پيشنهاد عبيدالله بن عمر











پيشنهاد عبيدالله بن عمر



عبيدالله بن عمر بن خطاب کسي را نزد حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام فرستاد و گفت: با تو سختي دارم، اگر قبول زحمت فرمايي با تو در ميان مي گذارم.

حسن بن علي عليه السلام با سلاح و مجهز در مقابل او حاضر شد، و گمان کرد که عبيدالله او را به مبارزه خوانده است.

عبيدالله گفت: من سر جنگ ندارم، بلکه مي خواهم او را ببينم و نصيحتي کنم، پس گوش کن.

اي حسن بن علي عليه السلام! پدرت با قريش رفتار شايسته و نيکو نداشته به همين سبب با او کينه و دشمني دارند، و مي گويند علي بن ابي طالب عليه السلام عثمان را کشته است.

مصلحت مي بينم تو با پدرت مخالفت کني و او را از خلافت خلع نمايي تا ما خلافت را به تو واگذاريم و همگي تو را تابع و موافق باشيم.

حسن عليه السلام فرمود:

هرگز اين کار را نمي کنم! مي خواهي که تا به خداي سبحان کافر شوم و به خلاف وصيت رسول خدا صلي الله عليه و آله عمل کنم و مخالف با وصي محمد صلي الله عليه و آله را انجام دهم! اي عبيدالله! خاموش باش که شيطان رجيم در جسم تو لانه کرده و به تو راه مي نماياند، ابليس پليد تو را فريفته تا از دين خارج شوي و در خدمت اين ظالم بدکار و فاسق مکار درآيي، مگر فراموش کردي او را و پدر او را که دشمن حربي رسول خدا صلي الله عليه و آله و مؤمنين بودند، آنان هرگز مسلمان نشدند؛ بلکه از ترس جان خويش تسليم شدند، اما تو که پسر عمر بن خطاب هستي براي آنکه تو را ملامت نکنند همراه اهل شام به پيکار ما آمدي، و از سفره رنگين معاويه بهره مي بري. بدان که چراگاه تو اندک و مهلت عمر تو قليل است.

[صفحه 150]

عبيدالله بعد از شنيدن اين سخنان با شرمساري به سوي معاويه بازگشت، و آنچه از حسن عليه السلام شنيد باز گفت.

معاويه به جماعتي از اهل شام فرياد بر آورد و گفت: اي اهل شام! بر اصحاب علي عليه السلام حمله کنيد، و جنگ را به پايان رسانيد.

ناگهان لشکر شام حمله را آغاز کرده، هزار سوار از لشکر اميرالمؤمنين علي عليه السلام را زا بقيه جدا کردند و در ميان خود گرفتند.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام با جماعتي از اصحاب بر اسب نشستند و تکبير گويان به آنان حمله کردند، تا اين که لشکر معاويه منهزم و پراکنده شد.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: آنان را گوش مالي دهيد.

اصحاب هم به پيکار ادامه دادند تا اين که هفتصد نفر از آنان را به هلاکت رساندند، سپس مظفر و پيروز برگشتند.



صفحه 150.