توطئه معاويه











توطئه معاويه



اميرالمؤمنين علي عليه السلام اشعث بن قيس رئيس قبيله کنده را بنا به عللي از رياست عزل و علم او را به حسان بن مخدوج از قبيله ربيعه سپرد. جماعتي از بزرگان قبيله کنده به خشم آمدند و به قوم ربيعه اعتراض کردند و آشوب و غوغا به راه انداخته و به يکديگر ناسزا مي گفتند.

حسان بن محدوج برخاست و به اشعث بن قيس گفت: اين علم قوم من از آن تو باشد و پرچم تو را براي خودم برمي دارم.

اشعث گفت: معاذالله، اين کار را نمي کنم.

چون خبر عزل اشعث به معاويه رسيد، شاعر مخصوص خود را فرا خواند، و گفت: ابياتي چند در وصف اشعث بسراي و او را تهييج کن تا به سوي ما آيد.

چون آن ابيات به قوم کنده رسيد؛ شريح بن هاني مذحجي برخاست و گفت:

اي اهل يمن! معاويه قصد نفاق و شقاق در ميان ما را دارد تا برادران را به جان هم اندازد؛ معاويه دشمن خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرالمؤمنين علي عليه السلام است؛ هوشيار باشيد و از مکر و حيله او غافل نباشيد!

ياران علي عليه السلام جواب معاويه را با شعري نيکو دادند.

چون معاويه از اشعث بن قيس مأيوس شد، لشکر خويش را به مبارزه و پيکار با اهل عراق، فرمان داد.

و نعمان بن جبلة قضاعي رئيس قبيله قضاعه را به حضور طلبيد و گفت: اي نعمان چرا ميدان را ترک کرده عقب نشستي، و حال آن که شما قبيله قضاعه از عيان لشکر و شجاعان ميدان هستيد، امروز همه قبايل با علم هاي خويش روي به جنگ آوردند ولي من شما را نديدم، موجب توقف شما چه بوده است؟

[صفحه 160]

نعمان گفت:

اي معاويه! خودت بر سر سفره رنگين مي نشيني و مجالسي با شکوه ترتيب مي دهي ولي هر روز ما را به جنگ با مبارزان حجاز و پهلوانان عراق و تيراندازان کوفه و شمشير زنان بصره مي فرستي. هر روز هم ما را به جنگ با علي بن ابي طالب عليه السلام تحريض مي کني، حال اين که در مقابل سپاه نيرومند پسر ابوطالب جنگيدن، کار آسان نيست. تو پيغام داده اي که مرا از سرداري قضاعه عزل مي کنم و کسي ديگر که به زعم تو، از من شايسته تر و ناصح تر و مشفق تر است به جاي تو مي گمارم. آيا حق من همين است، اگر من دين خود را به دنيا نفروخته بودم و اطاعت تو را بر متابعت علي عليه السلام اختيار نمي کردم، اين چنين سخني را نمي شنيدم.

معاويه گفت: راست مي گويي، اما مالک اشتر و سعيد بن قيس هر روز بر لشکر ما حمله مي کنند و جمع کثيري را مي کشند، از تو و قبيله قضاعه توقع دارم تا از هجوم آنان جلوگيري کنيد.

نعمان با شنيدن سخن معاويه لباس رزم پوشيد، شمشير حمايل کرده و به همراهي قبيله قضاعه به لشکر اميرالمومنين عليه السلام حمله نمود، مالک اشتر و سعيد بن قيس همراه با افراد قبيله همدان و مذحج در مقابل آنان ايستادند و نبردي سخت آغاز شد. عاقبت نعمان و جمع زيادي از قبيله قضاعه کشته شدند. چون خبر هلاکت نعمان به معاويه رسيد در ظاهر بي تابي کرد و ناله سرداد اما در دل دوست داشت او کشته شود چون فهميده بود او ميل و ارادت قلبي به علي بن ابي طالب عليه السلام پيدا کرد.



صفحه 160.