نبردي ديگر











نبردي ديگر



روز ديگر که آفتاب بر آمد، دو لشکر صف آرايي کرده، لباس رزم پوشيدند آن گاه شمشيرها حمايل کرده به يکديگر نزديک شدند.

معاويه لشکر خويش را در چهار صف منظم کرد، در پيشاپيش همه ابوالاعور سلمي آنان را به قتال تحريض و ترغيب مي کرد، و مي گفت:

اي اهل شام! دل به مرگ دهيد، و از فرار حذر کنيد، که آن عيب و عاري بس د عظيم است، روي به لشکر عراق آوريد که آنان اهل نفاق و شقاق اند.

از لشکريان معاويه آواز بلندي برخاست جماعتي مي گفتند: امروز تا معاويه را راضي نکنيم از جنگ با اهل عراق برنمي گرديم.

چون فرماندهان لشکر اميرالمومنين عليه السلام اين وضع را مشاهده کردند، و آواز آن چهار صف را شنيدند؛ سعيد بن قيس همداني، قبيله همدان و عدي بن حاتم طائي قلبيه طي ء و مالک اشتر نخعي قبيله مذحج و اشعث بن قبيله کنده را جمع کردند، و رؤساي هر قوم با قبيله خويش با آمادگي کامل حاضر شدند، تا اين که در سپاه اميرالمومنين عليه السلام لشکري عظيم و انبوه فراهم آمد.

لشکر علي عليه السلام با تکبيرهاي بلند، بر صفوف چهار گانه معاويه حمله آغاز کردند، به طوري که در نبرد سخت، پيروزي از آن ياران اميرالمؤمنين علي عليه السلام شد، و صفوف چهارگانه معاويه منهزم گرديد و بيش از سه هزار سوار از اصحاب معاويه کشته شدند، بعد روي به بقيه لشکر معاويه آوردند، و آنان را عقب راندند، تا بر تل خاکي موضع گرفتند.

در آن هنگام اميرالمؤمنين علي عليه السلام و معاويه گروه گروه ياران خود را به جنگ مي فرستادند.

عمار ياسر در ميدان فرياد مي زد: اي بندگان خدا! ثابت قدم باشيد و صبر و استقامت پيشه سازيد، و بدانيد که بهشت در زير شمشير و نيزه هاي شماست.

ميدان جنگ چنان پر تلاطم شد که قبايل کنده و کنده و مذحج در مقابل مذحج و ازد در برابر ازد و بجيله در مقابل بجيله و همدان در برابر همدان و تميم در

[صفحه 171]

روياروي همديگر قرار گرفته و هر قبيله با مردان قبيله خود نبرد مي کرد، از ظهر تا غروب آفتاب بدين گونه جنگيدند، و نماز ظهر را با تکبير گزاردند که نماز مخصوص ميدان جنگ است.

هاشم بن مرقال از خود مردانگي بسيار نشان داد و در اثناي مبارزه مي گفت:

امروز از لشکر معاويه چندان بر خاک اندازم تا اميرالمؤمنين علي عليه السلام از ما راضي شود.

در ميان جنگ زرقاء بنت عدي بن قيس همداني از دوستداران اميرالمؤمنين علي عليه السلام قبيله خويش را به جنگ ترغيب و تشويق مي کرد، و شعرهاي او چندان تأثيري در شجاعان و مهاجر و انصار گذاشت که معاويه با شنيدن خبر زرقاء به شدت خشمگين شد و کينه او را در دل گرفت.

البته حکايت جالبي از ملاقات معاويه و زرقاء بعد از ارتحال اميرالمومنين عليه السلام در کتاب هاي تاريخي نقل شده است، که ساليان طولاني بعد از علي عليه السلام اين بانو، وفاداري خود را بدون هيچ خوفي به معاويه ابراز مي کرد.



صفحه 171.