لشكر معاويه بعد از قتل عبيدالله بن عمر











لشکر معاويه بعد از قتل عبيدالله بن عمر



با کشته شدن عبيدالله بن عمر هر دو لشکر به جنب و جوش در آمدند، معاويه از مرگ عبيدالله حسرت بسيار خورده به شدت اندوهگين شد. رؤساي لشکر و سران قبايل نيز به هيجان آمده و در طلب خون عبيدالله و انتقام او بر آمدند به طوري که هشتاد علم در پيش روي معاويه برافراشته شد، که زير هر علم بيش از هزار نفر اجتماع کردند، معاويه رئيس اين هشتاد علم را از قوم حمير به نام اصبغ بن ذي الجوشن قرار داد، و همگي آماده جنگ شدند.

از جانب ديگر اميرالمومنين علي عليه السلام لشکر خويش را فرا خواند، عمار ياسر با

[صفحه 197]

جماعتي از سران لشکر و امرا و اعيان سپاه در ميدان حاضر شدند و مبارزان را آواز دادند، لشکر اميرالمومنين از پياده و سواره همگي با شنيدن آواز عمار ياسر جمع شدند، سپس همگان صداي تکبير بلند کرده بر لشکر شام حمله کردند. جنگ را با شمشير آغاز کرده، مي زدند و مي کشتند تا شمشيرها يا کج شده يا مي شکستند، پس از آن با نيزه به مبارزه پرداختند و گروهي نيز با سنگ و سنگ ريزه پيکار مي کردند، تا آن که از دو لشکر، بيش از هزار نفر کشته و جمع کثيري مجروح شدند. هر دو لشکر چنان متحير و سرگردان شدند که اردوگاه خود را نمي شناختند عراقي از شامي و شامي از عراقي جايگاه قبيله خود را مي پرسيد و يکديگر را با دشنام و ناسزا راهنمايي مي کردند.

با فرا رسيدن شب دو سپاه از همديگر فاصله گرفتند.

شبانگاه مردي از بزرگان شام به نزد معاويه رفت و گفت: اي معاويه! هفت صد مرد جنگي از اهل شام کشته شد و حال اين که از اصحاب علي عليه السلام فقط اندکي کشته شدند، اي همه گرفتاري، رنج و محنت را از تو مي بينيم، چون جماعتي مثل عمروعاص، بُسر بن ارطاة، عبدالرحمن بن خالد و عتبة بن ابي سفيان و از اين قبيل افراد را بر ما به فرماندهي مي گماري و حال اين که اينان ساعتي در ميدان جنگ مانده، سپس از ميان گرد و غبار خود را به کنار کشيده، نظاره گر و تماشاچي مي شوند، اگر مرداني از خودمان را به اميري انتخاب کني در فرمان تو هستيم وگرنه ما را به تو حاجتي نيست، دست از ما بردار تا به خانه هاي خويش برگرديم. سپس با خشم و عصبانيت معاويه را ترک کرد.

پس از مدتي معاويه او را فراخواند، گفت: اي برادر حميري من بعد از اين هر کسي را دوست داريد به فرماندهي و اميري شما مي گمارم و خاطر آسوده داريد، و بدانيد جز رضاي شما عمل نمي کنم.



صفحه 197.