در آستانه جنگ جمل











در آستانه جنگ جمل



عثمان بن حنيف انصاري از دوستان و ياران اميرالمؤمنين علي عليه السلام و والي بصره بود، براي مقابله با مخالفان اميرالمؤمنين علي عليه السلام بيرون آمد اما بعد گمان کرد شايد اميرالمؤمنين علي عليه السلام به جنگ آنان تعجيل نکند، پس با وساطت طايفه اي با آنان صلح کرد تا اميرالمؤمنين علي عليه السلام از راه برسد و تکليف را روشن کند، به شرط آنکه عثمان بن حنيف همچنان از طرف علي عليه السلام امير بصره باشد.

طلحه و زبير و عايشه در محلي به نام خريبه فرود آمدند، آنان در کار خويش، تدبير مي کردند و آنجا کسي را به دنبال احنف بن قيس فرستادند، وقتي احنف حاضر شد به او گفتند:

عثمان بن عفان را مظلومانه کشتند و ما براي خونخواهي او بدين جا آمده ايم، مي خواهيم تو با ما باشي ما را مدد کني و نصرت دهي.[1] .

احنف رو به عايشه کرد و گفت:

اي عايشه! آن روز که عثمان را محاصره کرده و عزم کشتن او را داشتند از تو پرسيدم اگر عثمان را بکشند با کدام کس بيعت کنم، در جواب گفتي با علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت کن، آيا اين گونه نبود؟

[صفحه 37]

عايشه گفت: اي احنف! آن روز چنين گفتم؛ اما امروز چيزهاي ديگري آشکار شده که ما به آن از تو آگاه تر و عالم تر هستيم.

احنف گفت: اين حرفها را باور نمي کنم، اما به خدا سوگند هرگز با علي عليه السلام که پسر عم و داماد رسول خدا صلي الله عليه و آله است جنگ نخواهم کرد، به خصوص اينکه مهاجر، انصار، اکابر صحابه و اشراف و قبايل عرب با او بيعت کرده اند.

آن گاه احنف برخاست و به سرعت به سوي قوم خود «بني تميم» رفت.

بلافاصله چهار هزار مرد جنگي[2] گرد او جمع شدند، آنان از جا حرکت کرده در دو فرسخي بصره اردو زدند و منتظر اميرالمؤمنين علي عليه السلام ماندند.

از طرف ديگر طلحه و زبير بعد از قرارداد صلح با عثمان بن حنيف، عامل اميرالمؤمنين علي عليه السلام در بصره، تصميم گرفتند به عثمان بن حنيف و يارانش که از شيعيان علي عليه السلام بود حمله کنند و آنان را از پاي درآوردند.

آنان شبانه بر عثمان بن حنيف و ياران و اقوام و ياران او يورش برده، همه را به قتل رساندند و عثمان را دستگير کردند، و چون قصد کشتن وي را کردند يکي از آنان گفت: کشتن عثمان بن حنيف کار آساني نيست زيرا او از انصار است و در مدينه داراي خويشان و اقرباي بسياري است، اگر او را بکشيم، به جنگ و منازعه برمي خيزند و ما را آسوده نمي گذارند. با اين تصور آنان از کشتن وي منصرف شدند، اما همه موي سر و صورت و مژه هاي او را کندند و با خواري و خفت رها کردند.

[صفحه 39]



صفحه 37، 39.





  1. داستان مناظره احنف بن قيس در طبري197:5 عقدالفريد319:4 با اختلاف و اضافاتي آورده شد.
  2. در تاريخ طبري شش هزار نفر نوشته شده.