علي و بيعت











علي و بيعت



مهاجرين و انصار و مردم ساير بلاد اسلام به دنبال کشته شدن عثمان در مسجد النبي صلي الله عليه و آله اجتماع کردند تا تکليف خلافت و امامت را روشن کنند. و اکثر مردم طالب خلافت و حکومت علي بن ابي طالب عليه السلام بودند.

[صفحه 12]

در آن ميان، عدي بن حاتم، سعيد بن قيس، ابوايوب انصاري، عمار ياسر، ابوهيثم بن تيهان، رفاعة بن رافع، مالک بن عجلان، خالدبن زيد به خلافت علي عليه السلام راغب تر بودند و از ديگران علاقه بيشتري مي دادند.

پس عمار ياسر در آن اجتماع بزرگ با صداي رسا گفت:

اي گروه مهاجر و انصار! عثمان را ملاحظه کرديد که در ميان شما چگونه زيست! خويشتن را دريابيد که بار ديگر با کسي چون او مواجه نگرديد، اينک علي مرتضي عليه السلام در ميان شماست، قرابت او با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سبقت او را در اسلام مي دانيد از تفرقه بپرهيزيد و در بيعت با او تعجيل کنيد.

پس از اين سخنان، مردم دسته دسته و گروه گروه به خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام رسيدند و گفتند:[1] .

اي ابوالحسن! مردم، عثمان را کشتند و مي داني که از انتخاب خليفه چاره اي نيست و غير از تو کسي شايستگي اين کار را ندارد، اجازه بفرما با تو بيعت کنيم.

علي عليه السلام فرمود: حاجتي به بيعت شما نيست، من سالهاست که خلافت را رها کرده ام و هيچ رغبتي به آن ندارم.

عده اي تعجب کردند و گفتند: يا علي! چرا بيعت مردم را نمي پذيري، قتل عثمان بدون رضايت خداوند صورت نگرفت.

علي عليه السلام فرمود: خير، اين گونه نيست، بلکه شما او را کشتيد و خون او بدون قصاص باقي مانده است. اي مردم! مرا رها کرده، غير من را براي خلافت انتخاب کنيد.

در ميان شما کساني را مي نگرم که دلهايشان آرامي ندارد و عقل و رأي آنان ثابت نيست، برويد و با طلحه و زبير بيعت کنيد.

جمعيت گفت: يا علي پس با ما به نزد طلحه و زبير بياييد و با آن دو سخن گوييد تا خلافت را قبول کنند.

[صفحه 13]

علي عليه السلام موافقت کرد و به همراه جمعيت به سوي منزل طلحه رفت. وقتي به در خانه او رسيدند علي عليه السلام به طلحه فرمود:

اي ابامحمد! مردم براي بيعت با من جمع شدند، ولي من حاجتي به خلافت و بيعت مردم ندارم. پس تو بيعت مردم را بپذير و اين امر را به عهده بگير.

طلحه گفت: اي اباالحسن، تو لايق تر و شايسته تر به امر خلافت هستي و به سبب فضايل و خويشاوندي با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سابقه ديني که داري، خلافت را قبول فرما!

علي عليه السلام فرمود: اگر بيعت مردم را بپذيرم و خلافت را قبول کنم. تو از جمله کساني خواهي بود که به مخالفت برمي خيزي و ادعاي حکومت مي کني.

طلحه گفت: اي اباالحسن، خدا نياورد آن روزي را که کار ناپسندي نسبت به تو انجام دهم.

علي عليه السلام: خداوند مراقب عمال توست.

سپس علي عليه السلام دست طلحه را گرفت و او را به نزد زبير بن عوام برد تا خلافت و حکومت را به او پيشنهاد کند اما نظير همان سخنان که از طلحه شنيده بود از زبير هم شنيد.

آن گاه طلحه با علي عليه السلام بيعت کرد: پس از او زبير نيز با علي عليه السلام بيعت کرد. آنان عهد و پيمان بستند که پيمان شکني و غدر و مکر نکنند.

علي عليه السلام در ميان اجتماع مردم در مسجد حاضر شد هيجان و احساسات شديدي بر جمعيت حاکم بود.

فردي از انصار به پا خاست و گفت: اي مردم! شما سير و سلوک عثمان را ديديد که چگونه عمل کرد. پس کلام مرا گوش کنيد و از حرفهايم اطاعت کنيد.

حاضران گفتند: شما انصار رسول خدا صلي الله عليه و آله هستيد، و سابقه بيشتري در اسلام داريد پس سخن بگوييد، و اوامرتان را آشکار کنيد تا بدانيم.

آن شخص گفت: شما فضائل علي بن ابي طالب عليه السلام و سابقه، قرابت و منزلتش را در نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله مي دانيد. عملش د به حلال و حرام از همه بيشتر است. اگر به جاي

[صفحه 14]

او کسي را فاضل تر و نيکوتر مي شناختم حتما معرفي مي کردم.

اجتماع کنندگان يک صدا گفتند: رضينا به طاعين غير کارهن.

علي عليه السلام: پرسيد آيا رضايت به بيعت با من را حق واجب از طرف خدا مي دانيد يا از رأي و نظر شماست.

جمعيت گفتند: بيعت را واجب از جانب خداي عزوجل مي دانيم.

علي عليه السلام فرمود: فردا در اين مکان تجمع کنيد تا نظر خويش را در پذيرش خلافت و حکومت اعلام کنم، مردم در آن روز متفرق شدند.

روز بعد مجددا طرفداران خلافت علي عليه السلام در مسجد اجتماع کردند، علي بن ابي طالب عليه السلام بر منبر نشست و بعد از حمد و ثناي خداوند فرمود:

ايهاالناس! ان الامر امرکم فاختاروا لانفسکم من احببتم و انا سامع مطيع لکم.

«اي مردم! اختيار در دست شماست هر کسي را که مايل هستيد و دوست داريد انتخاب کنيد. من هم مطيع و همراه شما هستم.»

مردم از هر طرف فرياد برآوردند، اي علي! ما بر پيمان روز قبل استواريم، دستت را بگشا تا حاضران با تو بيعت کنند.

سکوت سراپاي علي عليه السلام را فراگرفت.

بلافاصله طلحه برخاست و در حضور مردم دستش را بر روي دست علي عليه السلام نهاد و با آن حضرت بيعت کرد.

اما چون دست او در جنگ احد آسيب ديده بود و با آن دست بيعت کرد، قبيصة[2] بن جابر گفت:

انا لله و انا اليه راجعون! عجب حادثه اي اتفاق افتاد. به خدا سوگند اين بيعت از طرف طلحه به پايان نخواهد رسيد.

[صفحه 15]

سپس زبير به سرعت برخاست و با علي عليه السلام بيعت کرد. بعد از آن دو، مهاجر و انصار و هر کسي از عرب و عجم که حاضر بود آماده بيعت با علي بن ابي طالب عليه السلام شد.

در آن هنگام سودان بن حمران که اهل مصر بود گفت: يا اباالحسن! اگر مثل عثمان عمل کني با تو نيز جنگ خواهيم کرد.

آن گاه مردم با ميل و رغبت به سوي آن حضرت آمدند، اميرالمؤمنين علي عليه السلام با شرط عمل به کتاب خدا و سنت مصطفي صلي الله عليه و آله بيعت آنان را پذيرفت و بدين گونه مراسم بيعت انجام يافت.



صفحه 12، 13، 14، 15.





  1. طبري153:5 بداية و نهايه253:7 و کامل 302:2.
  2. طبري153:5 ابن اثير302:2 حبيب بن ذوئيب را ذکر کردند، تاريخ يعقوبي 178:2- مردي از بني اسد بود که چنين سخن گفت.