محاصره فرات











محاصره فرات



اميرالمؤمنين علي عليه السلام با سپاه خويش از آن موضع کوچ کرده تا از نزديک به مصاف معاويه بپردازد، چون نزديکتر شدند و آنجا را لشکرگاه ساختند.

معاويه با لشکريانش بلافاصله در منار آب فرات فرود آمدند و بين سپاه اميرالمومنين و آب فرات حايل شدند، اميرالمؤمنين عليه السلام خادمان و غلامان را فرستاد تا از فرات آب بردارند، ابوالاعور با سربازانش نگذاشتند تا آب بردارند، چون علي عليه السلام از اين ماجرا با خبر شد، به مسيب بن ربيع رياحي و صعصعة بن صوحان فرمود:

نزد معاويه رويد و بگويد، ياران تو، بين ما آب فاصله انداخته و آب را از ما دريغ مي دارند، اگر ما بر شما سبقت مي گرفتيم و آن جا را لشکرگاه مي ساختيم، آب را بر شما نمي بستيم دست از محاصره آب برداريد تا لشکر ما و شما از آن يکسان استفاده کنند، يا بر سر آن بجنگيم. و هر کدام از ما دو نفر غالب شود پيروزي براي او باشد.

دو نفر فرستاده اميرالمومنين عليه السلام به نزد معاويه رفتند، مسيب بن ربيع گفت: اي معاويه! حق تو از اين آب از حق ما بيشتر نيست، دست از اين کار بردار، والا تو را با خفت و خواري از منار اين آب دور خواهيم کرد، و شمشيرهاي خود را از خون شما سيراب مي کنيم تا خود از آب سيراب شويم.

[صفحه 135]

پس از او صعصعة بن صوحان گفت:[1] اي معاويه! اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود ما از شروع کردن جنگ با تو اکراه داشتيم و نمي خواستيم آغازگر جنگ باشيم. لشکر تو بر ما حمله آورده، قتال را آغاز کردند و ما دست نگه داشتيم تا اتمام حجت به پايان رسد، اما اين بار بين ما آب، فاصله انداختي، به خدا سوگند از اين آب مي نوشيم، چه بخواهي يا نخواهي، اگر قدرت داري اين کار را ادامه بده تا بداني غالب و پيروز کيست؟

معاويه رو به عمروعاص کرد و گفت: در اين کار مصلحت چه مي بيني؟

عمروعاص گفت: اولا علي بن ابي طالب عليه السلام با چندين هزار سواره و پياده هرگز تشنه نمي ماند و ثانيا جنگ ما بر سر آب نست، بهتر آن است که از آب هيچ سخني نگويي، محاصره آن را رها ساز تا ما و آنان از آن يکسان استفاده کنيم.

وليد بن عقبه به معاويه گفت: اي معاويه اين جماعت که اينجا آمدند، چهل روز عثمان بن عفان، خليفه مسلمين را محاصره کرده، به او آب ندادند، از آنان آب را منع کن تا از تشنگي هلاک شوند. عبدالله بن سعد ابي سرح گفت: وليد راست مي گويد، آب را از آنان باز دار، خداي تعالي در روز قيامت آنان را آب ندهد و عطشان عذاب کند.

صعصعة بن صوحان گفت: اي بي خرد، خداي تعالي در آن جهان آب را از کافران، فاسقان و فاجراني مثل تو دريغ مي کند تا در عذاب تشنگي بمانند.

وليد بن عقبه و عبدالله بن ابي سرح از سخن صعصعة بن صوحان به خشم آمدند و شمشير کشيدند تا او را زخمي بزنند؛ اما معاويه گفت: او رسول است و اذيت و آزار رسول صحيح نيست. در اين ميان معاويه عصباني و غضبناک شده عمامه خويش را بر زمين کوبيد و گفت: علي عليه السلام را از اين آب بهره اي نيست، خداي تعالي من و پدرم را از حوض کوثر به دست محمد صلي الله عليه و آله آب ندهد، اگر بگذارم علي بن ابي طالب عليه السلام از آب فرات بنوشد؛ مگر اين که با زور شمشير غالب شود.

[صفحه 136]

دو نفر فرستاده اميرالمومنين عليه السلام چون آخرين سخن معاويه را شنيدند به سوي علي عليه السلام بازگشتند و آنچه شنيده بودند تقرير کردند.

و چون اميرالمومنين از عطش ياران خويش در رنج بود، شبانه از خيمه بيرون آمده تا روحيه سربازان را ارزيابي کند. وقتي شعرهاي مهيج حماسي از ياران خويش شنيد، بسيار شاد شد، به خيمه خوش بازگشت. در وقت سحر اشعث بن قيس و اشتر نخعي به خدمت اميرالمومنين عليه السلام آمدند و گفتند.

يا اميرالمومنين! تا کي صبر کنيم و چرا تشنگي بکشيم در حالي که قهرماني مثل تو در بين ما و شمشير در ميان دستان ماست. فرمان بده تا با آنان بجنگيم و آب را از جماعت نامسلمان باز گيريم.

اميرالمومنين عليه السلام فرمود:

معاويه زباني غير از شمشير نمي شناسد پس آماده نبرد شويد.

مالک اشتر و اشعث بن قيس از پيش اميرالمومنين بيرون آمده، هر يک اقوام و ياران خود را فرا خواندند، بيش از ده هزار نفر بر گرد اشعث بن قيس اجتماع کردند و جمعي کثير از قبيله مذحج و پسر عموهاي اشتر نخعي از خيمه بيرون آمدند، همگي سلاح هاي خويش بر دوش گرفته آماده رزم و پيکار شدند، مالک اشتر در حالي که شمشير و نيزه برگرفته بود، رجز مي خواند.

در آن موقع اميرالمومنين در خطبه اي کوتاه و شيوا فرمود:

اي دلاوران! معاويه آب را بر شما بست، با شمشيرهايتان يورش بريد تا شمشير را از خون آنان سيراب کنيد و خود سيراب شويد.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام لشکر را آراسته، به سوي فرات رفت در آن جا متوجه لشکر معاويه شد، حارث بن کندي علم اشعث بن قيس را گرفته و در پيش او حرکت مي کرد و در مدح اشعث رجز مي خواند، اشعث نيز او را ثنا گفت و وعده احسان و نيکي داد، تا به کنار آب رسيدند، و فرياد برآوردند:

اي اهل شام! از کنار آب دور شويد والا خون شما را مي ريزيم. مالک اشتر و اشعث به لشکرهاي خويش فرمان حمله دادند، پس از هر طرف به شاميان حمله کردند

[صفحه 137]

بسياري را کشته و غرق کردند، عمروعاص از مقابل اشتر نخعي گريخت و خود را به ميان لشکر شام پنهان کرد. سرانجام پيروزي از آن لشکر اميرالمومنين عليه السلام شد و لشکر اميرالمؤمنين علي عليه السلام در آمد. آن گاه علي عليه السلام دستور داد، آب براي همه آزاد باشد و هيچ کس مانع اهل شام شنود، لذا از هر دو طرف افراد مي آمدند و آب برمي داشتند و سه روز بدين منوال گذشت.



صفحه 135، 136، 137.





  1. تاريخ طبري 240:5، ابن اثير 364:2، اخبال طوال ص 168.