خطبه دوم براي توبيخ مردم كوفه











خطبه دوم براي توبيخ مردم کوفه



روز ديگر علي عليه السلام بر منبر رفت و فرمود:

ايتها الفئة المجتمعة ابدانهم و المتفرقة اديانهم انه والله ما عزت دعوة من دعاکم و لا استراح من قاساکم. کلامک يوهن الصم الصلاب، و فعلکم يطمع فيه عدوکم، انا ادعوکم الي أمر فيه صلاحکم والذب عن حريمکم و...[1] .

[صفحه 290]

آن گاه با چشمي اشکبار از منبر فرود آمد، و غمناک به منزل رفت. در آن هنگام، جماعتي از اشراف و اصحاب رسيدند و عرض کردند:

ما را به جنگ با دشمنانت گسيل دار؛ به هر جانب فرمان دهي اطاعت مي کنيم. يکي از اصحاب گفت:

يا اميرالمؤمنين! مردم از تعلل و عقب نشستن پشيمان شده، به جانب شما ميل پيدا کرده اند، اگر خطبه اي بخوانيد و آنان را با ديگر به مساعدت خويش بخوانيد همراهي مي کنند.

روز ديگر اميرالمؤ منين علي عليه السلام با فرزندان و اصحاب خاص وارد مسجد شد و بر منبر نشست و خطبه اي خواند.

ايها الناس، الا ترون الي اطرافکم قد انتقضت والي بلادکم تغزي و انتم ذوو عدد جم وشوکة شديدة؟ فما بالکم اليوم لله ابوکم من اين توتون و من اين تسحرون و أني توفکون، انتبهوا رحمکم الله و ابنهوا نائمکم و تجردوا لحرب عدوکم...[2] .

چون خطبه آن حضرت به پايان رسيد، چهار هزار نفر اجتماع کرده، آماده جنگ با گروه مارقين شدند که عدي بن حاتم در پيش روي آنان با صداي بلند شعرهاي حماسي مي خواند.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام با سواران خويش به جانب نهروان رهسپار شد و در دو فرسخي نهروان فرود آمد.

آن گاه نامه اي به سران خوارج به اين مضمون نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم. از عبدالله اميرالمؤمنين و اجير مسلمين و برادر رسول الله و پسر عم مصطفي صلي الله عليه و آله به عبدالله بن وهب و حرقوص بن زهير از فرقه مارقين.

به من خبر رسيد، در نهروان جمع شده و بر ضد من طغيان و شورش کرده ايد قبل از اين، پدر شما دو نفر هم چنين کرده بود. اگر بصيرت و فقاهت در دين و

[صفحه 291]

يقين به شريعت داشتيد هرگز به مخالفت برنمي خاستيد، بدانيد سخن بسيار است و گوش شنوا اندک.

شما جماعت خوارج نسبت به گمراهي و ضلالت و بي ديني به من مي دهيد و بر من شوريده و ياغي شده ايد.

بعد از اين که با ميل و رغبت با من بيعت کرده بوديد اکنون نقص عهد و پيمان کرده ايد و بر گمراهي خويش اصرار مي ورزيد، و دوستان مرا به قتل مي رسانيد.

عبدالله بن خباب ارت را بدون جرم گناه کشته و اهل اعيال او را قتل عام کرده ايد، او از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله بود قاتلين او و زن و فرزندانش را به من واگذاريد تا قصاص کنم، به سبب جهالت و گمراهي خود را به هلاکت نيندازيد، اگر قاتلين عبدالله بن خباب را تحويل من ندهيد به خدا سوگند شما را رها نمي کنم و به ياري و استعانت خداي بزرگ شما را مجازاتي سخت مي نمايم.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام نامه را به عبدالله بن ابي عقب داد تا نزد خوارج رود.

عبدالله نامه را در نهروان به عبدالله به وهب و حروقص بن زهير که در کنار آب نهروان نشسته بودند داد.

ما بين فرستاده علي عليه السلام و سران خوارج مناظره طولاني در مسائل مختلف انجام شد در پايان، نامه اي بدين مضمون در جواب اميرالمؤمنين نوشتند.

اي علي عليه السلام تو از حق بازگشتي، به گمراهي گراييدي، بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله، در امت او هيچ کسي از تو عثمان شقي تر نيست قاتل عبدالله بن خباب را از ما خواستي، بدان که همه ما، قاتل او هستيم، در پايان ما را به جنگ تهديد کردي، بيا نزديک تر، ما با عزمي استوار آماده پيکار با تو هستيم.

نامه را مهر کرده به فرستاده اميرالمؤمنين عليه السلام دادند، عبدالله بن ابي عقب نامه را به خدمت علي عليه السلام آورد و آنچه بين او و آن قوم گفته و شنيده شد بيان داشت.



صفحه 290، 291.





  1. نهج البلاغه، خطبه 29.
  2. نهج البلاغه، خطبه 62.