است.

پس انديشه کن در آفتاب و ماه، و درخت و گياه، و آب و سنگ، و اختلاف شب و روز، و جوشش درياها، و فراواني کوهها، و بلنداي قلّه ها، و گوناگوني لغت ها، و تفاوت زبان ها، که نشانه هاي روشن پروردگارند،

پس واي بر آن کس که تقدير کننده را نپذيرد، و تدبير کننده را انکار کند.

گمان کردند که چون گياهانند و زارعي ندارند، و اختلاف صورت هايشان را سازنده اي نيست، بر آن چه ادّعا مي کنند حجّت و دليلي ندارند، و بر آن چه در سر مي پرورانند تحقيقي نمي کنند.

آيا ممکن است ساختماني بدون سازنده، يا جنايتي بدون جنايتکار باشد؟

شگفتي آفرينش مَلَخ

و اگر خواهي در شگفتي ملخ سخن گو، که خدا براي او دو چشم سرخ، دو حدقه چونان ماه تابان آفريد، و به او گوش پنهان، و دهاني متناسب اندامش بخشيده است، داراي حواس نيرومند، و دو دندان پيشين که گياهان را مي چيند، و دو پاي داس مانند که اشياء را بر مي دارد، کشاورزان براي زراعت از آنها مي ترسند و قدرت دفع آنها را ندارند گرچه همه متّحد شوند.

ملخها نيرومندانه وارد کشتزار مي شوند و آن چه ميل دارند مي خورند، در حالي که تمام اندامشان به اندازه يک انگشت باريک نيست!

نشانه هاي خدا در طبيعت

پس بزرگ است خداوندي که تمام موجودات آسمان و زمين، خواه و ناخواه او را سجده مي کنند، و در برابر او با خضوع چهره بر خاک مي سايند، و رشته اطاعت او را در تندرستي و ناتواني به گردن مي نهند، و از روي ترس و بيم زمام اختيار خود را به او مي سپارند.

پرندگان رام فرمان اويند، از تعداد پرها و نفس هاي پرندگان آگاه است، برخي را پرنده آبي و گروهي را پرنده خشکي آفريد، و روزي آنها را مقدّر فرمود، و اقسام گوناگون آنها را مي داند، اين کلاغ است و آن عقاب، اين شترمرغ است و آن کبوتر، هر پرنده اي را به نام خاصّي فرا خواند، و روزيش را فراهم کرد.

خدايي که ابرهاي سنگين را ايجاد، و بارانهاي پي در پي را فرستاد، و سهم باران هر جايي را معيّن فرمود، زمين هاي خشک را آبياري کرد، و گياهان را پس از خشکسالي روياند.»[2] .

اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 155 با توجّه به «برهان وجود» و «برهان هدايت» پس از طرح ويژگي هاي خفّاش اظهار مي دارد:

وَمِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، وَعَجَائِبِ خِلْقَتِهِ، مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِکْمَةِ فِي هذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِي يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِکُلِّ شَيْ ءٍ، وَيَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِکُلِّ حَيٍّ؛ وَکَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُوراً تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا، وَتَتَّصِلُ بِعَلَانِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَي مَعَارِفِهَا.

وَرَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ الْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا، وَأَکَنَّهَا فِي مَکَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِي بُلَجِ ائْتِلَاقِهَا، فَهِيَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَي حِدَاقِهَا، وَجاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي الِْتمَاسِ أَرْزَاقِهَا؛ فَلَا يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ، وَلاَ تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ.

فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا، وَبَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا، وَدَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَي الضَّبَابِ فِي وِجَارِهَا، أَطْبَقَتِ الْأَجْفَانَ عَلَي مَآقِيهَا، وَتَبَلَّغَتْ بِمَا اکْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا.

فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَمَعَاشاً، وَالنَّهَارَ سَکَناً وَقَرَاراً!

وَجَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَي الطَّيَرَانِ، کَأَنَّهَا شَظَايَا الْآذَانِ، غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَلَا قَصَبٍ، إِلَّا أَنَّکَ تَرَي مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلَاماً.

لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا، وَلَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلَا. تَطِيرُ وَوَلَدُهَا لاَصِقٌ بِهَا لاَجِئٌ إِلَيْهَا، يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ، وَيَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ، لَا يُفَارِقُهَا حَتَّي تَشْتَدَّ أَرْکَانُهُ، وَيَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ، وَيَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ، وَمَصَالِحَ نَفْسِهِ.

فَسُبْحَانَ الْبَارِئِ لِکُلِّ شَيْ ءٍ، عَلَي غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ!

«از زيبايي هاي صنعت پروردگاري، و شگفتيهاي آفرينش او، همان اسرار پيچيده حکمت در آفريدن خفّاشان است، روشني روز که همه چيز را مي گشايد چشمانشان را مي بندد، و تاريکي شب که هر چيز را به خواب فرو مي برد، چشمان آنها را باز مي کند، چگونه چشمان خفّاش کم بين است که نتواند از نور آفتاب درخشنده روشني گيرد؟ نوري که با آن راه هاي زندگي خود را بيابد، و در پرتو آشکار خورشيد خود را به جاهايي رساند که مي خواهد، و روشني آفتاب خفّاش را از رفتن در تراکم نورهاي تابنده اش باز مي دارد، و در خلوتگاههاي تاريک پنهان مي سازد، که از حرکت در نور درخشان ناتوان است، پس خفّاش در روز پلکها را بر سياهي ديده ها اندازد، و شب را چونان چراغي برمي گزيند، که در پرتو تاريکي آن روزي خود را جستجو، و سياهي شب ديده هاي او را نمي بندد، و به خاطر تاريکي زياد، از حرکت و تلاش باز نمي ماند.

پس آنگاه که خورشيد پرده از رخ بيافکند، و سپيده صبحگاهان بدمد، و لانه تنگ سوسمارها از روشني آن روشن گردد، شب پره، پلک ها بر هم نهد، و بر آن چه در تاريکي شب به دست آورده قناعت کند.

پس پاک و منزّه است خدايي که شب را براي خفّاشان چونان روز روشن و مايه به دست آوردن روزي قرار داد، و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود، و بال هايي از گوشت براي پرواز آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز از آن استفاده کنند، اين بالها، چونان لاله هاي گوشند بي پر و رگهاي اصلي، اما جاي رگها و نشانه هاي آن را به خوبي مشاهده خواهي کرد.

براي شب پره ها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازک که در هم بشکند، و نه چندان محکم که سنگيني کند، پرواز مي کنند در حالي که فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه برده اند، اگر فرود آيند با مادر فرود مي آيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مي گيرند، از مادرانشان جدا نمي شوند تا آن هنگام که اندام جوجه نيرومند و بال ها قدرت پرواز کردن پيدا کند، و بداند که راه زندگي کردن کدام است؟ و مصالح خويش را بشناسد.

پس پاک و منزّه است پديد آورنده هر چيزي که بدون هيچ الگويي باقيمانده از ديگري، همه چيز را آفريد.»[3] .

به کارگيري شيوه هاي گوناگون و متناسب با روح و فطرت خداجوي انسان شنونده را به شوق و شعار و شعور مي کشاند و انواع شيريني ها را در کام خواننده مي ريزد.

و استادان زبردست را در شيوه هاي تدريس و آموزش با «طرح هاي آموزشي» و «روش هاي تدريس» آشنا مي سازد.









  1. خطبه 25/165 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد و مدارک آن به اين شرح است:

    1- ربيع الابرار ج 1: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

    2- کتاب النهاية ج2 ص140 و ج 4 ص 191: ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    3- مجمع الامثال ج 2 ص 12: ميداني (متوفاي 518 ه)

    4- بحارالانوار ج67 ص30 ح1 ب4: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    5- اصول کافي ج 1 ص 135: کليني (متوفاي 328 ه)

    6- روضه کافي ج 8 ص 174: کليني (متوفاي 328 ه).

  2. خطبه 9/185 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد و مدارک آن به اين شرح است:

    1- کتاب احتجاج ج1 ص408 و204 قديم: طبرسي (متوفاي 588 ه)

    2- ربيع الابرار ج5 ص444 حديث 98: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

    3- کتاب أمالي ص 192: سيدابوطالب ابن الحسيني(متوفاي424 ه)

    4- کتاب توحيد ص70: شيخ صدوق(متوفاي 380 ه)

    5- عيون اخبار الرضا«ع» ج1 ص243 و244: شيخ صدوق(متوفاي 380 ه)

    6- بحار الانوار ج4 ص261 ح9: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

  3. نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد و مدارک آن به اين شرح است.