اتمام حجت با معاويه











اتمام حجت با معاويه



اميرالمومنين عليه السلام به سعيد بن قيس همداني و بشير بن عمرو انصاري فرمود:

به نزد معاويه رويد، و او را از اين کار که در پيش گرفته است ملامت کنيد. او را به اطاعت خداي تعالي و موافقت با جماعت و متابعت از من دعوت کنيد و با او به احتجاج بنشينيد و بنگريد رأي و انديشه او چيست؟

آن دو پيش معاويه رفتند، بشير بن عمر گفت:

اي معاويه! اين دنيا دنياي غدار و غرار است. تا به حال به کسي وفا نکرده است. عاقبت به نزد خداي جبار بايد رفت و او اعمال تو را محاسبه خواهد کرد. تو را بر گناهان و سيئات، مجازات خواهد نمود.

معاويه کلام او را قطع کرد و گفت: چرا امير خود را اين گونه نصيحت و موعظه نمي کنيد؟

بشير انصاري گفت: سبحان الله، امير ما هرگز مثل تو بي ملاحظه نيست. در ثاني

[صفحه 140]

اميرالمومنين عليه السلام به امر خلافت و امارت به جهت، علم، حلم، شرف، سابقه در اسلام و قرابت با رسول الله از تو اولي تر و سزاوارتر است.

معاويه گفت: از من چه مي خواهيد و دنبال چه هستيد؟

گفتند: ما تو را به تقواي خداي سبحان و اطاعت و بيعت با خليفه حق، و پيشواي خلق مي خوانيم، تو را بر کاري که مهاجر و انصار و تابعين بر آن موافقت کردند مي خوانيم، اگر بپذيري و با اميرالمومنين علي عليه السلام بيعت کني سلامت دين و دنياي تو تضمين مي شود.

معاويه گفت: در اين صورت خون عثمان ضايع و باطل مي شود و من هرگز نمي گذارم خون خليفه به هدر رود. جواب شما و امير شما را جز به شمشير جواب نمي دهيم، برخيزيد و بيرون رويد.

سعيد بن قيس برخاست و گفت: اي معاويه! برق شمشير ما را نديده اي! چنان مغلوب اميرالمومنين عليه السلام شوي که آرزوي مرگ کني.

سپس از نزد معاويه بيرون آمده به حضور اميرالمومنين علي عليه السلام رسيدند و آنچه بين آنان واقع شد بيان کردند.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام اين بار يزيد بن قيس ارجهي و زيد بن خصفة التميمي و عدي بن حاتم طائي و مسيب بن ربيع الرياحي را به سوي معاويه فرستاد تا او را بار ديگر موعظه و اندرز دهند و نصيحت کنند.

اين جماعت چون بر معاويه وارد شدند، عدي بن حاتم گفت: اي معاويه! ما تو را به امر خداي تعالي دعوت مي کنيم، و خير و شر را بيان مي داريم تا از کار خويش دست برداري، و خون مسلمين را نريزي. تو را به بيعت با افضل مردان عالم که نيکوترين اخلاق و بهترين سابقه در اسلام را دارد دعوت مي کنيم به بيعت با کسي که مهاجر و انصار او را به خلافت برگزيدند.

اي معاويه! از خدا بترس و دست از مخالفت و جنگ بردار، هنوز دير نشده تا به سرنوشت اصحاب جمل مبتلا نشدي تصميم خود را عوض کن.

معاويه برآشفت و گفت: شما آمده ايد تا مرا تهديد کنيد و بترسانيد! اي عدي! هرگز

[صفحه 141]

از شما نمي هراسم مرا معاويه پسر صخر گويند که سردي و گرمي روزگار چشيده ام. شما عثمان را کشتيد، آن گاه مرا تهديد مي کنيد!

يزيد بن قيس گفت: اي معاويه! علي آن کسي است که تو او را خوب مي شناسي، و همه عالم، فضل و علم، سابقه و آثار حميده و فضايل پسنديده او را مي شناسند. هيچ عاقلي تو را با او برابر نمي داند، از خدا بترس و با او دشمني نکن، مثل مهاجر و انصار با او بيعت کن که صلاح اين جهان و نجات آن جهان در اطاعت و متابعت علي عليه السلام است.

معاويه گفت:

شما مرا به اطاعت و متابعت علي عليه السلام دعوت مي کنيد، و حال اين که او را بر من حقي نيست. اطاعت او را بر خود واجب و لازم نمي شمارم، چون امير شما، عثمان خليفه مسلمين را کشته و بين اجتماع مسلمين تفرقه انداخته و گمان مي کند که عثمان را نکشته، يا دستور کشتن او را نداده است، من يقين دارم که عثمان را او و يارانش کشتند، قاتلين عثمان را به من تحويل دهيد تا قصاص کنم. آن گاه دعوت شما را اجابت مي کنم و با مهاجر و انصار موافقت مي نمايم.

آنان برخاستند و به خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام آمدند و آنچه بين آنان گفته شده به عرض رساندند.

معاويه دو نفر به نام هاي حبيب بن مسلمه فهري و شرحبيل بن سمط را به نزد اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرستاد نا با او احتجاج کنند.

حبيب بن مسلمه گفت: يا علي! عثمان خليفه مسلمين بود به کتاب خدا عمل مي کرد، خلافت او بر تو سخت و گران بود، با او دشمني کرديد و او را کشتيد، اگر تو او را نکشتي پس از خلافت کناره گيري کن، و اين امرا را به شورا واگذار کن، تا مردم بين خود، خليفه انتخاب کنند.

علي عليه السلام فرمود:

تو را نرسد که اين پيشنهاد را بکني، تو لايق هم صحبتي با من نيستي. برخيز و از نزد من دور شو.

[صفحه 142]

سپس شرحبيل گفت: يا علي! اگر کلامي بگويم مي ترسم مثل رفيقم جواب بشنوم. اميرالمومنين فرمود: گوش کن تا کلام مرا بشنوي.

اي شرحبيل! بعد از عثمان من در خانه خويش نشسته بودم و رغبتي به خلافت نداشتم، مردم مرا به اجبار به خلافت برگزيدند. چون ديدم اگر تن به خلافت ندهم بين امت محمد صلي الله عليه و آله اختلاف و تفرقه ايجاد مي شود. هيچ کسي با من مخالفت نداشت، مگر اهل بصره و معاويه، معاويه کسي است که هيچ سابقه اي در دين و مسلماني ندارد، طليق بن طليق است، او و پدرش پيوسته با رسول الله صلي الله عليه و آله و مؤمنين دشمني و عداوت داشتند او با زور و اجبار و برق شمشير، مسلمان شد، عجب دارم از شما مردم شام که از چنين کسي اطاعت و فرمانبرداري مي کنيد و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله را رها مي سازيد. براي شما جايز نيست با اهل بيت رسول عليهاالسلام اختلاف و تفرقه روا داريد، و هيچ کسي با اهل بيت او در علم، حلم، فضايل، کرامت و ساير صفات برابر نيست.

شرحبيل پرسيد: آيا گواهي مي دهي که عثمان مظلوم کشته شد.

علي عليه السلام فرمود: درباره عثمان نمي توان گفت که ظالم يا مظلوم کشته شد.

آن جماعت از نزد علي عليه السلام خارج شدند.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام به اصحابش فرمود:

اين قوم در باطل و ضلالت خويش جدي تر و مقاوم تر از شما در حق هستند.



صفحه 140، 141، 142.