شهادت عمار ياسر











شهادت عمار ياسر



دو لشکر جنگ را شروع کرده، با نيزه و شمشير به قتال پرداختند، جز صداي چکاچک شمشير و نيزه صداي ديگري شنيده نمي شد، در اين گير و دار عمار ياسر سر به آسمان بلند کرد و گفت:

اللهم انک تعلم اني لو کنت اعلم ان رضاک في ان اقذف نفسي في هذا الفرات فاغرقها لفعلت.

خدايا! اگر مي دانستم رضاي تو در آن است که خويشتن را در اين آب فرات غرق کنم، همين کار را مي کردم.

و ادامه داد: خدايا اگر مي دانستم رضايت تو آن است که شمشير در سينه خود فرو کنم،

[صفحه 215]

حتما همين کار را مي کردم.

سپس گفت: خدايا، مي دانم هيچ کاري نيکوتر از جهاد با اين قوم ستمکار و گمراه نيست. پس از دعا، به مردم گفت: اي مسلمانان! با اين پرچم ها و علم ها که همراه معاويه است سه نوبت در خدمت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله جنگ کرديم و اين چهارمين بار است، من امروز در راه مولايم علي عليه السلام شهيد مي شوم، چون مرا بکشند شما دوستان، سلاح مرا برگيريد، مرا با خونم در همان لباس رزم بعد از خواندن نماز در قبرم دفن کنيد. آن گاه مرا با خدايم تنها بگذاريد؛ اميرالمؤمنين علي (ع) امام و مقتداي ماست و در قيامت از نيکان شفاعت مي کند.

بعد گفت: اي ياران! هر کسي طالب بهشت است به نزد من آيد تا به کمک شمشير و نيزه خود را به جنت رضوان برسانيم، امروز روز ملاقات و ديدار با محبوبم محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و پيروانش مثل جعفر طيار و حمزه سيدالشهدا است.[1] .

آن گاه مقابل لشکر معاويه آمد، رجز مي خواند و پي در پي حمله مي کرد و مي گفت: اي اهل شام! ما شما را بر باطن و خويشتن را بر حق مي دانيم او چون جان خود را در کف گرفته بود بي محابا حمله مي کرد، در آن هنگام گروهي از اهل بغي او را محاصره کرده تا اين که پسر جون سکوني نيزه اي بر پهلوي عمار زد، عمار از آن ضربه زخمي شد به زمين افتاد؛ اما به موضع خود برگشت و آب خواست، غلامي به نام راشد داشت، برايش شير آورد و گفت: اي خواجه اين شير را به جاي آب بنوش.

چون عمار چشمش به شير افتاد تکبير سر داد و گفت:[2] صدق رسول الله، حبيب من رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا خبر داد، آخرين روزي من در دنيا، شير خواهد بود. بعد از نوشيدن شير، کلمه شهادتين را بر زبان راند و سپس جان داد. رحمه الله به ديدار محبوب و لقاء پروردگار شتافت.

وقتي اميرالمؤمنين علي عليه السلام از واقعه عمار خبر يافت بر بالين وي آمد و سر او را بر زانو گرفت و گفت:

هر کس از وفات عمار دلتنگ نشود از اسلام و مسلماني بويي نبرده است، خدا

[صفحه 216]

عمار را در روز قيامت رحمت کند، هر وقت در خدمت مصطفي صلي الله عليه و آله سه نفر را مي ديدم عمار چهارمين آنان بود و هر وقت چهار نفر را ديدم عمار پنجمين آنان بود. نه يک نوبت بلکه دو نوبت و سه نوبت، بهشت بر عمار ياسر واجب است، بر او گوارا باشد، او را کشتند در حالي که او با حق و حق با او بود و محمد مصطفي صلي الله عليه و آله فرمود:

يدور الحق مع عمار حيثما دار. قاتل عمار و دشنام دهنده او را بهره اي از آتش دوزخ است.

سپس به اتفاق افراد بر او نماز گزارد و او را دفن کرد.



صفحه 215، 216.





  1. تاريخ طبري، 21:6.
  2. اين حکايت را بيهقي در کتاب الدلائل.420:6 و احاديث مختلفي در اين خصوص وارد شده است.