فتنه اهل يمن











فتنه اهل يمن



در اثناي غارتگريهاي پيروان معاويه، خبر رسيد که طرفداران عثمان در يمن[1] سر به شورش برداشته و با اميرالمؤمنين علي مخالفت کرده و از آن جنايت اعلام برائت نموده اند.

نماينده و والي اميرالمؤمنين علي عليه السلام، عبيدالله بن عباس بود که در صنعا سکونت داشت.

عبيدالله بن عباس مخالفين علي بن ابي طالب عليه السلام را به حضور خويش خواند و گفت:

اي مردم! اين چيست که اعلام مخالفت مي کنيد و فساد به راه انداختيد و خون عثمان را از علي بن ابي طالب عليه السلام طلب مي کنيد؟ شما را به طلب خون عثمان چه کار! چه نسبت و خويشاوندي با عثمان داريد! شما جمعي رعيت هستيد، به زندگي خويش مشغول بوديد، حالا که غارت و تاراج تابعين معاويه را شنيديد، سينه سپر کرده و گردن کشي مي کنيد و با اميرالمؤمنين علي عليه السلام پسر عم من و داماد مصطفي صلي الله عليه و آله مخالفت مي کنيد، بر جاي خويش بنشينيد و خون عثمان را بهانه نسازيد.

آنان قانع نشده و دست از مخالفت برنداشتند.

عبيدالله بن عباس چند تن از سران آنان را گرفته زنداني کرد.

[صفحه 268]

چون اقوام زندانيان خبر يافتند نامه اي به عبيدالله نوشتند و گفتند: خويشان و اقوام ما را که زنداني کرده اي آزاد کن، وگرنه با تو و امير تو مخالفت مي کنيم.

عبيدالله از آزادي آنان امتناع کرد. اهل يمن چون چنين ديدند، مخالفت با اميرالمؤمنين علي عليه السلام را آغاز کرده از پرداخت زکات امتناع کردند و تمرد و عصيان را آشکار نمودند.

عبيدالله با نوشتن نامه اي، اميرالمؤمنين علي عليه السلام را از مخالفت مردم يمن و صنعا آگاه کرد و آنچه از مخالفت و عصيان ديده و شنيده بود، شرح داد.

اميرالمؤمنين عليه السلام يزيد بن انس الارحبي را فرا خواند و فرمود:

آيا خبر داري که اقوام تو در يمن فتنه و فساد در پيش گرفتند، بر من و عامل من نافرماني و تمرد مي کنند!

يزيد گفت: يا علي! به قوم خويش نسبت به تو حسن ظن داشتم و احتمال مخالفت نمي دادم؛ اگر صلاح بداني به سوي آنان بروم و کيفيت حال را معلوم کنم يا اين که نامه اي بنويسم و از ضمير آنان با خبر شوم.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: من خود براي ايشان نامه اي مي نويسم تا حقيقت معلوم شود.

و حضرت نامه اي به اين مضمون نوشت:

اي اهل يمن! به من خبر رسيده، که راه اختلاف و تفرقه در پيش گرفتيد و بر عامل من عبيدالله بن عباس اعتراض و نافرماني داريد. البته بعد از بيعت و اطاعت چنين روشي در پيش گرفتيد، از خدا پروا داشته باشيد و طريق اطاعت و متابعت و مسير هدايت را رها نکنيد، من از جرم و خيانت جاهلان مي گذرم، عدل و احسان را در حق شما فرو نگذارم، هر کسي متابعت کند به خدا احسان کرده است و هر کسي مخالفت کند وزر و وبال آن به گردن خودش برگردد. و ما ربک بظلام للعبيد.[2] والسلام.

[صفحه 269]

نامه را به مردي از قبيله همدان به نام حسين بن نوف داد تا به اهل يمن برساند او نامه را براي اهل يمن خواند، سپس به شهري از شهرهاي يمن به نام جند رفت؛

اهل جند قبلا نامه اي به معاويه نوشته و از او خواسته بودند تا امير و نماينده اي براي آنان بفرستد.

فرستاده علي عليه السلام نامه را براي آنان خواند و سپس گفت: بدانيد اگر از مخالفت و عصيان باز نگرديد، اميرالمؤمنين علي عليه السلام يزيد بن انس را با سواران انبوهي به سوي شما مي فرستد، از خدا بترسيد، گرد فتنه و فساد نگرديد با خليفه رسول امين صلي الله عليه و آله و امام راستين مخاصمه و قتال نکنيد.

جماعتي از اکابر و اشراف آنان سخن آغاز کردند و گفتند: اي حسين بن نوف نصايح تو را شنيديم و بيش از ما را به اطاعت علي بن ابي طالب عليه السلام نخوان که هنوز در بيعت عثمان بن عفان هستيم، برو به علي عليه السلام بگو آماده جنگ باشد و لشکري که مي خواهد بفرستد تعجيل فرمايد، تا شمشير بين ما حاکم باشد.

آنگاه اهل يمن نامه اي با اين مضمون به معاويه نوشتند:

يا اميرالمؤمنين! شتاب کن و عجله فرما، هر چه سريعتر نماينده اي بر ما بفرست تا با تو بيعت کنيم، اگر ما را حمايت نکني، ما ناچارا از علي بن ابي طالب عليه السلام عذر خواهي مي کنيم تا لشکري نيرومند از عراق بر سر ما نفرستد.



صفحه 268، 269.





  1. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، ج279:1 در اين باره شرح و بسط داده است.
  2. فصلت: 46.