چاره انديشي معاويه











چاره انديشي معاويه



با فرا رسيدن شب دو لشکر به موضع خود برگشتند، در آن شب خستگان و مجروحين دو طرف از شدت جراحات آه و ناله سردادند، معاويه با ديدن کشته هاي خويش و شنيدن ناله هاي مجروحان به عمروعاص گفت: اين جنگ، مبارزان ما را هلاک کرده و به کام مرگ کشيده است، گمان مي کنم به دست آوردن عراق منجر به هلاکت تمامي اهل شام شود و تا شام خراب نشود، ولايت عراق به دست ما نخواهد آمد، مي داني که عبدالله بن عباس رياست و سيادت ياران علي بن ابي طالب عليه السلام را دارد هر چه مصلحت بيند و به علي عليه السلام پيشنهاد کند، علي عليه السلام از رأي نظر او نمي گذرد، اگر حيله و مکري فراهم کني و عبدالله بن عباس را بفريبي تا از علي عليه السلام بخواهد که از اين جنگ دست بردارد تا لشکريان ما که از جنگ خسته و درمانده شدند. جان سالم بدر برند. عمروعاص گفت: عبدالله بن عباس مرد زيرکي است و فريب او کار آساني نيست.!

[صفحه 208]

معاويه گفت: زياني ندارد، نامه اي لطيف با الفاظ و عبارتي فريبنده بنويس تا ببينيم چگونه جوابي مي دهد.؟



صفحه 208.