خطبه حسن بن علي











خطبه حسن بن علي



چون طلحه و زبير نامه اميرالمؤمنين علي عليه السلام را خواندند، در جواب چيزي نوشتند، بلکه براي او پيغامي به اين مضمون فرستادند:

اي ابوالحسن! تو در راهي گام نهادي که به هيچ وجه باز نمي گردي، مگر مقصودت حاصل شود، و به کمتر از اطاعت و متابعت ما راضي نخواهي شد و ما هم هرگز، را اطاعت و متابعت نخواهيم کرد، هر چه از دستت برمي آيد کوتاهي مکن.

سپس عبدالله بن زبير از جاي برخاست و گفت:

اي مردم! علي بن ابي طالب عثمان خليفه مسلمين، را کشته و اينک با لشکري انبوه آمده است تا کار را بر شما سخت کند، بر شهر شما مسلط شود و ولايت را از شما بگيرد. پس به خاطر خليفه مظلوم، مردانه وارد ميدان شويد، از حريم خويش دفاع کنيد و براي حفظ زن و فرزند و اهل خود پيکار کنيد.

مردي از بني اميه برخاست و بعد از حمد و ثناي خدا به عبدالله زبير گفت: چه نيکو سخن گفتي، ما از سياست پدرت پيروي مي کنيم و تا آخرين قطره خون پايداري مي نماييم.

چون کلمات عبدالله بن زبير به سمع اميرالمؤ منين علي عليه السلام رسيد، فرمود: سخنان ناصواب و بيهوده در حق من مي گويند و گمان مي کنند که عثمان بن عفان را من کشته ام.

[صفحه 50]

آن گاه به حسن بن علي عليه السلام فرمود: برخيز و به او جواب شايسته بده و خطبه اي بليغ و کوتاه بخوان اما احدي را ناسزا مگو.

حسن بن علي عليه السلام بلافاصله در ميان جمعيت ايستاد، بعد از حمد و ثناي خداوند و صلوات بر محمد مصطفي صلي الله عليه و آله فرمود:

اي مردم! گفتار ناصحيح عبدالله زبير در نکوهش پدرم و اين که کشتنم عثمان بن عفان را به پدرم نسبت داد و او را متهم کرد، شنيديد شما که جماعتي از مهاجر و انصار و مردم مسلمان و ديندار هستيد مي دانيد که پدر او زبير و بن عوان پيوسته درباره عثمان چه سخنها مي گفت و چه کارهاي فضيح را به او نسبت مي داد، او را گناهکار مي شمرد و طلحة بن عبيدالله در زمان عثمان چه نوع دخل و تصرفها در بيت المال مي کرد دشنام گفتن به علي عليه السلام را در اندازه دهان هر کس نيست که پدرم را ناسزا بگويد، اما اينکه گفته علي عليه السلام مي خواهد کار را از دست شما بربايد و شهر و ولايت را از تصرف شما بيرون آورد، دروغي آشکار است، بزرگترين دليل و حجت، گفتار زبير بن عوان است که مي گفت: با علي بن ابي طالب عليه السلام با دست بيعت کردم نه با دل در حالي که بايد بداند همين في الجمله اقرار به بيعت است و انکار، بعد اقرار قبول نيست، اما حديث آمدن اهل کوفه به دفاع اهل بصره محل اشکال نيست و کاري غريب نباشد. که اهل حق روي به دفع اهل باطل آرند و مصلحان دست رد بر سينه مفسدان زنند ما با انصار و ياران عثمان کاري نداريم، و با ايشان هيچ جنگ و ستيزي نداريم. ما با پيروان جمل جنگ داريم.

همه اصحاب علي عليه السلام اين خطبه را پسنديدند و بر حسن بن علي عليه السلام تحسين کردند. پس لشکرها به نزديک يکديگر رسيدند و مردان و غلامان بصره بيرون آمده و در مقابل اهل کوفه ايستادند، کعب بن ميسور به نزد عايشه آمد و گفت:

اي ام المؤ منين! دو لشکر به هم نزديک شده اند و آماده قتال هستند. اگر آتش جنگ افروخته شود، خونهاي بسياري به زمين ريخته مي شود. اي ام المؤمنين! براي اين کار چاره اي کن.

عايشه بر هودج شتر نشست و مردم نيز همراه او بودند تا شتر او در مقابل سپاهيان اميرالمؤمنين علي عليه السلام رسيد، و اميرالمؤمنين علي عليه السلام را ديد که لشکر خويش را باز

[صفحه 51]

مي گرداند و از جنگ منع مي کند، چون عايشه، علي عليه السلام را چنين ديد، از مقابل سپاه علي عليه السلام بازگشت و همراهان و پيروانش نيز مراجعت کردند.



صفحه 50، 51.