وحشت معاويه از لشكر اميرالمومنين











وحشت معاويه از لشکر اميرالمومنين



چون خبر عبور اميرالمومنين از پل رقه به معاويه رسيد، مضطرب و پريشان شده، اعلام کرد تا لشکر شام اجتماع کنند، چون همه جمع شدند گفت:

اي مردم، آيا مي دانيد چه کسي به جنگ شما مي آيد؟ آن مرد شجاع و شير سياه، علي بن ابي طلب عليه السلام و مبارزان عراق و سواران حجاز و دليران کوفه و بزرگان مهاجر و انصار به سوي شما مي آيند، که براي تقويت دين و حفظ شرف و صيانت مال با يقيني صادق با شما جنگ خواهند کرد، اگر صبر و مقاومت و ثبات قدم داريد، اين زمان وقت ثبات و صبر است.

مروان بن حکم برخاست و گفت: اي معاويه! در جنگ جمل جان را در کف گرفته تلاش مي کردم کشته و يا پيروز شوم، اما تقدير نبود تا کشته شوم. به خدا سوگند اگر علي عليه السلام را ببينم، به مبارزه با او برمي خيزم و چنان جهد کنم تا او را از پاي درآورم يا خود هلاک شوم.

حوشب ذوالظليم برخاست و گفت: اي معايه! به خدا سوگند غضب و خشم ما نه به جهت توست بلکه براي خون خليفه مظلوم عثمان و حفظ ناموس و شهر ديار است از علي عليه السلام و يارانش هراس نکن، سواران ما در مقابل سواران او و پيادگان را در مقابل پيادگان قرار ده، با يک حمله مردانه لشکر علي عليه السلام را در هم مي شکنيم و شر آنان را دفع مي کنيم.

سپس ابوالاعور السلمي برخاست و سخناني از پهلواني و دليري و ايمان و صداقت خويش گفته و يارانش را ستود.