نبرد ديگر
لشکر معاويه سرا پا سلاح پوشيده و سوار بر اسبان تازي به ميدان آمدند، معاويه به غلامش حرب گفت: اي حرب! من تو را سواري نامدار و مبارزي قوي دل و شجاع مي دانم، اگر بر لشکر علي بن ابي طالب عليه السلام يورش بري و تني چند از اصحاب او را بکشي به گونه اي که شاد و خرم شده از تو راضي شوم، تو را آزاد مي کنم تا به عزت و خواجگي رسي. غلام معاويه: بي درنگ قدم پيش گذاشت و به ميدان آمد، جولان داده رجز خواند سپس بر اصحاب اميرالمومنين عليه السلام حمله کرد و از خود مردي و دليري نشان مي داد، رکابدار اميرالمومنين قنبر چون او را ديد گفت: جواب تو را خواهم داد، وقتي قنبر وارد ميدان شد، حرب متوجه او شد، اما قنبر فرصت نداده، نيزه اي بر او زد حرب از اسب بيفتاد و در دم جان داد. معاويه از مرگ غلامش بسيار غمگين و نالان شد. بُسر بن ارطاة گفت: اي معاويه! اگر چه حرب غلامي نيک و شجاع بود، بايد صبور [صفحه 195] باشي و بي تابي را از حد نگذراني، تو کاتب مصطفي صلي الله عليه و آله و عامل عمر بن خطاب و والي خليفه مظلوم عثمان بودي. معاويه گفت: راست مي گويي! اما علي بن ابي طالب عليه السلام با خصال فراوان از قبيل قرابت با رسول خدا و سابقه در دين و شجاعت در جنگ که دارد بر ما چيرگي دارد. بُسر بن ارطاة گفت: اگر چه فضايل جميله و صفات حميده علي عليه السلام بسيار است، پدر او سيد و سرور بني هاشم و مادرش سيدة بني هاشم و او خود در علم فقاهت، سخاوت، شجاعت زهد و تقوا بي بديل و بي نظير است، و اگر چه مهاجرين و انصار با ميل و رغبت با او بيعت کرده اند، چون با تو مخالف است، با او مي جنگيم تا با خواري و خفت از ميدان بگريزد و پيروزي از آن تو باشد. معاويه با شنيدن اين سخنان نيرو گرفته و جرئت يافت و لشکر را به جنگ تحريض کرد. چون سخنان افسانه اي بُسر بن ارطاة به اصحاب اميرالمومنين رسيد، قيس بن سعد بن عباده برخاست و گفت: يا اميرالمومنين از گفتار بي اساس پسر آکلة الاکباد و اصحاب گمراهش نبايد هراسي داشت، و خاطر حضرت مشوش نشود، ما بصيرت کامل و يقيني صادق تا آخرين نفس و آخرين سنگر و آخرين قطره خون در رکاب تو جان فشاني مي کنيم، و بدان که تو را از جان خويش بيشتر دوست داريم. اميرالمؤمنين علي عليه السلام از سخنان شيواي او خوشحال شد، بر قيس و قومش از انصار ثناي نيکو گفت و تحسين کرد. آن گاه قيس به يارانش گفت: اي دوستان! اراده و عزم من اين است که بر اين قوم ستمکار حمله کنم؛ پس آماده شويد، او سلاح برگرفت و به اتفاق افراد قومش به اهل شام حمله کرد آنان در آن حمله چند نفر از لشکر معاويه را به خاک انداخته، به جايگاه خود برگشتند.
روز ديگر با دميدن نور صبحگاهي اميرالمؤمنين علي عليه السلام لشکر خويش را مرتب و منظم کرده، قبيله مذحج را در ميمنه و ربيعه را در ميسره و قبيله مضر را در قلب لشکر قرار داد.
صفحه 195.